سینمای ژان رنوآر با نگاهی به آثار شاخص(بخش اول)
به نام خدا
حدود ۱۲۲ سال پیش«پیر آگوست رنوآر» نقاش مشهور امپرسیونیست فرانسوی در یکی از محلات نهچندان اعیان نشین پاریس با عنوان «مون مارتر» فرزندی بدنیا آورد که نامش مانند پدر در تاریخ فرهنگ و هنر فرانسه جاودانه شد .ژان رنوآر دومین فرزندی بود که از ازدواج آلین شاریگو و پیرآگوست رنوآر به دنیا میآمد. خانواده رنوار زمانی که وی هنوز کودکی کم سن و سال بود به جنوب کشور فرانسه مهاجرت کردند. در آن سالها اعضای خانواده رنوار یکی از مهمترین سوژههای نقاشی پیر پدر ژان کوچولو بود.در سال ۱۹۱۴ زمانی که ژان تازه بیستساله شده بود، آتش جنگ جهانی اول به راه افتاد و وی به همین خاطر بهخدمت سوارهنظام فرانسه درآمد. در همان ابتدای جنگ تیری بهپای وی اصابت کرد که باعث شد او از خط مقدم خارج و در قالب یک نیروی اطلاعاتی به شناسایی مناطق عملیاتی دشمن بپردازد.رنوار کار خود را با یک سلسلهٔ هشت قسمتیِ صامت که کیفیت یکدستی نداشت آغاز کرد،از جمله اقتباسی درخشان از رمان نانا اثر امیل زولا(فیلمی ملهم از همسران نادان فُناشتروهایم)،کبریت فروش کوچولو روایتی مدرن از افسانهٔ دخترک کبریتفروش اثر هانس کریستین اندرسن. در این دوره فیلمهایش را به قصد گیشه میساخت، اما پس از پیدایش صدا بود که بهعنوان یک هنرمند شناخته شد.رنوار در سال 1931 نخستین فیلم ناطق خود "تطهیر بچه"را با شرکت "میشل سیمون"می سازد و کم کم سبک خود را به عنوان یک پیشرو در فرانسه دهه 1930 بر سر زبان ها می اندازد.بدون شک نام رنوار با رئالیسم شاعرانه گره خورده است،سبکی که سینمای فرانسه در دهه 1930 به آن می بالد.
رئالیسم شاعرانه از کجا شکل میگیرد؟
فروپاشی دو کمپانی بزرگ فیلمسازی فرانسه، پاته و گومون، در دهه ۱۹۳۰ بازار تولید فیلم فرانسه را در اختیار کمپانی های کوچک فیلمسازی قرار داد، به گونه ای که بیش از ۹۰ درصد تولیدات سینمایی نیمه دوم دهه ۱۹۳۰ فرانسه توسط این کمپانی های کوچک ساخته شد. این شرایط همچنین دسترسی فیلمسازان مستقل و هنری فرانسوی را به استودیو ها و امکانات و تجهیزات فیلمسازی تسهیل کرد.شرکت های فیلمسازی فرانسوی بر خلاف کمپانی های بزرگ آمریکایی که با یکدیگر برای تشکیل یک تراست به توافق رسیده بودند، به رقابت با یکدیگر پرداخته و سعی در حذف رقبا از بازار داشتند که موجب تضعیف این شرکت ها شد. اما همین تضعیف نظام استودیویی انعطاف و آزادی بیشتری برای فیلمسازان فرانسوی مهیا کرد. دو عامل به فیلمسازان فرانسوی و به خصوص فیلمسازان جنبش رئالیسم شاعرانه فرصت ابراز و ظهور داد؛ یکی مقررات دولتی که از تولید داخلی حمایت می کرد و دیگری پیدایش صدا در سینما که مخاطبان فرانسوی را به شنیدن دیالوگها به زبان فرانسوی مشتاق می کرد.جنبش رئالیسم شاعرانه بر خلاف جریان مونتاژ شوروی حرکتی منسجم و متحد نبود و در دهه 1930 با گرایشات اجتماعی در اثار چند کارگردان شکل گرفت،ژان رنوار، مارسل کارنه، ژولین دوویویه و ژان گرمیون فیلمسازانی بودند که در این دهه در قالب گروه نه چندان منسجمی به فیلم سازی پرداختند و جنبش رئالیسم شاعرانه را به وجود آوردند.در دنیای رئالیسم شاعرانه زندگی انسان های بیکار طبقه کارگر،بزهکاران در حاشیه شهرهای بزرگ،آدم های آس و پاس در ناامیدی و یاس و حرمان روایت میشود روایتی که با عشقی پرشور و برهه ای برای قهرمان آغاز میشود و با ناامیدی و تلخی و مرگ به پایان میرسد.نگاه این فیلم سازان به فرانسه نگاهی تلخ و انتقادی بود که با فیلم برداری در لوکیشن های واقعی،فیلم برداری تیره و تاریک و قهرمانی از طبقه کارگر هنرمندانه روایت میشود.مارسل کارنه در فیلم بندر مه الود به زیبایی از تمام این ویژگی ها استفاده میکند وژان گابن قهرمان بی چون چرای رئالیسم شاعرانه را در خیابان های خیس و تاریک به مرگ می کشاند،تقدیر گرایی که در رئالیسم شاعرانه فرانسه نقطه اوج و تلخ داستان است.ژان رنوار بی شک در گسترش ویژگی های این گرایش در سینمای فرانسه و حتی سینمای بعد از خودش تاثیرگذار بوده که به بررسی اثار مهم این کارگردان در دهه 1930 میپردازیم.
1.بودو نجات یافته 1932
اولین فیلم مورد بررسی، بودو نجات یافته از اب که در سال 1932 با بازی ستاره سینمای فرانسه میشل سیمون با آن چهره ی نه چندان جذاب اما ماندگاراست،بودو داستان گدای پیر بوالهوس،که علی رغم میل باطنی خود از غرق شدن در رود سِن نجات می یابد.ناجی او که یک کتاب فروش است به او محبت میکند ولی در روزی که قرار است بودو ازدواج کند بار دیگر میگریزد و زندگی گذشته ی خود را از سر میگیرد.ژآن رنوآر در این فیلم با نگاهی انتقادی و لحنی طنز تضاد بین دو قشر از جامعه ی فرانسه در دهه 1930 را به نمایش میگذارد،جامعه ای که از مشکلات عمده اقتصادی،بیکاری و ... رنج میبرد.
بودو گدایی است که در ابتدای فیلم تمام وابستگی اش که یک سگ است را ازدست میدهد و گم میکند،بودو با گم شدن سگ ،تنها همدمش، تصمیم به غرق کردن خود میگیرد،اگر سال ها بعد سگِ "امبرتو د"در فیلم "ویتوریو دسیکا"او را از خودکشی نجات میدهد و فیلم به پایان میرسد اما رنوار در چندین سال قبل ادامه ی زندگی و تقدیر غیر قابل تغییر "امبرتو د"را در بودو به نمایش گذاشته.بودو از غرق شدن نجات پیدا میکند و در خانواده ای از قشرمتفاوتی از جامعه ی فرانسه قرار میگیرد اما تقدیر او غیر قابل تغییر است. موقعیت هایی که بودو در آن ظاهر میشود به شدت دارای بار طنز و کمدی است(به دلیل تضاد بین این دو طبقه اجتماع)اما رنوار نگاهی شاعرانه دارد و تضاد در رسم و رسوم های این طبقه را با حالتی اغراق امیز و اگزجره از نگاه بودو به چالش میکشد واصلا زیر بار کمدی نمی رود، تقدیر گرایی و امید نداشتن به جامعه ی فرانسه،جامعه ای که هیچ یک ازافراد حاضر به دوستی و همدلی با همنوع خود نیستند و بودو تنها همدل خود که سگش است را از دست داده در لحظه لحظه ی اثار کارگردانان رئالیسم شاعرانه فرانسه به چشم میخورد تا شاید تلنگری به جامعه ومردمش بزنند.بودو تابع و مغلوب این سرنوشت می شود و با پُشت کردن به قواعد و رسوم این قشر،با همان لباس مُندرس که از یک مترسک مزرعه برمیدارد به جامعه اش بر میگردد،جامعه ای که به این گونه افراد به چشم مترسک نگاه میکند و حاضر نیست تغییری در آنها ایجاد کند، مصداق بارز این بی اهمیتی با دوربین سیال و عمق میدان رنوآر در سکانس غرق شدن بودو و سیل جمعیت بیننده و بدون واکنش فرانسوی به خوبی به تصویر کشیده شده است.تقدیر و سرنوشت این بودو ها به تلخی و از زبان ناجی او در پایان فیلم بیان میشود"تقدیر این آدم ها اینگونه است"پایان.