کجای این سینما ملی است؟ | یک نگاه انتقادی به وضعیت امروز سینمای ایران

اختصاصی سلام سینما – آریا قریشی (سردبیر وبسایت سلام سینما): روزی را انتخاب کردهاند (21 شهریور) و آن را سالانه بهعنوان روز ملی سینما جشن میگیرند. کاری به این نداریم که 21 شهریور هیچ اتفاق خاصی در تاریخ سینمای ایران رخ نداده است و بهتر بود تاریخ مرتبطتری (مثل اولین تجربه کار یک ایرانی با دوربین فیلمبرداری، تاریخ اکران «آبی و رابی» یا «دختر لر»، یا مثلا زادروز اوانس اوگانیانس یا عبدالحسین سپنتا) بهعنوان روز ملی سینما در نظر گرفته میشد. سؤال بزرگتر این است: آیا سینما در ایران واقعا یک پدیده «ملی» است؟
بیشتر بخوانید:
روز ملی سینما در سلام سینما - 1: چرا 21 شهریور به عنوان روز ملی سینما انتخاب شد؟
روز ملی سینما در سلام سینما - 2: مروری بر ماندگارترین لحظات سینمای ایران؛ از پایان گوزنها تا شروع خانه پدری
از ممنوعالکاری تا ممنوعالتصویری
سینمای ایران بعد از سال 57 با ممنوعالکاری پا گرفت! حذف بسیاری از بزرگان سینمای قبل از انقلاب، شروع مسیری بود که سینمای ایران را از «ملیشدن» دور کرد. گروهی مدیر و متولی تصمیم میگرفتند چه کسی کار کند و چه کسی کار نکند؛ چه فیلمی ساخته شود و چه فیلمی نه؛ چه مضمونی طرد شود و چه مضمونی مورد توجه قرار گیرد. معنای سینمای ملی هر چه باشد، این نیست! با این روند، سینمای ایران متعلق به همه مردم نبود و بهشکلی عامدانه قرار بود برخی از سلیقهها را نادیده بگیرد؛ روندی که تا همین امروز هم ادامه پیدا کرده است. امروز هم گروهی از ستارگان سینمای ایران (رسمی یا غیررسمی) ممنوعالکار یا ممنوعالتصویر هستند و تیغ تیز سانسور بالای سر فیلمسازانی که کماکان میخواهند در دل جریان رسمی سینمای ایران فیلم بسازند وجود دارد. پس هیچ نکتهای در مقیاس کلان تغییر نکرده است. به سینمایی که چهار دهه محدودیت جدی و سازمانیافته را تحمل کرده است، بهسختی میتوان صفت «ملی» داد.
انحصار و رانت
پایههای رانت و انحصار از همان ابتدای دهه 60 گذاشته شد؛ وقتی نهادهایی دولتی تصمیم گرفتند کدام فیلمساز سزاوار استفاده از تسهیلاتی در حوزه تولید و اکران فیلمها است و کدام فیلمساز این شایستگی را ندارد. بیانصافی است اگر فراموش کنیم در این چند دهه بسیاری از فیلمسازان مستعد فرصت پرورش در همین سیستم فرهنگی را به دست آوردهاند اما در عین حال چه بسیار استعدادهایی که بهخاطر این رویکرد انحصاری سرکوب شدند و هیچگاه به حق خود نرسیدند؛ و چه بسیار کارگردانهای کاربلدی که بهواسطه جذب تدریجی در فضایی رانتی، هیچگاه از حد مشخصی فراتر نرفتند و بهتدریج سقوط کردند. کافی است سرنوشت مهمترین فیلمسازان پرورشیافته در فاصله دهههای 60 تا 80 را یادآوری کنیم: اکثر آنها فعال ماندند اما انگشتشمار بودند آنهایی که توانستند بیش از 15 سال به ساخت فیلمهای واقعاً مهم ادامه دهند. از جایی به بعد، این فعالیتهای سازمانیافته رسانهای و استفاده از بعضی از رانتها است که آنها را مهم و تأثیرگذار جلوه میدهد وگرنه همه آنها مدتها است که تمام شدهاند.
سینمای ایران در این چهل و چند سال هیچگاه فرصتهای مشابهی در اختیار استعدادهای یکسان قرار نداده است. حتی پیشرفت هم در دل این سینما گزینشی است و این، در بلندمدت، حتی به ضرر آنهایی که در ابتدای راه از این فرصتها استفاده کرده بودند هم تمام میشود.
جولان میانمایهها
به وضعیت سالهای اخیر سینمای ایران نگاه کنید. سینمای ما پر شده از چهرههای میانمایهای که جای قناری به ما فروخته شدهاند؛ فیلمسازانی که آثار متوسطشان از سوی عدهای در حد شاهکارهای تاریخ این سینما بزرگ شدهاند و به جایی رسیدهاند که فکر میکنند روی آلفرد هیچکاک و استنلی کوبریک را کم کردهاند. کافی است برخوردهای متفرعنانه سازندگان برخی از فیلمهای روی پرده را در ماههای اخیر رصد کنیم که با کوچکترین انتقادی برآشفته میشوند و بهشکلی توهینآمیز به آن پاسخ میدهند؛ تو گویی یک مشت ابله تمامعیار به ساحت مقدس جان فورد جسارت کرده باشند!
در این چهار دهه، هر چه جلوتر آمدیم اوضاع بدتر شد. این تغییر منفی البته قابل درک است. بههرحال بخش بیشتری از فیلمسازان دهههای 60 و 70 دستپرورده سیستم فرهنگی متفاوتی بودند. فیلمسازان فعلی بهتمامی محصول اقتصاد ناسالمی هستند که متخصص پرورش افراد میانمایه اما پرتوقع است. اگر میخواهید بدانید چرا در دهههای 60 و 70 تعداد فیلمهای مهم و ماندگار اینقدر بیشتر از سالهای اخیر بود، علاوه بر تغییر شگرف جامعه و جا ماندن سینما از مردم (که در بخش بعدی مورد اشاره قرار میگیرد) خوب است از این جنبه هم به ماجرا نگاه کنیم که چطور هر چه از دهه 60 جلوتر آمدیم میزان استعداد کمتر شد و سطح توقع و خودبزرگبینی، بیشتر! حتی آن دسته از فیلمسازان سینمای ایران که واقعا بااستعداد هستند در دل بینظمیها و شرایط نهچندان حرفهای، بهندرت میتوانند به جایگاهی برسند که قابلیتش را دارند.
فیلمها برای که ساخته میشوند؟
آیا سینمای ایران در حال حاضر برای همه مردم است؟ آیا تحولات سه سال اخیر جایی در سینمای ما داشته است؟ آیا فیلمسازانی که در پی مجوز هستند میتوانند تصویری واقعی از خیابانها نشان دهند؟ از فضاهای خصوصی چطور؟ دغدغههای غالب در سینمای ایران دغدغههای چه بخشی از مردم است؟
زمانی (بهخصوص در دوره اول اصلاحات) بهنظر میرسید که سینمای ایران تا حد قابل قبولی با دغدغههای جامعه مماس شده است. با این وجود بهتدریج شکاف میان جامعه و سینمای ایران عمیقتر شد و حالا به یک دره تبدیل شده است. حالا در شرایطی قرار داریم که بخشی از دغدغهها اساسا قابلیت بحث توسط جریان رسمی را ندارند و بهطور انحصاری توسط فیلمهای زیرزمینی مطرح میشوند. پس بخشی از سینمای ایران که امکان اکران عمومی پیدا میکند، سبدی محدود برای «بخشی از جامعه» فراهم میکند و این وسط بسیاری از مردم بیرون از این مجموعه قرار میگیرند.