جستجو در سایت

1396/12/10 00:00

کارگردان یا سرگردان

کارگردان یا سرگردان

  

"کارگردان یا سرگردان"


(خوانندگان ، خطر لو رفتن داستان وجود دارد.)



اکثر کارگردان ها بر این باورند که باید با ایده و خلاقیت فیلم نامه را به سبک خودشان دربیاورند ولی برخی اینکار را نمیتوانند انجام دهند و حتی فیلم نامه را خراب میکنند.در این زمانست که میفهمیم یک فیلم اگر تمام جزییات خوبی از قبیل فیلمنامه ، موسیقی ، تدوین و بازیگر را داشته باشد هم ،باز این کارگردانست که اساسی ترین کار یعنی ترکیبِ تمام اجزا را بعهده دارد.

"316" اثری ست خاص با ایده ای خاص از سینمای هنر و تجربه اما چیزی که امروز آنرا بی کیفیت میکند مجموعه ایاز اجزای متوسط با کارگردانی ضعیف ست.

فیلم ، با ایده ی اینکه کفش ها داستان ها را تعریف میکنند شروع میشود و اما انگار فقط چشمها در این داستان گویی نقشی ندارند بطوریکه بارها و بارها نماهایی باز نمایش داده میشود وگه گاه صورتها(که نیازی هم نیست) ، تنها همین حرکت ، کلِ ایده خاص فیلم را نابود میکند زیرا به اصلِ خودِ فیلم توجهی نشده و فیلمی که خودش خودش را جدی

نگیرد تکلیفش مشخص است. اگردرانتهای فیلم که دخترِداستان (همان راوی) نامه ی پدر را میخوانَد و تصویرِ نصفِ صورتِ اورا در حالیکه اشک میریزد نمایش میدهد فقط همین یک مورد بود به تنهایی نماینگرِ این میشد که کفش ها برای قصه گویی به کمک نیازدارند میتوانست مخاطب را بیش ازاین تحت تاثیر قرار دهد.این فیلم از ده فصل تشکیل شده که انگار هر فصل را یکنفر کارگردانی میکند بِعبارتی انسجامدر کار، اثررا به مراتب از این تجربه ی شخصی فراتر میبرد. فصلی از فیلم درباره ی رویدادهایی از انقلاب اسلامی ست

که تصاویر آرشیوی در آن به وفور دیده میشود و تصاویری از کلِ بدنها ونه از کفش ها ، انگار آن تصاویر با بقیه ی فیلم متفاوت است و ایده ی اساسی فیلم زیر سوال میرود.همچنین فصلی از فیلم راجب پیری ِ شخصیت ِ اصلی ِ داستان ست که به شدت راوی به اضافه گویی میپردازد و مفهومی را به عناوین مختلف بیان میکند که دور از ایده و حتی عملاتحت تاثیرِ شعارزدگی ست.در بسیاری از بخش های دیگرهم خیلی ازمتن ها تکراری واغلب شنیده شده ست برای همین خیلی از شوخی ها معمولی جلوه میکنند.

اما بخش ِاساسی فیلم که همان راوی این داستان ست بشدت صدایی معمولی و یکنواخت دارد هرچند معمولی بودن شاید هدفِ کارگردان از به نمایش درآوردن شخصیتی معمولیست اما مخاطب پس از مدتی از شنیدن این صدا که اوج و فرودی ندارد کلافه میشود.اساسی ترین نکته ی فیلم این نکته ست که فیلم بدون فیلمنامه و با متنی از نویسنده ای ساخته شده ست که این دو، باهم متفاوتست.


همیشه نمیشود یک فیلم را موبه مو از نوشته ای ساخت زیرا تمامِ داستانها فضاسازی لازم را ندارند بنابرین فیلم تبدیل به فیلمی خام میشود. ابتدا باید نوشته به فیلمنامه تبدیل شود وسپس فیلم ، شروع به تولید کند که با توجه به فیلم میشود گفت بنظر فیلمنامه ای در کار نیست و فقط نوشته ایست که تصاویر به آن حرکت میدهند.

تصاویر زیادی که شاید حتی درتلوزیون دیده باشیم یا آنهارا در سایتهایی مانند youtube پیدا کنیم در این فیلم بکار رفته که بشدت ارزش کار کارگردان و بطور کلی خود فیلم را پایین میاورد.وداستان فیلم در برخی از قسمت ها که تاثیرگذارترین بخشها درآن ست مانندِ جنگ ِ تحمیلی تاثیرگذار نیست.


ایده های خوبی که میشد با آن فیلمی فوق العاده داشت با بی تجربگی و یا شاید عجله تبدیل به فیلمی معمولی شد که تنها بخاطر فضای فیلم و موضوع ِ جذاب ِ گذر ِ زمان مخاطب را به خود جذب میکند.