راوی دریا و سکوتی سرشار از فریاد

به نقل از ستاد اطلاعرسانی و ارتباطات چهل و دومین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران، جشنواره فیلم کوتاه تهران به عنوان یکی از مهمترین کارخانههای تولید و معرفی فیلمساز شناخته میشود. اغلب سینماگرانی که اکنون با اسم و رسمی معتبر در مدیوم سینما فعال هستند، نسبتی دور یا نزدیک با این رویداد دارند. در سری یادداشتهای «انجمن فیلمسازان برنده» سعی داریم به کارگردانهایی که در جشنواره فیلم کوتاه جایزهای کسب کرده و از آن سربلند بیرون آمدهاند، بپردازیم.
حد فاصل واقعیت و رئالیسم جادویی
اولین فیلمساز کسی نیست جز داریوش غریبزاده. برای شناخت این فیلمساز شایسته است در ابتدا به کتاب او «تشباد» اشاره کنیم. او در این داستانهای «تشباد» سعی دارد سویههایی از رئالیسم جادویی را برای بیان مضامین رئالیستی به کار گیرد. دستمایههای کوچک در روایات و داستانهای او تبدیل به اتفاقاتی بزرگ و شگرف میشوند. این ساختار از دل اهمیت دادن به جزئیات میآید. در یکی از داستانهای او یک مداد دو سر تراشیده شده به دوراهی مرگ یا زندگی تبدیل میشود. حال اگر بخواهیم این جهانبینی غریبزاده را به سینما تسری دهیم. با نماهای اکستریم کلوزشات و بستهای مواجه میشویم که قصد دارند از بطن اتفاقات کوچک، قصههایی بزرگ و پرطمطراق استخراج کنند. فیلم کوتاه «لاکپشت» با چنین مختصاتی تعریف میشود. یک ماهیگیر که هیچ رد و نشانی از چهره و هویت او نمیبینیم. در حال گرفتن ماهی است.
قصهای که از یک مثلث شروع شد
نماهای بسته از ماهیها، دستان ماهیگیر و سبد حصیری ماهیگیر فرم بصری و روایی فیلم را پایهگذاری میکنند. کارگردانی او به سان یک مثلث است که هر سه راس آن با نماهای مذکور شکل میگیرد. ماهیگیر حین صید ماهیها یک لاکپشت دریایی کوچک را نیز به درون سبدش میاندازد. لاکپشت بر روی تلی از ماهی قرار دارد. صیاد از دریا خارج شده و پا در ساحل میگذارد. او در حال خارج شدن از موقعیت صید است. لاکپشت حین دور شدن صیاد از دریا، سعی میکند خودش را از سبد ماهیها خارج کند. او با تلاشهای فراوان بالاخره موفق شده و با خارج شدن از سبد بر روی شن و ماسه میافتد. ماهیگیر در عمق میدان به راه خود ادامه داده و دیگر ردی از او در چشمانداز ساحل دیده نمیشود. در همین نقطه سفر قهرمان قصه غریبزاده یعنی لاکپشت آغاز میشود.
قهرمان سرگشته!
غریبزاده باید از یک لاکپشت دوزیست بازی گرفته و مسیر او را تا رسیدن به دریا به تصویر بکشد. حال تمام منطق بصری فیلم بر دوش یک لاکپشت است. نماهای بسته از این خزنده میبایست تمام احساساتی که یک قهرمان گمشگته داشته باشد را به مخاطب القا کند. غریبزاده در راستای همین صورتبندی کلوزشاتهای متعددی از صورت لاکپشت میگیرد. یکی دیگر از اقداماتی که به تقویت روایت و سفر قهرمان کمک میکند، نمایش سرگشتی است. غریبزاده مسیر لاکپشت داستانش را از نقطهای به نقطۀ دیگر دنبال میکند. در خلال نماهای بسته از چهرهاش، تلاشهای او برای رسیدن به دریا را به خوبی نشان میدهد. غریبزاده حالتی را در کارگردانی و بیان قصه به وجود میآورد که مخاطب نه تنها میتواند با لاکپشت همراه شود، بلکه میتواند صدای دل او را بشنود. تمام اشعاری که درباب سرگشتگی به ذهن میرسند را برای او بسراید. از احمدرضا احمدی گرفته تا یانیس ریتسوس! مخاطب میتواند فریادهای سرشار از سکوت لاکپشت را در ذهنش مرور کند. میتواند به شکل استعاری خودش را جای او گذاشته و برای تمام سوژههای داستانی این اثر ما به ازایی واقعی در زندگیاش پیدا کند.
رستگاری در دریای جنوب
سرانجام قهرمان غریبزاده با کمک لاکپشتی دیگر به دریا میرسد. پلانی که کارگردان از مواجهه لاکپشت با دریا میگیرد، کاملا حماسی و رمانتیک است. اگر بخواهیم برخوردی نزدیک به غریبزاده با آن نما داشته باشیم باید به اودیسه و سفر هومری اشاره کنیم. سفری که در آن شخصیت اصلی پس از فراز و فرودهای بسیار به خانهاش باز میگردد. بازگشت به خانه رستگاری او را به همراه دارد. چرا که سفر سخت و ملالآور او در نهایت به پایان رسیده است.