نقد فیلم Bird | فیلم مستقلی که قسم خورده خوب نباشد!

در چنین مواقعی شاید مخاطب با خود فکر کند که مشکل از اوست و این فیلمها را نمیفهمد. البته این نوع فیلمسازان هم به خود لقب آوانگارد میدهند و خودشان را نماینده هنر پست مدن میدانند. آنها شاید بتوانند مخاطب عادی سینما را گول بزنند اما ما را نه! این فیلمها در کلامی بسیار ساده زباله هستند. به راستی نمیشود هیچ کلمه ادبی دیگری را جایگزین کرد که حق مطلب را ادا کند. Bird جزو این دسته از آثار است و خانم آندریا آرنولد جزو فیلمسازانی که دربارهشان نوشتم. به حسهای خود اعتماد کنید و فریب جوایز را نخورید.
فیلم Bird (2024) به کارگردانی آندریا آرنولد یک درام عمیق و احساسی است که در حاشیههای جامعه بریتانیا روایت میشود و به مسائل خانوادگی، فقر و جست و جوی هویت میپردازد.
بیلی دختری کنجکاو و سرکش است که با پدرش باگ (با بازی بری کیوگان)، یک مرد جوان و بیمسئولیت که به دنبال پول درآوردن از راههای غیرمعمول است و برادر ناتنیاش در یک خانه مخروبه زندگی میکند. مادر بیلی سالها پیش آنها را ترک کرده و او در محیطی خشن و بیثبات بزرگ شده است. باگ، پدری غیرمتعارف، به تازگی با دوستدخترش ازدواج کرده و قصد دارد از یک نوع خاص از قورباغههای روانگردان پول دربیاورد، اما این نقشهها اغلب بیلی را در موقعیتهای دشوار قرار میدهد.
بیلی در آستانه بلوغ، با احساس انزوا و سردرگمی روبهروست. او با دنیای اطرافش، از جمله خشونتهای گاه به گاه محله و روابط پیچیده خانوادگی، دستوپنجه نرم میکند. در این میان، بیلی با شخصیتی مرموز به نام بِرد (فرانتس روگوفسکی) آشنا میشود، مردی عجیب و غریب که به نظر میرسد از جایی دیگر آمده است.
من با خلاصه داستان فعلا کاری ندارم. بحث را با افتتاحیه فیلم آغاز میکنم. دختر روی پُل ایستاده و درحال نگاه به دریاچه است. دوربین در همان ثانیه اول به صورت او کلوز میکند. دوربین در هر فیلمی ناخواسته تداعی کننده مخاطب است. گویی مخاطب آنجا ایستاده و دارد فیلم را تماشا میکند. وقتی بدون هیچ دلیل و منطقی دوربین به صورت یک کاراکتر کلوز میکند، نشان از بیسوادی فیلمساز میدهد. کارگردان نخست باید در یک فاصله معقول کاراکتر خود را به ما معرفی کند. همگام با پیشرفت فیلم مخاطب نیز به کاراکتر احساس نزدیکی پیدا کرده و درنهایت دوربین کلوز شود. یعنی ما به درون ذهنیت کاراکتر برویم. یعنی خودمان را با او خیلی نزدیک ببینیم. اما در فیلم Bird ما به صورت کسی کلوز میشویم که نه تنها با او احساس نزدیکی نمیکنیم بلکه همین چند ثانیه پیش او را دیدهایم! به هنگام تماشای افتتاحیه و این کلوز آپ عجیب با خود فکر کردم شاید مشکل همین سکانس اول باشد. اما چند دقیقه بعدی شاهد تدوین و فیلمبرداری فاجعه بودم. یعنی تدوین به قدری بد است که آدم را به تعجب وا میدارد. چه کسی به خانم کارگردان (آندریا آرنولد) جایزه اسکار و دکتری افتخاری داده است؟ البته من میدانم چرا و کمی جلوتر به آن خواهم پرداخت اما اکنون مسئله در این است که دوربین به شدت مشوش است تا مثلا حس تنش فضا را به مخاطب خویش انتقال دهد. مشکل در این است که این نوع تدوین اولا باعث سرگیجه میشود، دوما برای انتقال یک حس باید فُرم باشد سپس تکنیک. یعنی فیلمنامه این ظریفت و توان را داشته باشد که بتواند محیطی پُر تنش خلق کند. کاراکترها ساخته شوند و سپس کمی تاکید میکنم “کمی” دوربین مشوش باشد تا شاید حس را بهتر انتقال دهد. مگر میشود دوربین چنین مشوش با فیلترِ رنگ بندی اینستاگرامی! جالبتر اینکه در اواسط فیلم هم قاب تصویر به کلی عوض میشود!
مشکل بعدی و عمده فیلم Bird قصه و نوع روایت قصه است. اولا که داستانِ یک بچه سرکش و فقیر کلیشهای است. بارها در سینما دیدهایم و به نوعی مخرج مشترک فیلمسازان مثلا چپ است. در ایران سعید روستایی داریم در خارج امثال خانم آندریا آرنولد که انگلیس را بدتر از افغانستان به تصویر میکشد و درنهایت به خود لقب فیلمساز اجتماعی میدهد. از کلیت قصه هم بگذرم نوع روایت اصلا قابل قبول نیست. دختر سیاه پوست تا آخر هیچ مخاطبی را با خود همراه نمیکند. کاراکتر پدر فاجعه است. اصلا ساخته نشده و بازی بد است. دیگر کاراکتر اصلی یعنی بِرد هم که به هیچ وجه قابل قبول نیست. دیوانهای کلیشهای که زندگی را فهمیده. در اوج دیوانگی زنده است و باید از او زندگی آموخت. آدم خوبی است و باید او را شناخت تا پی به زیبایی و خوبیاش بُرد. اینها همه برای مخاطب جذاب است اما به شرطی که بشود آنها را ساخت. مثلا خانم کارگردان توانسته کاراکتر بسازد؟ فقر بسازد؟ مشکل فرهنگی را نقد کند؟ اصلا سوال مهمتر اینکه اینی که خانم کارگردان به ما تحویل داده فیلم است؟ من که فکر نمیکنم! آندریا آرنولد از مشکل فرهنگی فقط این را میداند که چند تاتو به کاراکترش اضافه کند و خانه را ویرانه بسازد. اینها نگاهی بسیار نا آشنا با فقر است. معلوم است که دوستان اصلا فقر را نمیشناسند. در ایران سعید روستایی و امثالش ادعا میکنند که در جامعه چیز مثبتی نیست وگرنه میساختند در خارج نیز امثال آندریا آرنولد میآیند و فقر کلیشهای خود را چنین به تصویر میکشند. یعنی اگر دوستان به بهشت هم بروند آخر سر به سراغ همین موضوع میآیند. چون جایزه در این است. محافل سینمایی اروپا (تازگیها آمریکا هم اضافه شده) در دام نوعی چپگرایی نیهیلیسم افتادهاند. نگاهی از بالا به پایین دارند و ثروت و خوشبختی کشورشان باعث نوعی ترحم شده. از دستشان کمکی برنمیآید. یا هشتگ میزنند یا به این نوع فیلمها جایزه میدهند. این نوعی مبارزه با پوچی است و جامعه جهانی را هم دچار اشتباه میکند. چون نه فقر چنین است و نه مشکل فرهنگی اجتماعی. فیلمسازی هم که به دنبال جایزه رفته، خودش را گول میزند که هنر یعنی به تصویر کشیدن زندگی و زندگی یعنی همین فیلمها. اما نه! اینها توهین است فیلمساز عزیز. مثلا در Bird یک قورباغه آمده تا برای پدر کسب درآمد کند (مثل توالت در فیلم روستایی) خب اینها یعنی چه؟ مخاطب را مسخره کردهاید؟ شاید مخاطب عام متوجه نشود اما این توهین است. توهین به طبقه کارگر و زحمتکش. حداقل اگر میخواهید فیلم اجتماعی بسازید بروید و کمی کن لوچ ببینید. کمی کوریدا. خودتان را هم با برچسب هنر آوانگارد و پست مردن گول نزدید! این مفاهیم را نمیشناسید.
آندریا آرنولد را اصلا قبول ندارم. فیلمی که در سال ۲۰۱۶ ساخته بود هم چنین اثر پرتی بود. اما چیزی که در این فیلم به نظرم بسیار جالب آمد، این بود که برخلاف تلاش بسیار ایشان، ذهنیت مرد ستیزانه او از چشم من پنهان نماند. دوربین و فیلمنامه فکرهای پوچ او را لو داد. با اینکه خانم کارگردان ادعا میکند داستانی از مسئولیت، فقر و زندگی را به تصویر کشیده، در لایههای پنهان او برای این مشکل مقصری هم هست. در فیلم Bird زندگی فلکتبار دختر سیاهپوست (سیاه نمایی) قطعا متوجه پدر و مادری است که بچهها را در این موقعیت قرار دادهاند. با وجود اینکه فیلمساز سعی میکند هر دو طرف را به نقد بکشد، زن و مادر را در فیلم خود میبخشد و پدر و مردها را نه. در فیلم دو پدر نقش عمده را ایفا میکنند. یکی پدر همین دختر یکی هم پدر بِرد. با اینکه قصه بِرد اصلا و ابدا مهم نیست، اما درجایی او پدر خود را پیدا میکند. پدر کیست؟ یک فرد در ظاهر خشن، بیادب و بی مسئولیت که دست رد را به سینه بِرد میزند. در اواخر قصه اما مادرِ نیکیا آدامز توسط فیلمساز بخشیده میشود. از فرزندان خود در مقابل یک مرد دفاع کرده و آنها را به آغوش میکشد. سوال من این است. چرا باید همه مردهای یک فیلم چنین خشن و بد به تصویر کشیده شوند و برعکس زنها در اوج بیکفایتی همچنان خوب و مهربان باشند؟ آیا بازهم دچار این چپِ جدید شدهایم که به راستی هیچی از چپ نمیفهمد و سرتا سر ادعاست؟ ووک است؟ واقعا نمیدانم چه بنویسم. فقط امیدوارم این دوره شوم و متعفن رد شده و این آثار با خالقهایشان هم به جایگاه اصلی خود بروند یعنی زبالهدان تاریخ.
در پایان چنین میشود گفت که فیلم Bird اصلا فیلم خوبی نیست. سرتاسر ادعا است و هیچ یک از مفاهیم را نتوانسته بسازد. دوربین و تدوینِ عجیب و غربی دارد. کاراکترها نه ساخته شدهاند و نه شیمی بین آنها وجود دارد. Bird یک اثر سیاهنمایی شنیع است. فیلمساز مثلا چپ و فمنیست است و همین موضوع باعث خلق یک فیلم جانبدارانه شده است. هرچقدر فکر میکنم هیچ نکته مثبتی درباره این اثر وجود ندارد. از اول تا پایان با اثر بد طرف هستیم.