وقتی جیب بر خیابان جنوبی آزاد می شود
روز ششم حجت قاسم زاده اصل تله فیلمی است با جریان و شخصیتی سینمایی. در آثار کارگردان سریال «یادآوری» و تله فیلم «تنهایی» از جمله عناوینی است که می توان با «روز ششم» مقایسه کرد. در این مقایسه ردپا یا نشانههای مولف منظور نیست بلکه گویی قاسم زاده الگویی کنشمند برای مخاطب پیدا کرده و آن را خط مشی خود قرار داده است. اگر روزبه حصاری جای مصطفی زمانی بود چه اتفاقی می افتاد؟ شخصیتها در آثار مولف محکوم به: تنهایی، زندان، احیانا عشق و هوشمندی ذاتی هستند که خط و ربطی آگاتا کریستی گونه به داستان پیدا می کنند. شخصیت مصطفی زمانی، احمد، از فیلم «جیب بر خیابان جنوبی» به کارگردانی سیاوش اسعدی وام گرفته شده؛ همین طور سمسار آن فیلم تبدیل به اورنگ با بازی امیر جعفری میشود. فیلم ظاهرا روی پای خود ایستاده اما عملا رونویسی از دیگر آثار مولف و دیگر مشابهات سینمایی خود است.
*قاعده اول
از قوانینی که در فیلمنامه «روز ششم» وجود دارد و آن را تبدیل به کشمکش می کند وجود نوستالژی و هوش کاراکتر است. قصه با یک واقعه انگاری شروع می شود، اما تبدیل به دغدغه شخصیت نمیشود. این جمله در قصه پردازی به این معنا است که فیلم قصهای می گوید که با آن شروع نمی شود. چالشی که در «علف زار» دیدیم. در آن فیلم شکل ورودش به داستان تا حد زیادی پذیرفتنی است ولیکن در «روز ششم» Opening فیلم می خواهد به ادامه داستان تبدیل شود اما آنچه برای تماشاگر مهم خواهد شد چگونگی حل ماجرا است که در این چگونگی، چراییهای دیگری مطرح می شود. قاعده اول مولف رسیدن به نقطهای است که تماشاگر با خود بگوید: عجب، و رو دست بخورد. این تلاش قابل ستایش است اما باید پذیرفت که استایل یک فیلمساز هرگاه تبدیل به تکرار و واپسگرایی شد، باید فاتحه خلاقیت را خواند. به عنوان مثال: لارنس فون تریه سبک خاص خودش را در داستان پردازی و چگونگی اجرا و ارائه دارد که بسیار می توان برای آن نوشت اما هیچگاه نمی توان در آثارش این سبک را در حال تکرار شدن دید. و هربار چنین زمینه مشخصی، فرم، معناهای جدیدی می آفریند؛ اما سینمای قاسم زاده در «روز ششم» هیچ معنای جدیدی تولید نمیکند.
*دیالوگ
با جملات قصار نمی توان مخاطب را گمراه کرد که فیلم در چه سطحی است. دیالوگهای این فیلم چیزی فراتر از انتظار بیننده هستند و اتفاقا این گونه حرف در دهان کاراکترهای داستان گذاشتن برای پوشاندن نقاط ضعف در داستان گویی است. احمد حرفهایش را به زبان دلخواه نویسنده ترجمه و بیان می کند. احمد هنگامی که به اورنگ پیشنهاد کتاب خواندن می دهد اورنگ از: داستایوفسکی تا بالزاک را نام می برد که من خواندهام و... . چنین موقعیتی تنها برای خودنمایی مولف ریخته شده در غیر اینصورت هیچ کاربرد داستانی نمی تواند داشته باشد. حال اگر فرض را بر این بگیریم که حجت قاسم زاده اصل فیلم اولش است: دیالوگها نه در قاب تلوزیون جای می گیرند و نه بر پرده سینما کارایی دارند. اینچنین است که فیلم را حاصل اندیشهای واپسگرایانه می دانم که صرفا در حال مرور و اضافه کاریِ در گذشته است.
*بازیها
بهاره افشاری خوب است. بازی افشاری در لحن و هماهنگی با بدن و بیان باعث می شود دیالوگها تلطیف شده به تماشاگر ارائه داده شوند. افشین هاشمی نیز حالهای از شخصیت خود در سریال «گاو صندوق» به کارگردانی مازیار میری، را اجرا می کند و تماشاگر چیز جدیدی به عنوان ابعاد یک سرگرد از این شخصیت نمی بیند. از سویی دیگر داستان کشش آن را پیدا نمی کند تا بیننده برای تماشای پایان آن سر شوق بیاید. تعلیق به واسطه بازیگران، به واسطه عقبه مولف و به واسطه درگیری با قانون چیزی نیست که یک بیننده امروزی از سینما بخواهد. چالش بزرگی که بر سر راه مولفان سینما در سراسر جهان و بسیار در کشور خودمان قرار دارد، تشخیص درست ذائقه مخاطب و ساخت آثاری است که علاوه بر احترام به ذائقه مخاطب حرف در خوری بزنند. بازیگران تبدیل به ابزاری برای فروش فیلم شدهاند و داستانها با هدف قرار گرفتن در کنار مخاطب روبه روی آنها می ایستند. البته که در یک یادداشت روزنامهای نمی توان آن را شرح داد اما همین بس که انتظار من از حجت قاسم زاده اصل این «روز ششم» نبود. فیلم تنها خاصیتش این است که ما کمی حال و هوای سریال «یادآوری» برایمان یادآوری می شود.
نویسنده: علی رفیعی وردنجانی