بالهی پیراهنها…
همیشه وقتی توقعی نداری همه چیز بهتر از آب در میآید.
#اسپنسر #پابلو_لارائین را بدون پیش فرضی ذهنی، و با تصور یک بیوگرافی ساده هالیوودی تماشا کردم، و فیلم را دوست داشتم.
فیلم برخلاف تصور من تنها یک برش کوچک و واکاوی درونی لحظاتی از زندگی #پرنسس_دایانا بود، که به درستی و با موسیقی بینظیر #جانی_گرینوود که موزیکهای بینظیری برای بسیاری از فیلمها ساخته که محبوبترینش برای من
#norwegianwood
ساخته #tran_ann_hung است.
ضرب آهنگ مریضی که در خاطرم مانده تا همین اسپنسر.
بی شک نمیتوان فیلمنامه خوب #استیون_نایت انگلیسی نویسنده فیلم جذاب
#lockemovie
و #پیکی_بلایندرز محبوب را نادیده گرفت، اما موسیقی گرین وود که گهگاه خاطره #the_favourite_2018
#لانتیموس را زنده میکند، عجیب روی پلانهای کارگردان نشسته و بازی عالی #کریستین_استوارت هم در جان بخشی دوچندان همه حسهای زنی که در تگناست و تنها بی تاثیر نیست.
فیلم پر است از ارجاعات تاریخی که به سادگی لابه لای سکانسها و به سادگی جاخوش کرده اند، از درس دادن باله دایانا فقط در یک میزانسن چرخشی در یک سالن باله که به گذشته قبل از پرنسس شدنش برمیگردد و زمانی که باله درس میداده، تا یک نگاه کوتاه دم کلیسا به معشوقه همسرش که همین حالا زن پرنس چارلز شده، و بسیار ارجاعات دیگر.
اما جذابیت همه این سکانسها وقتی است که قصه زندگی پرنسس را بدانی، چون هیچ جای قصه نه از آغاز تا انتها هیچ دلیلی برای پریشانی شخصیت پیدا نمیکنی، هیچ نشانه ای از تنهایی یا غم!
بدون دانستن گذشته زندگی دایانا فیلم بسیار ابتر است، انگار از قسمت پنجم یک سریال شروع به تماشایش کرده باشی و این فیلم را به عنوان یک اثر مستقل دچار ضعف میکند.
تصویرسازی کارگردان از احوالات درونی زن و دکوپاژهای بسیار جذاب توصیفی اطلاعاتی از علت این همه آشفتگی نمیدهد و بدون دانستن قصه شاید دایانا را یک افسرده روان پریش پیدا کنی.
با همه این احوالات ساعاتی از حجمه موسیقی و بازی و تصویر لذت بردن به ضعف روایت، برای من که عاشق فرم هستم میارزید.
.....که پرت شوی از بالای راهپله و با یک لباس اشرافی سفید بچرخی و بچرخی و بچرخی و هیچ سقوطی در کار نباشد.
#spencermovie #steven_knight #jonny_greenwood #pablo_larraín #kristenstewart #peakyblinders