نقد فیلم دایناسور و مسیر جدید اطیابی | وقتی برای وایرال شدن در اینستاگرام فیلم می سازیم!

اختصاصی سلام سینما - کمال نادری مطلق: فیلم سینمایی «دایناسور» هر چند تا امروز پرفروشترین فیلم سال 1404 بوده است اما فروش آن با موفقترین ساختههای مسعود اطیابی فاصلهای معنادار دارد و این تردید را ایجاد میکند که شاید استراتژی موفق تجاری سالهای اخیر او کمکم دارد تاثیرش را از دست میدهد: منظور، فیلم ساختن با هدف موفقیت در اینستاگرام است.
«دایناسور» که بهتازگی اکران آنلاین شده است داستان فردی معتاد (با بازی پژمان جمشیدی) را روایت میکند که بهخاطر جابهجایی نتایج یک آزمایش بهاشتباه فکر میکند فقط یک ماه دیگر زنده است و بنابراین سعی میکند سر و سامانی به زندگیاش ببخشد.
الگوی جابهجایی یکی از الگوهای همیشه محبوب در سینمای کمدی است که منجر به جنسی از طنازی میشود که میتوان آن را کمدی سوءتفاهم نامید. «دایناسور» هم از این الگو استفاده میکند اما حتی در مقیاس فیلمهای قبلی اطیابی هم اثر چندان موفقی نیست.
بیشتر بخوانید:
نقد و بررسی فیلم دایناسور به کارگردانی مسعود اطیابی | غلبه گیشه بر هنر
در روندی که شاید بتوان شروع آن را از «تگزاس» (1397) و تثبیت جدی آن را از «دینامیت» (1400) دانست، بهنظر میرسد اطیابی و شرکا متوجه قابلیت تجاری عظیمی شدند: فیلمسازی برای اینستاگرام. در مسیری که روز به روز گسترش پیدا کرد، فیلمهای اطیابی به مجموعهای از کلیپهای نهچندان پیوسته تبدیل شدند که هر کدام از آنها قابلیت وایرالشدن در اینستاگرام را داشتند. اوج این روند را در «هتل» شاهد بودیم؛ فیلمی که پیوندهای داستانی را عامدانه کنار گذاشته بود و اتفاقا بر تکهتکهبودن داستان تاکید میکرد (شخصیت پژمان جمشیدی جایی از فیلم با تعجب از این یاد میکند که چطور آدمهای آشنا اینقدر بهطور تصادفی در سطح شهر با هم برخورد میکنند). در چنین فیلمهایی نه جزییات شخصیتپردازی اهمیت دارد و نه رعایت اصول داستانگویی. آنچه مهم است، بامزه از کار درآمدن همین تکسکانسهای تصادفی است. «هتل» موفقترین فیلم اطیابی در این مدل بود چون آن شوخیها در برخی از موارد بامزه از کار درآمده بودند و با چرخیدن در اینستاگرام میتوانستند مخاطبان را ترغیب به تماشای فیلم کنند.
باید اذعان کرد که این استراتژی از نظر تجاری هوشمندانه است و بنابراین میتوان یکی از دلایل اصلی موفقیتهای پیاپی اطیابی را درک کرد. اما «دایناسور» عقبتر از آثار قبلی او به نظر میرسد. مثل همیشه با فیلمی روبهرو هستیم که قرار است پیامهای اخلاقی مشخصی را به تماشاگر منتقل کند اما این شعارها بهانهای برای خلق سکانسهایی طبق الگوی پیشین هستند. مشکل اما این است که این سکانسها به خوبی آثار قبلی اطیابی نیستند. در تمام طول حضور پژمان جمشیدی شاهد هیچ نوآوری قابل ذکری در شیوه بازی او یا ایدههای کمکی مرتبط با شخصیت او نیستیم. هر چه میبینیم تکرار نمونههای پیشین بهنظر میرسد و ادامه این روند میتواند مخاطبان فیلمهای کمدی ایرانی را از این روند (تاکنون) موفق دلزده کند.
تمرکز بر پیامهای اخلاقی هم مشکلات را بیشتر میکند چون تاکید فراوان بر همان سکانسها و ایدههای تکهپاره حتی همین بحثهای جدی را هم لوث میکند. فیلم بیشتر از معضل اعتیاد برای خلق چند سکانس کمیک (و عموما نهچندان بامزه) استفاده میکند و با پرداختی سطحی به مقولهای جدی روبهروییم که در نهایت متقاعدکننده جلوه نمیکند چون نه با ریشهیابی معضل اعتیاد روبهروییم و نه تبعات هولناک آن مورد واکاوی قرار میگیرد.
با این توضیحات، باید یک بار دیگر تاکید کنیم که قرار نیست استراتژی روایی سینمای اطیابی را بهکل کنار بگذاریم. این هم شیوهای است که میتواند به خلق فیلمهای بامزهای منجر شود و شخصا فکر میکنم باید بهعنوان بخشی از سینمای کمدی ایران به رسمیت شناخته شود. مشکل ولی این است که «دایناسور» حتی از این جنبه هم فیلم موفقی نیست و بهنظر میرسد اطیابی و یاران باید برای فیلمهای بعدی تلاش بیشتری برای فرار از کلیشههای بارها تکرارشده انجام دهند (حتی در صورت حفظ الگوی فعلی) وگرنه ممکن است بهتدریج مخاطب خود را از دست دهند.
در نهایت، اگر فقط میخواهید مدتی از غم و رنج زندگی روزمره فرار کنید و سرگرم شوید، «دایناسور» نسبت به اکثر کمدیهای دو-سه سال اخیر سینمای ایران گزینه مناسبتری است اما اگر حتی با این دید سراغ فیلم بروید که قرار است با اثری مثل «هتل» روبهرو شوید ممکن است سرخورده شوید.