من چه می خواهم؟!
شاهكارى از كريشتف كيشلوفسكى. "زندگى دوگانه ى ورونيك". ورونيك/ورونيكا دچار بحران اگزيستانسيال شده و هويت اش را گم كرده است. احساس مى كند تنها نيست. شخص درون آينه غريبه است و تصاويرى از گذشته ى موازى با حال را مى بيند. من چه مى خواهم؟ سوأل بزرگ اين است. اثر تماشايى فيلمساز لهستانى فيلمى هستى شناسانه است. ورونيكا در لهستان تحصيل مى كند و صداى كم نظيرى دارد. دخترى زيبا و آرام كه در نخستين اجرايش مى ميرد. همزمان در پاريس همزادش ورونيك مرگ خويش را حس مى كند و تمايلش به خوانندگى را كنار مى گذارد تا معلم شود. مرگ ورونيكا زمانى رخ مى دهد كه ورونيك مشغول رابطه ى جنسى است. در اوج لذّت رابطه را كنار مى گذارد و براى خود سوگوارى مى كند، گويى حس كرده چيزى از وجودش كم شده است. ايرن ژاكوب در نقش ورونيك/ ورونيكا مى درخشد. دخترى با چهره اى معصومانه در عين حال به شدّت اروتيك. ژاكوب سيماى دختر تنهاى گرفتار در اروپاى مضمحل را به زيبايى هر چه تمام تر به نمايش مى گذارد. موسيقى زيبگنيف پرايزنر ويرانگر است و بيننده را در اعوجاج غريبى غوطه ور مى كند. برخورد ورونيك و ورونيكا در تظاهرات لهستان از به ياد ماندنى ترين تصاوير سينمايى تاريخ است. جايى كه پرده ى جهان معنا فرو مى ريزد. رنگ آميزى كيشلوفسكى عالى است. جهان سرد اروپايى، جايى كه زندگى براى دخترك بى معنى شده است. "زندگى دوگانه ى ورونيك" يك شاهكار تماشايى سينمايى است.