نگاهی به سینمای مصطفی کیایی به بهانه نمایش فیلم بارکد

بارکد ، عصر یخبندان ، خط ویژه ، ضد گلوله و بعد از ظهر سگی سگی،
یا به ترتیب ساخت: بعد از ظهر سگی سگی ، ضد گلوله ، خط ویژه ، عصر یخبندان و بارکد! مساله نوشته این است!
شخصا معتقدم مصطفی کیایی فیلمساز خوش ذوق و با استعداد چهل ساله ما سبک جدید و جذابی در سینمای ایران ایجاد کرده است ولی مشکل اینست که مصطفی کیایی فیلم به فیلم بجای اینکه بهتر شود بدتر شده است! شاید فیلم هایش از نظر رنگ و لعاب و فضاسازی بهتر شده باشد ولی از نظر داستان و شخصیت پردازی کاملا ضعیفتر و بلکه منحل شده است . در بارکد میلاد با بازی محسن کیایی جمله ای دارد که زندگی را از نظر بی منطقی مانند فیلم هندی میداند! که لپ کلام فیلم هم جمله میلاد هست . فیلم آنقدر بی منطق و پر مدعاست که فقط با گیج کردن مخاطب میخواهد به او بفهماند که فیلم مهم و پیچیده که دارای لایه های مهم و پیام های اجتماعی زیاد است را تماشا میکند و این ادعا با پیچیده کردن داستان و به قول معروف حرف های قلمبه سلمبه و پیام های مهم اخلاقی و اجتماعی اصلا حاصل نمیشود.
فیلم بارکد مانند فیلم قبلی فیلمساز عصر یخبندان ساختاری غیر خطی دارد. این ساختار ابتدا در فیلم 21 گرم به کارگردانی ایناریتو مرسوم و تجربه شد، ولی در عمل و در این فیلم فقط به رخ کشیدن توان فنی فیلمساز است و در روایت و داستانگویی خیلی موثر و مفید نیست . در کنار این ساختار غیر خطی پیام های فیلم است که به مانند عصر یخبندان و خط ویژه قصد نزدیک شدن به زندگی جوانان ایرانی و رفتارها و عاداتشان دارد و به ظاهر دغدغه ی پرداختن به آسیب های مهم اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه دارد. که این شلوغ کاری و پیچیدگی و مطرح کردن مشکلات و معضلات فراوان هیچ کارکرد مهم و مثبتی جز مشغول کردن ذهن تماشاگر برای فرار از داستانگویی و شخصیت پردازی ندارد . کیایی در سه فیلم آخرش که عمدا ریتم تند و به ظاهر جذابی دارد معضلات اجتماعی جوانان مانند اعتیاد، بی پولی، فساد ، اختلاس و اختلاف طبقاتی را مطرح میکند، ولی هرگز نمیتواند به هیچ یک بطور مشخص بپردازد و تاثیر و حس مهمی را ایجاد کند . بلکه در کنار هجویات زیاد فیلم از جمله هجویات کلامی و هجویات فیلم ها و ژانرهای سینمایی، گریزی هم به این مشکلات اجتماعی میزند تا هم فیلمش با دغدغه اجتماعی و با محتوا به نظر برسد و هم برای دوستداران سینمای بامحتوا، "پیام" داشته باشد!
کیایی که آشکارا از سینمای امریکا و فیلمسازان مستقل آن مانند کویینتین تارانتینو و روبرت رودریگز الگو برداری کرده است ، اصلا و ابدا نمیتواند مانند تارانتینو شخصیت بسازد و داستان تعریف کند و به خاطر همین الکن بودن در داستانگویی و ناتوانی در شخصیت پردازی است که به سراغ دیالوگ های شیرین و بانمک و تیکه پرانی و هجویات سینما میرود تا با اینکار و تند کردن ریتم فیلمش و پرکردن فیلم از پیام های اجتماعی مهم و پیرنگ های متفاوت و مختلف و ساختارهای مدرن مونتاژ و دوربین روی دست اش اجازه تامل به تماشاگر ندهد و به بهانه بیان مشکلات اجتماعی و سرگرم کردن مخاطب از پرداختن به ارکان اصلی فیلم و قصه پردازی طفره برود.
بطور قطع جنس کمدی فیلم های کیایی( حتی این فیلم آخرش )از جنس کمدی های 50 کیلو آلبالو و اخراجی ها بهتر و خلاقانه تر و شریف تر است و کیایی معلوم است روی فیلمنامه کارهایش خیلی کار می کند، ولی تلاش او برای پرداختن به مفاهیم گسترده و متنوع اجتماعی، سیاسی ، اقتصادی و عدم عمیق شدن و نتیجه گیری مناسب از آنها به همراه پیچیدگی بی دلیل چه در ساختار و چه در فیلمنامه، آسیب اصلی را به این فیلمساز خلاق و با استعداد که طبقه متوسط و جوانان را هم خوب میشناسد وارد میکند. چنانچه بطور مثال فیلمهای ابتدایی کیایی مانند ضدگلوله و بعد از ظهر سگی سگی با وجود ساختار ساده تر تاثرات عمیق تری روی حس و فکر تماشاگر میگذاشت. فیلمساز بی دلیل برای به رخ کشیدن توانایی شخصی اش یا هر چیز دیگر، ساختار و داستان فیلمهایش را اینقدر پیچیده و شلوغ میکند و آخرش هم با یک پیام اخلاقی و اجتماعی همه چیز را تمام میکند.
در موضوع تحلیل فروش هم میتوان حدس زد که بارکد از جمله فیلمهای پرفروش سال و حتی به باشگاه ده میلیاردی ها هم ورود کند چراکه وقتی فیلم بی بازیگر و بدون فیلمنامه ای مانند 50 کیلو آلبالو 15 میلیارد فروخته است فیلم کیایی به لطف کمدی خلاقانه و بازیگران حرفه ای و مشهورش، میتواند در این فضای منفعل سینمای ایران و مردم عاشق شادی و نشاط در جامعه غمگین و یکنواخت این روزها، از آب گل آلود ماهی بگیرد و به فروش ده میلیاردی برسد. با این تفاوت که امثال 50 کیلو آلبالو و من سالوادور نیستم از تبلیغات ماهواره ای برخوردار بودند ولی فیلم مصطفی کیایی از تبلیغات تلویزیونی هم محروم است .