جستجو در سایت

1398/08/22 00:00

پنکه لرزان

پنکه لرزان


      بدلیل مشغله زیاد، مدت ها بود که فرصت حضور در سینما را پیدا نمی کردم، دوست عزیزی تماس گرفت و گفت: به دیدن فیلم مسخره باز رفته و چون غالب تماشاگران، چیزی از موضوع فیلم سر در نیاورده است، ضمن اینکه نقدهای زیادی نیز حول فیلم خوانده و از آنها نیز چیزی عایدش نشده، نویسندگان این نقد ها، همان راهی را رفته اند که تماشاچیان عادی رفته اند؟! خواهش کرد با احتمال سیاسی بودن، فیلم را دیده و نقدی بر آن بنویسم. نقد مفصلی بر فیلم نوشته شد، اما قبل از انتشار، بدلیل برخی ملاحظات خاص، تغییرات ماهوی و عمده در آن نوشتار بوجود آمد که اگر چه باب طبع نگارنده نبود، اما ضرورت امر، ذره ای از لزوم قلم زدن محافظه کارانه نسبت به این فیلم را نکاست، لذا متن حاضر به صورت خلاصه و با کلی تغییر ، در قالب اشارات مفهومی، مجددا به رشته تحریر در آمد که تقدیم می شود. همایون و علی عزیز، قطعا متوجه اشارات نقد و همچنین علل نپرداختن صریح به موضوعات مطروحه در فیلم  خواهند بود. 

      

      در ایران حتما نباید استاد بهرام بیضائی باشی تا همچون "مسافران"، بتوانی با زبان اشاره و استعاره، ضمن خروج از فضای تئاتر، در قالب آرایشگاهی با حضور کاراکترهای شناخته شده ؟! و قرار گرفتن در موقعیت های خاص کلامی و بصری، فیلمی سینمائی در تمثیل از اتفاقات "یک مکان  "(فرض کنید یک کشور ) بسازی و تا این حد موفق بشوی، فیلمی که با درک حقیقت ماجرای آن، با هر بار تماشا می توان به نکات جدیدی دست یافت. در این میان افسوس به حال قشر به اصطلاح روشنفکر جامعه، که از موضوع فیلم سر درنیاورده، حول آن قلم فرسائی کرده است، همانها که همچون اجتماع خفته و جماعت چرت زده، در خواب فرو رفته اند و با هیچ تلنگری بیدار شدنی نیستند. عوام که جای خود دارند؟!.


      برخی ها گفته اند، این فیلم یک تله تئاتر بوده و غنی زاده، با آن، فضای تئاتر را به سینما آورده است. آنها اگر از داستان فیلم سر در آورده بودند، الزام سناریو، برای اجرا در یک فضای بسته را  درک می کردند، سلمانی یا آرایشگاه در این فیلم، تمثیل همان "مکان خاص " است و کاظم آقا صاحب آن مکان؟!  پس اتفاقاتی که در فیلم رخ می دهد، باید در چنین فضای بسته ای دنبال شود، اتفاقاتی که هر کدام از آنها مربوط به موقعیت مکانی و زمانی خاص آن فضا هستند. 


      مسخره باز را باید فیلم " نماد ها " نامید؟! تنها با شناخت این نمادهاست که میتوان پازل فیلم را تکمیل و ضمن اطلاع از داستان، ره به بیراهه نبرد.

      

      یک مشکل عمده در سینمای ایران، ضعف در سناریو نویسی است، غنی زاده، سناریو این فیلم را چنان با دقت و وسواس نوشته، دیالوگ ها را بر اساس روند کلی داستان تنظیم نموده و ارجاعات تاریخی و سینمائی را به شکلی هنرمندانه به آن اضافه کرده است که در سالهای اخیر، کمتر نمونه مشابهی از این دست را، جز در کارهای اساتید بزرگی چون بهرام بیضائی و .... شاهد بوده ایم. 


      کل داستان فیلم در فضای یک آرایشگاه ( همان مکان خاص) که در وسط آن یک حلقه چاه؟! وجود دارد، رخ می دهد. ( دانش میگوید: چاه های این شهر همه به دریا راه دارند؟!) علی نصیریان ( کاظم آقا ) صاحب آرایشگاه با 70 سال افتخار عضویت در اتحادیه، فردی بشدت مخالف جنس مونث بوده و معتقد است که سلمانی اش، محل آرایش ( اصلاح) نیست، او با دستانی لرزان، عمدا سبیل مردان را می زند تا آنها را از هیبت و نشان مردانگی بیاندازد. کاظم آقا دو شاگرد دارد، صابر ابر ( دانش) و بابک حمیدیان ( شاهپور )، دانش که به اصطلاح و  بنا به ضرورت  فیلم، عشق بازیگری دارد، در دخمه ای ( مخفیگاه) ؟! در مغازه و در حالی که تصویری از هما؟! ( مجازی) بر روی دیوار چسبانده، مرتب در حال تمرین نقش بر اساس آرزوهای بزرگ است؟! او از کار خود در سلمانی؟! "جارو کشی و شستن سرهای کثیف مشتریان " بشدت ناراضی است، کله ها ( اذهان مغشوش و مسخ شده مراجعین ) که وی هر چقدر تلاش می کند تا آنها را بقول خود، مثل یک لیوان پاک و شفاف کند، موفق نمی شود. شاهپور که بازمانده یک کودتای نظامی است، در دوران حبس شکنجه دیده و برخلاف دانش در حال و هوای دیگری بسر می برد، او نمونه ای از افراد تیزبین جامعه است که از یک تار مو در کنسرو گرفته، تا سیاست، اقتصاد، فرهنگ و مسائل اجتماعی را تعقیب می کنند، شجاعت دارند، ولی در عین حال به صورت آرام و در حاشیه حرکت می کنند. 


      در مغازه پنکه ای آویزان از سقف، در حال چرخش مرتب دیده می شود، پنکه ای که نماد تداوم قدرت است، از پنکه یک پلاک ماهی از جنس فلز آویزان است که همچون طعمه عمل کرده و با هجوم گاه بیگاه مرغان دریائی؟!، آنها را از خود پنکه منحرف و کارشان را یکسره می سازد، آقا کاظم میگوید: زنی کولی؟! آن ماهی را به پنکه آویزان کرده است؛ و می افزاید: عوض کردن جای آن نحسی می آورد؟! در واقع قدرتی فراتر از این دایره، ضمن حفظ قدرت، همچنین با نهی تغییر محل ماهی، سعی در تداوم حرکت پنکه دارد؟! دانش که صاحب سری پر شور است، میگوید: این پرنده بالاخره روزی پنکه؟! را خواهد انداخت؟! او به این نیز بسنده نمی کند و در حالی که در طول فیلم چندین بار سعی کرده بود تا با دسته جارو، مانع حرکت پنکه شود؟!، در آخر فیلم، با صراحت ماهیت خود را آشکار ساخته و می گوید: من یک هنرپیشه نیستم؟! من یک مرغ دریائی ام؟! ( تعبیری محافظه کارانه از یک کارکتر ویژه )


      سلمانی به صورت مرتب، شاهد حضور گدایانی است که با لباس های مندرس به آنجا مراجعه می کنند، زنان تمثیلی از قشری ضعیف و درمانده هستند که نه حق آرایش دارند و نه حق حضور در آن مکان؟! دانش، بعنوان نماینده نسلی با آرزوهای خفته، ناامید از اصلاح اذهان و در حالی که سر به عصیان بر داشته، ناخواسته تبدیل به یک قاتل بالفطره می شود، او زنان گدا را طعمه عصبانیت، بلند پروازی و کسب درآمد برای خود کرده، با تراشیدن موی زنان و کشتن و انداختن آنان به داخل چاه، فضائی از رعب و وحشت را در شهر بوجود می آورد.


      قتل های زنجیره ای زنان که باعث بهم خوردن آرامش شهر شده است، زمینه حضور مفتش کیانی (رضا کیانیان) را در مغازه فراهم می آورد. او که کار خود را با دقت و وسواس زیاد آغاز کرده، با شک بردن به شاهپور، از یک موضع بالا، در مقام بازجو، وکیل و قاضی ظاهر و جواز مغازه؟! آقا کاظم را باطل می کند، در این میان، قاتل اصلی "دانش"، که متوجه پی بردن مفتش به موضوع شده، فراری می شود. 


      شاهپور بعنوان کسی که حواس اش به همه چیز است، قبلا از زلزله ای نام برده بود که قریب الوقوع خواهد بود، او که اعتقاد دارد نفرت ( تعبیر جامعه شناسانه بغایت زیبا) ، آدم ها را بهم نزدیک می کند، اکنون وقوع زلزله؟! را قطعی می داند و می افزاید: به دنبال زلزله، سونامی رخ داده و همه چیز را با خود خواهد برد. شاهپور که زلزله را معجزه ای برای پایان بهتر می داند، معتقد است در سایه آن، اتفاقات مهمی برای خروج از کلیشه ها رخ خواهد داد؟! او قبلا تصویری از یک گردهمائی سیاسی را در مغازه سلمانی آویزان کرده بود که با ورود مفتش به مغازه، عکس را به سمت دیوار بر می گرداند.

     

      سکانس های پایانی فیلم با پیدا شدن پلاک ماهی آویزان از پنکه در دستان یکی از زنان قربانی آغاز می شود، با کنده شدن پلاک، پنکه شروع به لرزه می کند، پنکه دیگر حرکت ثابت اولیه را ندارد، در واقع زلزله ای که از آن نام برده می شد، در حال رخ دادن بود، همه چیز بهم ریخته است، مفتش "شخصیت تمثیلی" که با خوردن "قرص جوانی "هیچگاه پیر نمی شود، در شرایط مشابه سکانسی ماندگار از فیلم پاپیون، شاهپور و دانش را به بازجوئی می کشد و می گوید: همه شما یکی یکی خواهید مرد. اما دانش بر خلاف نظر مفتش، بعد از بیرون آمدن از زندان، در حالی که دیگر هنرپیشه؟! کاملا ماهری شده است، ضمن گرفتن تیپ "لئون" و با گفتن اینکه سکانس درگیری در فیلم مذکور را دوست دارد، همراه با هما، ( پرنده افسانه ای نزد ایرانیان ) که با هواپیما از آسمان فرود می آید؟!، ( این نقش را هدیه تهرانی بر عهده دارد) سلمانی؟! را به خاک و خون می کشند. 


      دانش نماینده نسلی است که در حال بازی کردن نقش، بر اساس آرزو و آمال خود هستند، نسلی که در راه هدف خود همه کار می کنند، ولی در عین حال کوچکترین اثری از خود باقی نمی گذارند؟! بدتر از دانش، کودکی است که میخواهد دانش او را از دست آقای گودا؟! نجات دهد؟ کودک با نمایش گریه ای مصنوعی، نشان می دهد یک هنرپیشه واقعی است. اینها هنرپیشگان؟! صحنه اجتماع آینده اند. دوستی می گفت: گاهی اوقات دولت ها فکر می کنند که افکار عمومی را فریب می دهند، در حالی که نمیدانند این مردم هستند که جلوتر از آنها حرکت میکنند، و هیچ رد و نشانه ای هم از خود باقی نمی گذارند؟! 


      غنی زاده سکانس های پایانی را با شتاب و در عین حال با صراحت کلام بیشتری دنبال می کند، زلزله رخ داده، دهان چاه باز شده و حالا وقت بلعیدن پنکه؟! و تمامی آنانی است که در مغازه حضور داشتند ولی از آرایش ( اصلاح ) غافل بوده اند. چاه یکی پس از دیگری همه آنها را می بلعد، مفتش نیز که در تحکیم قدرت ضعیف عمل کرده بود با اصابت پنکه در حال سقوط به سر، می میرد و در قعر چاه فرو می رود. غنی زاده در اینجا باز صراحت و جسارت بیشتری بخرج می دهد و مبنای اشارات و استعاره های موجود در فیلم را با عاریت گرفتن از دیالوگی در سریال هزار دستان، به شکل کاملا مستقیم عرضه می کند. ( خائنین به ملت باید ..... )


      همایون غنی زاده به مدد علی مصفا اثری را خلق کرده اند که با یکبار دیده شدن، تمامی ابعاد آن برای هر کسی قابل درک نیست، آنها موارد بیشماری از اشارات و استعارات را در فیلم خود گنجانده اند که همانگونه که گفته شد ضرورتی به موشکافی تمامی آنها دیده نمی شود، ضمن اینکه نقد موشکافانه چنین اثری میتواند به اندازه نگارش یک کتاب مطول کار ببرد. غنی زاده در نشست خبری فیلم در جشنواره فیلم فجر، مختصات فیلم خود را به وضوح آشکار ساخته بود، اما کسی قادر به درک آن مفاهیم نشده بود؟!

غنی زاده: فیلم ( مسخره باز ) سمبلیک است، مکان، آرایشگاه، کنار دریا، پشت پنکه، کشور یا چاه دارد. 


      این فیلم در بستر رئالیسم تاریخی حرکت می کند، ولی بدلیل برخی الزامات، سورئالیستی می نمایاند، غنی زاده در فیلمی که مقتضای ساخت آن، یک فضای تمثیلی بسته بود، بخوبی توانسته است از هنر خود در تئاتر بهره گرفته و با تمهیداتی که بکار می برد، مانع خستگی مخاطب و رها کردن داستان پیچیده فیلم که برایشان غیر قابل درک نیز بود، گردد.


      همچنین باید گفت: 

      ارجاعات سینمائی و سه ترانه زیبای پخش شده در این فیلم، در راستای تقویت و باور داستان، قابل تقدیر بوده اند، همچنین بازی بازیگران و علی الخصوص استاد نصیریان.

      " این شانس من بود که بتوانم توی یک کار خلاقانه، نوآورانه و شکننده چارچوب های معمول شرکت کنم". ( استاد نصیریان هنگام دریافت جایزه در جشنواره فیلم فجر) 

      نویسنده: محمود نامی