درامی برای انسان حریص، وحشی، تنها و رنجور
بازگشته (یا از گور برخواسته) فیلم باشکوه و استخوانداری است. هم به لحاظ فرم و هم به لحاظ محتوا اثری قابل ستایش است. ایناریتو با یک قصه مرکزی و چند خرده روایت تو در تو، تصویر دردناکی از انسان نشان داده است. این تصویر مهیب و تا حدودی نفرتانگیز شامل، وحشیگری انسان، حرص، رنج، درماندگی و غربت او در دنیایی است که خودش ساخته است.
قصه در بستر جدال و تلاش همیشگی انسان برای بهره کشی از طبیعت روایت میشود و اگر شخصیت اول فیلم را انسان به صورت عام در نظر بگیریم، شخصیت مقابلش طبیعت است که گاهی مغلوب انسان است و گاه غالب بر او. گاهی انسان را به کام مرگ میکشاند و گاه نجات دهنده جان او میشود. و این یعنی طبیعت در حالت عادی خودش سر جنگ با انسان ندارد، این انسان است که برای خودخواهی خودش به جان طبیعت میافتد. پلان پرتکرار فیلم، قامت برکشیده درختانی است که در تمام اتفاقات، سر به آسمان کشیده و روی پا ایستادهاند و این میتواند نماد مقاومت طبیعت در برابر وحشیگری انسان و حتی برتری و تفوقش باشد.
در بیشترین زمان فیلم، موسیقی محزون پخش میشود و این اگرچه به خسته کننده بودن نیمه دوم فیلم کمک کرده، اما با هوشمندی میخواهد درد و رنج انسان حریص و خودخواه را به رخ بیننده بکشد.
فیلمبرداری فوق العاده با برداشتهای طولانی و یک تکه و اصرار کارگردان بر طبیعی بودن صحنهها و حوادث و عدم استفاده از جلوههای ویژه (به جز صحنه خیره کننده حمله خرس) خود یک کارگاه آموزشی برای فیلمسازان است و ثابت میکند که ایناریتو تلاش کرده کار خود را یک سر و گردن از سینمای زمان خود بالاتر بکشد.