جستجو در سایت

1402/06/18 00:00

بوی رُستنگاه عشق

بوی رُستنگاه عشق

  ژان دو باری فیلمی ارزشمند در قاموس سینمای بیوگرافی است که با بازی درخشان مایوین و دپ ماندگار شده. ذاتا سینمای بیوگرافی قداست غیرقابل انکاری در حوزه تاریخ دارد اما آنچه این فیلم را از نظر تاریخی مهم و از نظر هنری ارزشمند کرده است زنی است که ترجیح می‌دهد هرکه باشد اما در آشپزخانه مشغول پخت و پَز نباشد. این گزاره ابدا معنای مبارزه زنانه و هرچیزی که امروز می‌شود با آن پُز روشنفکری داد نمی‌دهد بلکه منظور این است که زن به موازات زیبایی ظاهری‌اش همچنان از درونِ زیبایی برخوردار است و اتفاقا فیمینیست برای آن به‌وجود آمده. سینمایی « ژان دو باری» میزان‌سن متحیر کننده‌ای دارد. دوربین و جای دوربین را می‌شناسد و همچنین سعی نکرده فیلم عجیب غریبی باشد بلکه خیلی آکادمیک داستان را برای بیننده تعریف می‌کند. نریشن که بخصوص در سکانس‌های ابتدایی فیلم شنیده می‌شود بجا و به‌اندازه است و در نهایت موسیقی منحصر به فردی که خیال بیننده را در میان جنگل‌ها و کاخ‌ فرانسه به رقص در می‌آورد. 

*آگاهی

چرا یک راهب هنگامی که در حال خواندن کتاب دیده می‌شود باید از کلیسا اخراج شود؟ مسئله فیلم این سوژه است. فیلمی که هرچه جلوتر می‌رود منِ بیننده را بیشتر به یاد «دختر دانمارکی» تام هوپر می‌اندازد. جدای از مسئله آگاهی در این فیلم که رستنگاه عشق، آگاهی است، مدرنیته گرایی و خستگی اعلی حضرتی که از جایگاهش زده شده به چشم می‌آید. وقتی که دوباری برای اولین بار با پادشاه روبه‌رو می‌شود را در نظر بگیرید. گویی او منتظر کسی بوده مثل خودش بوده و از احترامات خشک و عقب عقب راه رفتن‌ها و پا کوبیدن لبریز شده و حال به دنبال کسی است که در مراسم صبح‌گاه برای او شکلک دربیاورد و او بخندد. در هر برداشت از فیلم البته که یک نقاشی می‌توان دید اما آنچه مهم شده آن است که دوربین به آگاهی مخاطب از فضا و زیبایی میزان‌سن کمک کرده. یک روایت عاشاقانه که پر از جسارت‌های زنانه است چگونه می‌تواند طبقه‌ای از اجتماع را به نقد کشد و بعد وارد ماجراهای دیگر شود؟ فیلم با جزئیات زیاد ماندگار خواهد شد و اتفاقا این جزئیات زیاد تنها می‌توانند ری‌اکشن بازیگران و نریشن‌ها باشند؛ کاری که عباس کیارستمی در «شیرین» می‌کند همین است.

*گریم

به چهره‌پردازی ظریف مایوین در نقش دو باری دقت کنید. ترکیبی که فراموش نمی‌شود. رنگ سفید، آرایش نه‌چندان غلیظ او، استفاده از گل سر، حتی دندان‌هایش که از سادگی ورود به احساسات او خبر می‌دهند و... این‌ چهره‌پردازی بسیار به لبخندهای گاه جاهلانه «ژان دو باری» می‌آید. حتی هنگامی که او به عنوان مدل در سکانس‌های ابتدایی نشسته تا دیگری نقاشی او را بکشد دل‌مشغولی خاصی در چهره‌اش دیده می‌شود که با چهره‌پردازی بیشتر خواهد شد. فیلم به این خاطر برای من ارزشمند است که از زخم‌هایی زنانه حرف نزده که مدام درد و رنج را در پوشش ترحم به بیننده القا می‌کند. «ژان دو باری» خود باعث تسکین مردها و پادشاه می‌‎شود و زیبایی اغفال کننده او که بیشتر به خاطر لبخندها و زیرکی است باعث همدردی خواهد شد و نه ترحم برانگیزی. این بسیار برای فیلم‌ساز مهم است که هنگامی که شخصیتی را در قامت بیوگرافی طرح ریزی می‌کند آن پرسوناژ باعث ترحم بی‌چون چرا نشود. گوته در جایی گفته است که وقتی خداوند زمین را می‌آفرید در گوشش موسیقی باخ زمزمه می‌شد. به باور من فیلم اگرچه موسیقی خوبی دارد اما جای خالی باخ در آن بسیار دیده می‌شود. خاصیت موسیقی باخ این‌ است که در شنونده به جای برانگیختگی احساسی سعی در تقویت احساسات او از نظر شنوایی دارد. در جاهایی که فیلم مسکوت است ما مدام خنده‌های «ژان دو باری» در گوشمان می‌پیچد و این ویژگی دقیقا همان چیزی‌ است که در مورد موسیقی باخ هم صدق می‌کند. 

*نماها

یک نما را با هم بررسی کنیم. دوباری در میان رودخانه نشسته در حال کتاب خواندن است پشت سرش مه تقریبا رقیقی می‌بینیم، سرسبزی درختان و آبی روان رودی که رنگش را از آسمان وام‌دار است تونالیته خاصی به عمق میدان اضافه کرده همچنین در این نما ما با مردانگی یک زن روبه‌رو می‌شویم. حال این سکانس را در کنار سکانسی بگذاریم که «ژان دو باری» در وان نشسته، در حال کتاب خواندن است و ما به عنوان بیننده دائما در حال تداعی آن سکانس در ذهنمان هستیم که صاحبش با دوباری رفتاری به مراتب زننده‌تر از راهب با او دارد. فیلم پر از چنین تداعی‌هایی است که می‌تواند ارزش‌ هنری آن را افزایش دهد. 

علی رفیعی وردنجانی


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط