جستجو در سایت

1394/05/28 17:40

بررسی سیر اقتباس در آثار فینچر

بررسی سیر اقتباس در آثار فینچر
فینچر از سال ۱۹84 تا زمان ساخت نخستین فیلمش یعنی بیگانه‌ی ۳ در حدود ۴۹ ویدئو کلیپ ساخته است که اکثر آنها تحسین‌برانگیز بوده‌اند حتی وی در فاصله‌ی شکست تجاری بیگانه تا ساخت هفت نیز ۳ ویدئو کلیپ موفق می‌سازد اما مابین سال‌های ۱۹۹۶ تا ۲۰۱۴ وی تنها ۴ ویدئو کلیپ ساخته است که نشان می‌دهد فینچر تا چه حد از مدیومی که در آن مهارت داشت دورگشته و جسارت و خلاقیتی که این صنعت برای وی به همراه داشته چگونه روی به افول نهاده

دیوید فینچر کارگردان میان‌سال آمریکایی که سال‌های آغازین فعالیتش محدود به ساخت ویدئوکلیپ برای خوانندگان سرشناس بود در نخستین تجربه‌ی سینمایی خود فرصت ساخت دنباله‌ی سوم فیلم علمی تخیلی بیگانه را به‌دست آورد که در آن مقطع برای وی سکوی پرتابی به‌حساب می‌آمد اما با شکست تجاری فیلم و عدم استقبال منتقدان به نظر می‌رسید فینچر نیز مانند بسیاری از کارگردانان پیش از آنکه ستاره‌اش بدرخشد افول نموده و وی مجبور شد به صنعت ویدئوکلیپ سازی بازگردد اما پس از ۳ سال با فرصت استثنائی به وجود آمده برای ساخت فیلم هفت توانست توانایی های خود را به اثبات رسانده و خود را به‌عنوان فیلم‌سازی مستعد به همگان معرفی نماید.

چهار سال بعد از موفقیت چشمگیر فیلم هفت وی به سراغ ساخت نخستین اثر اقتباسی خود یعنی فیلم باشگاه مشت‌زنی رفت، باشگاه مشت‌زنی اقتباسی بود از رمان مشهور چاک پائولانیک با همین نام که توانسته بود نظرات مثبت بسیاری را به خود جلب نماید، داستان در مورد یک کارمند دفتری است که دچار بیماری تجزیه هویت شده و ذهنیت ساختگی او در قالب تایلر داردن دست به اعمالی می زند که او در آرزوی انجام دادنشان است و در انتها زمانی که ذهنیت خیالی او را ترک می‌کند وی با واقعیت امر روبه رو می‌شود.

رمان پائولانیک از لحاظ نوشتار به سبک ساده و محاوره‌ای نزدیک است و پیچیدگی اصلی آن در غافلگیری می‌باشد که این غافلگیری ها به‌قدری زیاد بوده که نیاز می‌شود مخاطب تمامی ذهنیت خود را برای فهمیدن اثر به‌کار ببرد لیکن در اقتباس سینمایی فینچر که اعتقاد داشت محتوای اثر درگیری نسل جوان با نظام سرمایه‌داری است تصمیم گرفت لایه‌هایی از هم‌جنس‌گرایی و خشونت را به فیلم اضافه نماید که همین مسئله باعث پیچیده‌تر شدن ساختار فیلم گشت از سوی دیگر ازآنجایی‌که خاستگاه فینچر صنعت ویدئوکلیپ بوده و ویژگی اصلی این صنعت انتقال داده‌های فراوان در زمان کم است پس محل تعجب نیست اگر شاخصه‌های آن را در باشگاه مشت‌زنی ببینیم، فینچر با ایجاد برخی تغییرات محتوایی پیچیدگی داستان را بیشتر می‌کند سپس در فرم بصری فیلمی به‌شدت پویا و پرتحرک خلق می‌نماید که به تماشاگر مجال تحلیل را نمی‌دهد، این مسئله هرچند که باعث می‌شود اثر ریتمی تند و هیجان‌انگیز داشته باشد اما به شکلی اجتناب‌ناپذیر درک فیلم را برای مخاطب خود دشوار می‌نماید، همین مسئله است که باعث می‌شود باشگاه مشت‌زنی در گیشه شکست بخورد چرا که برای مخاطب عام دیدن چنین فیلمی در سینما که حجم انبوهی از داده را با ریتمی تند به آنها عرضه می‌دارد جذابیت زیادی ندارد اما به‌محض ورود فیلم به پخش خانگی وضعیت دگرگون‌شده و فیلم توفیق تجاری بالایی را کسب می‌کند چرا که هم برای منتقدین و هم مخاطبین لزوم درک اثر دیدن چندباره‌ی آن است که این امر در نمایش خانگی میسر می‌گردد نه در سینما.

فیلم باشگاه مشت‌زنی اثری است پویا، خلاق و غافلگیرکننده با ضرباهنگی سریع و خشن و در محتوا پیچیده و لایه‌لایه که باعث تبدیل آن به یکی از ۵۰۰ اثر برتر تاریخ سینما شد اما به دلیل عدم برآورده کردن انتظارات کمپانی فاکس قرن بیستم از لحاظ مالی فینچر پس‌ازاین فیلم مجبور گشت تا حد زیادی از دیدگاه‌های خود عدول کند و تأثیرات صنعت ویدئوکلیپ را از کارهای خود بزداید.

اثر بعدی اقتباسی فینچر فیلم زودیاک می‌باشد که براساس داستان واقعی قاتل زنجیره‌ای است که معمای قتل های او حل نشده باقی ماند، فیلم اقتباسی از کتاب زودیاک نوشته‌ی رابرت اسمیت می‌باشد.

فینچر که پس از باشگاه مشت‌زنی به سراغ ساخت فیلم اتاق وحشت براساس فیلم‌نامه‌ای غیر اقتباسی رفته بود نتوانست آن طور که باید انتظارات را برآورده کند و همین مسئله تا حد زیادی این نگاه را به وجود آورد که فینچر هرچند کارگردان خلاق و باهوشی است اما یک فیلم‌ساز مؤلف نیست به‌عبارت‌دیگر فینچر شدیداً نیاز به یک منبع قابل‌اتکا برای شکل بخشیدن به محتوای اثرش دارد تا از پس آن بتواند فرم دلخواهش را شکل دهد از سوی دیگر فینچر با توجه به تجربه‌ی اثر اقتباسی قبلی خود به‌خوبی متوجه این موضوع شده بود که مخاطب اصلی فیلم‌هایش تا حدی توانایی درگیری با پیچیدگی‌ها را دارد و ازآنجایی‌که مبنای اقتباس فیلم زودیاک کتابی پیچیده و معماگونه است پس نمی‌توان بیش‌ازحد به پیچیدگی های آن افزود از سوی دیگر فینچر خود واقعیت زودیاک را از دوران نوجوانی‌اش به یاد داشت و به‌خوبی فضای کار را می‌فهمید پس خلاقیت خود را صرف ترسیم نگاهی واقع‌بینانه از اثر کرد هرچند که برای فینچری که سرشار از انرژی و پویایی است نرفتن به سمت شیوه‌ی بیان خود کار سختی بود اما تجربه‌ی باشگاه مبارزه به وی ثابت کرده بود که نیاز است به گونه‌ای دیگر خلاقیت خود را بروز دهد بنابراین وی در زودیاک به دو شکل خود را بروز می‌دهد نخست استفاده از تجربیات فیلم هفت و نزدیک شدن به فرم رمز آلود و سیاه، دوم استفاده از فیلم‌برداری دیجیتال که به او اجازه می‌دهد نماهایی مطابق باسلیقه‌اش ثبت کند، تصاویری که در صحنه‌های اتومبیل‌سواری یا نماهای شهری وجود دارد به‌خوبی گواه این نگاه است، زودیاک توانست نظر منتقدان را به خود جلب کرده و موفقیت تجاری خوبی نیز کسب نماید اما به نظر می‌رسید که فینچر در حال فاصله گرفتن از خلاقیت‌هایش است به شکلی که در زودیاک برخلاف سایر آثار قبلی فینچر حتی از تیتراژهای خاص او نیز خبری نیست.

دو فیلم بعدی فینچر نیز آثاری اقتباسی بودند، مورد عجیب بنجامین باتن که یک درام فانتزی با اقتباس از داستان کوتاه اسکات فیتزجرالد و دومی شبکه‌ی اجتماعی که سرگذشت زوکربرگ مبدع فیس‌بوک بود، مورد عجیب بنجامین باتن نخستین تجربه‌ی فینچر در این ژانر بود که این مسئله باعث گشت او به‌شدت محافظه‌کارانه با فیلم برخورد کند و خود را تابع متن بداند هرچند که این مسئله مانع از این نشده است او تماماً دست از خلاقیت های خود بشوید اما به‌سختی می‌توان فینچری را که در باشگاه مبارزه و هفت تحسین‌برانگیز بود در این فیلم پیدا کرد، در مورد عجیب بنجامین باتن فینچر بیشتر تمرکز خود را صرف چیدمان زیبای بصری کرده است فیلم از لحاظ جلوه‌های تصویری، لباس، گریم و دکور بی‌نقص می‌باشد اما شور و هیجان مختص فینچر را ندارد، در اثر بعدی یعنی شبکه‌ی اجتماعی منبع اقتباس کتاب میلیاردرهای تصادفی نوشته‌ی مزریچ بوده است و این کتاب بیشتر به مسائل مالی و دلایل موفقیت زوکربرگ پرداخته همین مسئله باعث گشت سورکین فیلم‌نامه‌نویس شبکه‌ی اجتماعی و فینچر بتوانند خلاقیت های خود را بروز دهند، در شبکه‌ی اجتماعی برخلاف دو فیلم گذشته‌ی فینچر می‌توان ردپای او را به‌خوبی در اثر دید هرچند که منتقدان اشکالاتی جدی مانند نادیده گرفتن خود شبکه‌ی اجتماعی فیس‌بوک را برای فیلم مطرح کردند اما فیلم به‌مراتب از اثر قبلی وی بهتر بود.

۱ سال پس از شبکه‌ی اجتماعی فینچر به سراغ ساخت فیلمی به نام دختری با خال‌کوبی اژدها براساس رمان استیگ لارسن رفت که پیش‌تر فیلمی سوئدی نیز از آن ساخته شده بود، فینچر در این فیلم تا حد زیادی به زاویه‌ی نگاه خود نزدیک شده است اما بااین‌حال نتوانسته از زیر یوغ رمان و فیلم سوئدی بیرون بیاید و اثرش پای را فراتر از یک فیلم معمولی نمی‌گذارد و جذابیت های فیلم نیز به دلیل پیچیدگی رمان است نه فینچر، واپسین اثر فینچر یعنی دختر گم شده نیز اثری اقتباسی بود از رمانی به همین نام نوشته‌ی گلیان فلین که خود او نیز نگارش فیلم‌نامه‌ی را به عهده داشته، فیلم دختر گم شده هرچند که یک تریلر روان‌شناختی جذاب است اما ارتباط چندانی با سینمای فینچر ندارد و به نظر می‌آید فینچر شدیداً در این فیلم تحت سلطه‌ی نویسنده قرارگرفته و نتوانسته است از چارچوب های فلین تخطی کند.

با بررسی روند آثار اقتباسی فینچر که بیش از نیمی از فیلم های او را تشکیل می‌دهند می‌توان گفت بهترین اثر فینچر نخستین اثر اقتباسی وی یعنی باشگاه مبارزه بوده است، فینچر که این فیلم را پس از فیلم موفق هفت و بازی می‌سازد از اعتمادبه‌نفس بالایی برخوردار بوده مضاف بر اینکه وی هنوز از دنیای ویدئو کلیپ سازی جدا نشده است و ساختارهای پویای این صنعت را در ذهن دارد.

فینچر از سال ۱۹84 تا زمان ساخت نخستین فیلمش یعنی بیگانه‌ی ۳ در حدود ۴۹ ویدئو کلیپ ساخته است که اکثر آنها تحسین‌برانگیز بوده‌اند حتی وی در فاصله‌ی شکست تجاری بیگانه تا ساخت هفت نیز ۳ ویدئو کلیپ موفق می‌سازد اما مابین سال‌های ۱۹۹۶ تا ۲۰۱۴ وی تنها ۴ ویدئو کلیپ ساخته است که نشان می‌دهد فینچر تا چه حد از مدیومی که در آن مهارت داشت دورگشته و جسارت و خلاقیتی که این صنعت برای وی به همراه داشته چگونه روی به افول نهاده، فینچر با دور شدن از خلاقیت های خود دست به فیلم‌سازی محتاطانه برد و در آثار اقتباسی خود بیش از آنکه یک مؤلف باشد یک مجری است که عین به‌عین اثر را اجرا می‌کند و شجاعت انطباق دادن اثر با دیدگاه خود را ندارد،برای درک این مطلب بد نیست نگاهی به آثار اقتباسی موفق چند سال گذشته‌ی سینما بیندازیم آثاری مانند سه‌گانه ی ارباب حلقه‌ها که هرچند از یک متن ادبی حماسی فاخر اقتباس شده است اما مانع از این نشده تا پیتر جکسون از دریچه‌ی نگاه خود آن را به تصویر نکشد و یا فیلم آنا کارنینا ساخته‌ی جو رایت که اقتباسی خلاقانه از متن می‌باشد.

فینچر هرچند که کارگردان خلاق و زبردستی است اما بی‌شک هیچ‌کدام از آثار وی نتوانسته به‌ باشگاه مبارزه که حاصل دوران شجاعانه فیلم ساختن وی بوده برسد.