جستجو در سایت

1398/04/04 00:00

چرنوبیل، فیلمی مصیبت بار

چرنوبیل، فیلمی مصیبت بار

اختصاصی سلام سینما-  چطور یک خرابکاری بزرگ را به نمایش در می آورید؟  فاجعه اتمی چرنوبیل در سال 1986به موضوعی با جزئیات قابل توجه، تاریخی و علمی تبدیل شده است. اما درک چنین اتفاقی سخت است- علی رغم اقدامات سری و مهندسی پنهان شده، عملکرد نیروگاه با شکست مواجه می شود. 

مینی سریال 5 قسمتی چرنوبیل که از شبکه اچ بی او پخش شد از نقطه نظر شوروی داستان را روایت می کند. با توجه به اینکه یکی از پیام های داستان ناکارآمدی رویکرد شوروی است، از این نظر با نوع بازگویی داستان تناقض دارد. در هر حال شاهد تحمیل نوعی داستان سرایی در تاریخ، پیچیدگی وقایع برای ایجاد انسان های قهرمان و شرور سطحی و عدم وجود تبحر در نمادگرایی هستیم.    

نویسنده چرنوبیل کریگ مازن( که بخش دوم و سوم فیلم خماری را نیز نوشته است )و یوهان رنک کارگردان یک واقعه غیرمعمول در تاریخ بشر را برعهده گرفته و آن را به یک فیلم معمول مصیبت بار تبدیل کرده اند.

مازن از لحظات پس از انفجار یکی از جدیدترین راکتورها که در اوکراین واقع شده است، شروع می کند. سکانس جالبی است- نمی دانیم چه اتفاقی افتاده ، کارهای کورکورانه آنها را که باعث انتشار حجم وسیعی از رادیواکتیو و در نهایت مرگ می شود را دنبال می کنیم. 

از اینجا به بعد به جنبه های مهمی از داستان چرنوبیل پرداخته می شود و شاهد اپیزودهای فراموش نشدنی هستیم. کمیسیون دولتی تشکیل می شود، شهر پریپیات تخلیه می شود، و در بیمارستان شماره 6 مسکو مهندسین و آتش نشانان به طرز فجیعی به واسطه تماس با رادیواکتیو می میرند. از سراسر اتحاد جماهیر شوروی کارگران و سربازان فراخوانده می شوند و مسئولیت انجام پروژه های مرگباری را برعهده می گیرند که از آنها اسطوره می سازد: ماموریت شیر اطمینان، کندن حفره تبادل گرما، پاکسازی سقف شماره 3.   

مازن با شیوه هوشمندانه ای داستان را به پایان می رساند: از شهادت در دادگاه به عنوان راهی برای بازگشت به عقب و شرح ابتدای داستان استفاده می کند، خرابی آزمایش ایمنی منجر به انفجار شده است. اما این سکانس آن تاثیری که باید را ندارد، چرا که باوجود تمام اتفاقاتی که از اول افتاده است بیش از اندازه از تخیل استفاده می کند. 

مازن، والری لگاسوف( با بازی جرد هریس )، فیزیکدان هسته ای، را بعنوان یک قهرمان تراژدیک انتخاب می کند زیرا تجربه ای که در واقعه چرنوبیل داشته است وی را به سمت خودکشی می کشاند. لگاسوف که مسئولیت پاسخ به این فاجعه را برعهده دارد، یکی از اعضای سازمان سیاسی شوروی است که نشان می دهد با اجرای یک قانون و خطای دستگاه در نهایت انفجار صورت گرفته است. لگاسوف قبل از مرگ و در مصاحبه ها حرفش را پس گرفت.   

مازن در چرنوبیل، لگاسوف را در جایگاه شاهد در دادگاه قرار می دهد، در آنجاست که وی پنهان کاری جماهیر شوروی را محکوم می کند و در نهایت به اداره اطلاعات و امنیت  اتحاد جماهیر شوروی  فرستاده می شود. تغییر لگاسوف به فردی با شهامت، فداکار و افشاگر در دادگاه کاملا دیده می شود و از آن یک« مرغ مقلد »دیگر می سازد، این یکی دیگر از مثال های گرایش سریال به نمایش های هالیوودی است- و چیزهایی را نشان می دهد که در واقع اتفاق نیفتاده است. کارگرانی که برای ورود به ساختمان رآکتور برای باز کردن فلکه آب داوطلب می شوند به شیوه اسپارتاکوس عمل می کنند، افرادی که باید برای خواندن نام هایشان ایستاد. از طرف دیگر معدنچی های عریانی دیده می شوند که زمین زیرین هسته گداخته شده را حفر می کنند. پس از انفجار، روزها حجم وسیعی از دود سیاه از رآکتور به خارج پخش می شود.

یکی از بزرگترین و مصنوعی ترین ابداعات سریال خلق شخصیت های تخیلی است. دانشمند بلاروسی با بازی امیلی واتسون که تشعشعات غیرعادی در مینسک را خوانده و به طرز عجیبی داستان را برعهده می گیرد. وی همزمان در مکان های متفاوتی است، به اجبار خودش را به کمیسیون های تحقیقاتی وارد می کند، در ملاقات با گوباچف حاضر می شود، به آرشیوهای دولتی حمله می کند، با مهندسینی که در تخت بیمارستان هستند مصاحبه می کند و به تنهایی از راز کارمندان رآکتور مطلع می شود( اگر مازن می خواست با خلق یک شخصیت زن تاثیر گذار، داستانی که غالبا از مردها احاطه شده بود را تغییر دهد چرا نامی از ماریا پروتنسکو، معمار و سوپروایزر تخلیه شهر پریپیات نبرد؟ ).     

در طی پنج ساعت، مازن اغلب حقایق چرنوبیل را بازگو می کند. اما نمایش های متظاهرانه و بد او-مانند سکانس خنده داری که در آن بوریس شربینا، معاون نخست وزیر از لگاسوف درباره چگونگی عملکرد رآکتور هسته ای می پرسد- از حقیقت داستان کم می کند. موسیقی مداومی که ترس آن همراه با صداهای بلندشده از دستگاه تشخیص تشعشات تقویت می شود و کلیشه های تهدیدآمیز جماهیر شوروی نیز از حقیقت کاسته است. 

درحالیکه یک مینی سریال مستندگونه در زمان خودش یکی از قوی ترین ها و جالب ترین برنامه های تلویزیونی است، باعث تاسف است که الکس گیبنی و امی برگ نتوانستند زودتر واقعه چرنوبیل را نشان دهند. 

منبع: نیویورک تایمز

مترجم: مهتاب عیوضی