جستجو در سایت

1398/01/17 00:00

قرن زندان، قرن میله، قرن تن دادن به دارو

قرن زندان، قرن میله، قرن تن دادن به دارو

 مثل یکی از همین تن‌های برهنه و خسته از ایستادن ولی مجبور، نگاهِ افتاده بر زمین، ناتوان از اعتراض. مثل همین قربانیانِ اسیر گرفته شده در آن بندِ تاریکِ پر از خفقان، افتاده‌ایم وسط بازی زندانی و زندان‌بان. صمد، زندان‌بانی که رحم ندارد. یک سؤال می‌پرسد و آنقدر متهم را به رگبار کلمات تحقیرآمیزش می‌بندد تا به جوابی که می‌خواهد برسد. هرجا هم که کم می‌آورد دست روی نقطه ضعف طرف مقابلش می‌گذارد. بازی کردن با احساسات آدم‌ها رو خوب بلد است؛ حالا می‌خواهد شرح داستان کشته شدن فرزند حمید برای شکنجه شدن ناصرخاک‌زاد باشد یا پیش کشیدن گذشته‌ی الهام. او یک بازی‌گردان تمام عیار و حرفه‌ایست که مقابل یک زندانی همه ‌فن‌حریفِ دست بسته قرار گرفته.ناصر خاک‌زاد؛ کسی که می‌خواهد آدم حسابی باشد اما نمی‌تواند. همان‌که یک تهران روی اسمش اعتراف کرده‌، تنِ نیمه‌جانِ به آخر رسیده در استخر پنت‌هاوس ۶۰۰متری؛ شبیه به همان تن‌های رنجورِ ابتدای فیلم. شروع دوئل این دو قهرمان. به گوشه‌ی رینگ بردن همدیگر با دیالوگ‌هایی که تخریب‌گرند؛ هرکدامشان می‌دانند چه وجه‌ای از هم را نشانه بگیرند تا برنده باشند. هردو اما‌ می‌بازند. هر دو شکست می‌خورند از همان چیزهایی که به این روز کشانده‌شان؛ از جامعه، از خود.
زندانی با چانه‌ای لرزان، با پاهایی که در این شب کفش نپوشیده‌اند، با چهره‌ای که حالا خودِ علی رستمی است نه ناصر خاک‌زاد به استقبال مرگ می‌رود و زندان‌بانی که ویران‌تر از همیشه خودش با دستان خودش این چرخه‌ی معیوب را ادامه می‌دهد. دفن شده زیر خروارها خاک. مرده‌هایی که دوباره سر از گور بلند می‌کنند؛ به‌زودی، شاید همین فردا، با قصه‌هایی تلخ‌تر و گزنده‌تر، در تن‌های برهنه شده‌ای دیگر. 


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط