جستجو در سایت

1395/03/10 18:29

سینمای بدون تکلیف ایران

سینمای بدون تکلیف ایران
سینمای ایران نیازمند باز تعریف مجدد است.

هفته گذشته برای دیدن یکی از دوستان قدیمی تهیه کننده، به دفتر ایشان در مرکز شهررفته بودم، اولین چیزی که در بدو ورود به دفتر نظرم را جلب کرد، ده ها جزوه مکتوب موجود روی میز این دوست قدیمی بود. گفت: اینها سناریو هائی هستند که افراد نوشته و برای مطالعه و احیاناً ساخت فیلم بر اساس آن، به اینجا آورده اند. اما کو حال مطالعه؟ برای ساخت فیلم، خودمان داستانی سرهم می کنیم، سپس آن را به فیلمنامه ای نصفه- نیمه تبدیل و بعد ساخت فیلم را شروع می کنیم! گفتم: این سناریو ها ثبت شده اند؟ گفت: نه؟ نویسنده ها امیدواری به ساخت فیلم بر اساس فیلمنامه تحویلی ندارند، اما چاره ای نیز جز تحویل آن به ما ندارند!

          سینمای ایران بر خلاف ظاهر پر زرق و برق آن، روز به روز بیشتر به عقب گام بر می دارد و کم کم به سینمای تهی از فیلم خوب، فاخر و ماندگار تبدیل می شود. اینکه چرا سینمای ایران به این حال و روز افتاده، موضوعی است که ریشه در بسیاری مسائل مادی، معنوی، فنی، انسانی، سانسور، خودسانسوری و محدودیت های دیگر دارد که تا هر کدام از آنها حل نشود، این روند گام های بیشتری به عقب برخواهد داشت.

          ابتذال، فیلم های بی سر و ته، فیلمنامه های تکراری، عدم خلاقیت، خود سانسوری های بعضاً بی دلیل و منطق، گزینش های خاص و هدفمند در سطوح مختلف ساخت یک فیلم، حاکمیت نگاه مادی در مقابل عشق به سینما، بی میلی و بی تفاوتی نسبت به انعکاس واقعیات جامعه، فساد آشکارو نهان موجود که بوی تعفن آن چندی است ازلابلای اظهارات برخی هنرمندان بلند شده است و.... نتیجه باقی ماندن مشکلات و معضلاتی است که به بخشی از آنها اشاره شد. تهیه کنندگان، کارگردانان، فیلمنامه نویسان، هنرپیشگان و سایرعوامل ساخت فیلم، امروز با نوعی از بی تفاوتی به هنر هفتم، که عشق و علاقه به آن اصولاً باید ذاتی باشد، روبرو شده اند که دست کمی از مثال مطروحه در خصوص نویسندگان فیلمنامه ندارند، که اگر به آن، بلاتکلیفی این عناصر و علی الخصوص کارگردانان محترم با خود را نیز اضافه کنیم، بدون اغراق باید گفت که فاتحه چنین سینمائی، حداقل برای مدتی طولانی خوانده شده است.

          "دونده" و "سازدهنی" امیر نادری، "مسافران" و "سگ کشی" بهرام بیضائی، "گوزن ها" و "سرب" مسعود کیمیائی، "سوته دلان" و "دلشدگان" مرحوم علی حاتمی، " گاو" و"هامون" داریوش مهرجوئی، " از کرخه تا راین" و "آژانس شیشه ای" ابراهیم حاتمی کیا و.... کجا و فیلم های سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر و پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران " من سالوادر نیستم" کجا. از کجا به کجا رسیده ایم. اگر گفته شود سینمای ایران راه خود را گم کرده و دیگر هدفمند نیست، سخن به گزاف گفته نشده است. ضمن پوزش از استاد  کیارستمی و اصغر فرهادی، بردن چند جایزه از فستیوال های خارجی برای برخی فیلم های خاص و یا اعطای جایزه با اهداف سیاسی به تعدادی از فیلم ها و جوایز اسکار و نخل طلائی برای فیلم های خوش ساختی چون " جدائی نادر از سیمین" و " فروشنده " و " طعم گیلاس" که از جمله استثناءهای سینمای ایران بشمار می روند و فروش بالای برخی از فیلم ها در ایران که فعلا به دلایل آن در اینجا اشاره نمی شود، هرگز نمی تواند دلیلی بر موفقیت و رو به جلو بودن سینمای ایران تلقی شود. 

          سینمای ایران راه خود را گم کرده است. هیچ چیزی در این سینما سر جای خود نیست. بعد از سالیان دراز از ساخت فیلم های زیبا، تاثیر گذار و بیاد ماندنی، اکنون به نقطه ای رسیده ایم که نیازمند باز تعریف مجدد از سینما در ایران هستیم، اما آیا با معضلات و مسائلی که گفته شد، این امکان وجود خواهد داشت؟ فریب خودشیفتگی برخی عوامل حاضر در این صنعت را نخوریم، صنعت سینما در ایران، صنعتی بیمار و رو به موت است.

          سال ها قبل، گروهی فیلمساز از کشور دوست و برادر افغانستان، برای ساخت فیلمی عازم نیویورک شده بودند. درحین فیلمبرداری درمقابل آسمانخراش بزرگی در نیویورک، نامبردگان از سوی مامورین پلیس دستگیر و وسائل فیلمبرداری گروه ضبط می شود. پلیس نیویورک با دیدن وسائل فیلمبرداری گروه مذکور، بر این گمان قرارمیگیرد که آنان وسائل فیلمبرداری خود را از موزه دزدیده اند! یکی از مامورین پلیس گفته بود، دوربین فیلمبرداری شما باید متعلق به  برادران لومیر باشد و شما آن را از موزه برداشته اید. بعد که مامورین آمریکائی در بازجوئی خود، به اشتباه خویش پی می برند، ضمن عذرخواهی، یک دست کامل از وسائل فیلمبرداری مدرن را تهیه و تحویل گروه می دهند و وسائل آنان را برای همیشه به موزه می سپارند.

          سینمای ایران نیز دست کمی از این ندارد. این سینما را با روند فعلی ساخت فیلم، در آینده نزدیک باید به موزه تاریخ سپرد و این آیندگان هستند که خواهند گفت: در یک برهه تاریخی، تعداد قابل توجهی تهیه کننده، کارگردان، فیلمنامه نویس و .... در حالی که می توانستند جزو بهترین ها باشند، با روی آوردن به ابتذال و در بلاتکلیفی مفرط، جز اسمی از سینما در این کشور از خود باقی نگذاشتند.

          نتیجه چنین روندی است که سینمای ایران را به ابتذال و هجو کشانده است. سینمائی که معنی ندارد، سینمای فاقد روح و ابتکار و خلاقیت است. فیلم های ایرانی، بتدریج به فیلم هائی تبدیل شده اند که خود دست اندرکاران تهیه  فیلم نیز بعضاٌ به بی معنی و مفهوم بودن بسیاری از آنها واقف شده اند، اما اینکه چرا با این روند همچنان به کار خود ادامه می دهند، باید گفت این کار عموماً با نگاه به گیشه، رانت و ماهیت شغلی است که دنبال می شود و این خود شکنندگی کار را دو چندان کرده است.

          سینمای امروز جهان، سینمای ایده ها، اعتقادات سیاسی، دینی، مذهبی، علم و تکنولوژی، جاذبه های هنری، ارائه کننده زیبائی های ظاهری و باطنی و جسمی و ....... است. اینها از جمله مولفه های تاثیر گذاری هستند که جوامع مختلف را همواره با خود درگیر نموده و در نتیجه، زمینه توجه به تولیدات خاص، حول هر کدام از این موضوعات را فراهم می آورند. سوالی که مطرح است اینکه، سینمای امروز ایران بر پایه کدام مولفه و اندیشه ای شکل گرفته است؟ و اصولاً، سینمای ایران و دست اندرکاران آن، مکلف به تعیین تکلیف برای خود بوده اند یا نه؟

          ما بعنوان کارگزاران عرصه هنر هفتم، باید اول تکلیف خودمان را با خودمان روشن کنیم، بعد به سراغ ساخت فیلم هائی برویم که بر پایه نرم های تعریف شده، برنامه ریزی شده باشند. مرحوم سهراب شهید ثالث وقتی "طبیعت بی جان" را می ساخت، تکلیف خودش را با خود روشن کرده بود. امیر نادری وقتی " ساز دهنی " را می ساخت، تکلیف خودش را با خود روشن کرده بود، مرحوم علی حاتمی وقتی " هزار دستان" را می ساخت، تکلیف خودش را با خود روشن کرده بود، مسعود کیمیائی وقتی " قیصر" را می ساخت، تکلیف خودش را با خود روشن کرده بود. بهرام بیضائی وقتی "مسافران" را می ساخت، تکلیف خودش را با خود روشن کرده بود. ابراهیم حاتمی کیا وقتی " آژانس شیشه ای " را می ساخت، تکلیف خودش را با خود روشن کرده بود. اصغر فرهادی وقتی " جدائی نادر از سیمین " و قبل از آن " درباره الی" را می ساخت، تکلیف خودش را با خودش روشن کرده بود. به این جمله فرهادی بعد از دریافت نخل طلا برای بهترین فیلمنامه جشنواره کن دقت کنید:

" فیلم های من، فیلم های شادی نیستند، اما خوشحالم که با جوایزم توانسته ام، مردم کشورم، لااقل بخشی از آنها را خوشحال کنم"

عباس کیا رستمی با ساخت " خانه دوست کجاست "، داریوش مهرجوئی با ساخت " گاو"، داود میرباقری با ساخت "امام علی"(ع) ، ناصر تقوائی با ساخت " دائی جان ناپلئون"، مرحوم فرج اله سلحشور با ساخت "مردان آنجلس" و....  تکلیف خودشان را با خود روشن کرده بودند، کارگردانانی که جملگی به نوعی ساخت ذهنی و فرهنگی آگاهی پیدا کرده بودند. حال کدام کارگردان فعال فعلی است که امضای پای ااثر او، برآمده از روشن شدن تکلیف با خودش بوده باشد؟ همه چیز را نباید پای اینکه محدودیت وجود دارد، گذاشت و شانه از بار مسئولیت خالی کرد.( متاسفانه این تکیه کلام بسیاری از دست اندرکاران تهیه فیلم در ایران شده است). تاریخ ایران پر است از فیلم های درخشانی که در اوج محدودیت ساخته شدند و جلوه درخشان هنر و احساس مسئولیت و تعهد را به نمایش گذاشتند.

          سینمای ایران، سینمای بومی است. سینمای بومی، سینمای مردمی است، سینمای مردمی، سینمای واقعی( real ) است، سینمای واقعی، سینمای بر آمده از دل است، سینمای بلاتکلیف و مادی نیست، مهم نیست، دارای چه ایده و عقیده ای باشی، مهم احساس تعهد و تکلیف نسبت به سینمای کشور است. سینمائی که باید از جایگاه برجسته و شاخص در عرصه جهان برخوردار باشد و این به معنی و مفهوم ساخت فیلم بر علیه این و آن و حکومت و یک ایدئولوژی و عقیده و مرام خاص نیست. سینمای مقبول برای ما، سینمای هدفمند، روشنگر، معرف ایران، مردم آن و دین و آئین و تاریخ و فرهنگ و هنر این مرز و بوم است. سینمائی که برخواسته از عشق و تکلیف باشد. سینمائی که می تواند همچون " یک طبیعت بی جان"  دوربین فقط در کادر یک کلبه بچرخد، اما این چرخش با عشق و علاقه و روح انگیز و روح افزا باشد، ضمن اینکه کاری هم با این و آن نداشته باشد.