یک گام به جلو دو گام به عقب - نگاهی تحلیلی به فیلم فروشنده اصغر فرهادی

فروشنده اصغرفرهادی قطعا یکی از بهترین فیلم های امسال سینمای ایران و از مهمترین فیلم های سینمای ایران است که قابل نقد و تجزیه تحلیل هست و مدتها میتوان درباره آن حرف زد و نوشت چراکه فیلمساز از دنیای واقعی و زندگی آدم ها با نگاهی انسانی و فرا جغرافیایی شخصیت هایی خلق کرده که قابل درک و لمس برای تماشاگر جهانی است . ولی آنچه فروشنده را اثری ضعیف تر و معمولی تر از دیگر آثار اصغر فرهادی میکند موضوعی است که در این مقاله به بررسی و تحلیل آن می پردازیم.
فروشنده که با نام مشتری هم در فستیوال کن به نمایش در آمد داستان زن و شوهری است که با تغییر مکان زندگی به خانه جدید با مشکلی روبرو میشوند و این مشکل خود موتور محرک فیلم برای شروع داستان است.
اصولا هنر فرهادی تبدیل کوچکترین و نادیده ترین مشکلات به بحران هاست چنانچه در درباره الی مخفی کاری شخصیت گلشیفته ، در جدایی نادر از سیمین برخورد نادر با خدمتکار خانه بطورناگهانی و در همین فروشنده بازکردن در توسط رعنا بدون پرس و جو با آیفون شروع یک بحران را ناشی میشود که جذابیتش در غیر قابل انتظار بودن و کوچک و بی اهمیت بودن است.
پس از یک شروع طولانی و به زعم نگارنده خسته کننده و تا حد زیادی بی ربط ( گویی فیلمساز قصد طولانی کردن فیلم را بیشتر داشته است تا دادن اطلاعات و مقدمه داستان) که حدود نیم ساعت تا چهل دقیقه طول میکشد تا رعنا و عماد از خانه اول به خانه جدید نقل مکان کنند و در این میان با شغل عماد که معلم دبیرستان است و علاقه و حرفه رعنا و عماد که نمایش تئاتر است و توضیحاتی این چنینی مواجه میشویم که همانطور که اشاره شد خیلی طول میکشد و عمدتا زاید و اضافی است.
داستان فیلم اصولا از زمان ورود غریبه به خانه این زوج و اتفاقی که در حمام خانه می افتد شروع میشود و از اینجاست که تماشاگر با وجود مقدمه طولانی تازه دستش میاید که قصه چیست و باید چه چیز را دنبال کند .
فرهادی عادت دارد که به جهت تعلیق و جذابیت بیشتر مهمترین و کلیدی ترین قسمت فیلمش را نشان ندهد تا با این ترفند هم تعلیق و جذابیت داستانش را بیشتر کند و هم تم مورد علاقه و تکرار شونده فیلم هایش یعنی قضاوت را برای تماشاگر به جریان بیاندازد و برای این کار هم تدارک های زیادی دیده و دایم این قسمت کلیدی را از زبان شخصیت های مختلف و با نگاه های متفاوت مرور میکند( نگاهی بیندازید به لحظه غرق شدن الی و قضاوت ها و اظهار نظر های دوستانش درباره دلیل و شخصیت الی و یا لحظه هول دان ساره بیات توسط نادر در فیلم جدایی که بارها توسط قاضی و همسایگان و خود این دو نفر مورد قضاوت و واکاوی قرار گرفت و بالاخره همین سکانس کلیدی حمام که به رسم سبک فرهادی اصلا نشان داده نمیشود تا طرف شاکی و متشاکی یا خواهان و خوانده نظرات و تعاریف مختلفی از این اتفاق داشته باشد و در نهایت تماشگر با تفکر به این چالش هم بیشتر درگیر فیلم شود هم بعد از فیلم درگیر بماند!)
بعد از مطرح کردن گره کلیدی فیلمنامه موضع رعنا و عماد خیلی تغییر میکند . رعنا در ابتدا کاملا متاثر و ناراحت از موضوع و منعل است و در نهایت به فراموش کردن تدریجی و نرفتن پیش پلیس رای میدهد با این استدلال که نمیخواهد این قضیه برایش پیش پلیس تداعی شود. اما موضع عماد متفاوت تر و متغییر تر است و از اینجای داستان است که نقش مهم و تعیین کننده داستان به عماد با بازی شهاب حسینی سپرده میشود . عماد ابتدا درگیر رعنا است ولی بالاخره تصمیم میگرد که بدون شکایت و کشیدن پای پلیس خودش قضیه را دنبال و فرد مورد نظر را پیدا کند.
در این قسمت از داستان و فیلمنامه اصغر فرهادی به نظر میرسد خیلی کشمش ها طولانی میشود و تصمیم عماد برای پیداکردن صاحب وانت از روی شماره پلاکش که از ابتدا راحت ترین و ساده ترین راه بود خیلی دیر به ذهنش میرسد و تماشاگر بی خودی باید صحنه ها و اتفاقات زیادی را برای پیداکردن این داستان معمایی ببیند و مجبور است منتظر بماند.
هنر اصغر فرهادی علاوه بر بوجود آوردن بحران از یک اتفاق ساده ایجاد تعلیق سینمایی است که استادش در سینما آلفرد هیچکاک است. فرهادی از همان سکانس مربوط به حمام خانه چنان تعلیقی ایجاد میکند که تماشاگر نمیفهمد دو ساعت در حال تماشای فیلم است و بقول معروف پلک نمیزند و داستان را با تمام حس و ذهنش دنبال میکند.
اما نکته ای که در فروشنده بیش از فیلم هایی چون درباره الی و جدایی نادر از سیمین (که بیشترین شباهت را از نظر ساختار فیلمنامه به این فیلم داشتند ) همین تعلیق هیچکاکی و تغییر مسیر داستان و فیلمنامه به سمت این عنصر داستان بود . بطوریکه در فیلم های قبل تر که به نظر موفق تر هم بودند با وجود تعلیقی که در داستان وجود داشت توجه عمیق و بیشتری به شخصیت های داستان میشد ولی در فروشنده بطور آشکاری فیم هیچکاکی میشود و از یک چهارم ابتدایی فیلم به بعد تماشاگر فقط به فکر پیداکردن فرد خطاکار است.
فرهادی فیلمنامه فروشنده را بسیار مهندسی و دقیق و البته پر جزییات نوشته و کاملا این مسیر الف تا ی و سلسسله وار بودن اطلاعات و ÷یرنگ ها را رعایت و به مرور بر آن تاکید کرده است. توجه دوباره کنید به نقش عینک ، موبایل ، وانت سواری و سوییچ اش، پول روی میز و گم شدن کارت رعنا ، شماره تلفن داماد ، آشنای پدر یکی از شاگردان عماد در راهنمایی رانندگی ، وجود پیغام های تلفن خانه جدید عماد، جاپای خونی در راهرو و مثال های دیگری که به خوبی در فیلمنامه تعبیه شده تا در ادامه از آن و برای جلو بردن داستان و روشن شدن و بازشدن گره اصلی قصه از آن استفاده کرد.
پیداکردن پیرمرد توسط عماد خیلی تصادفی ولی دقیق و با جزییات صورت میگیرد و تماشاگر از این نظم داستان و نوع رسیدن به واقعیت لذت میبرد.
محاکمه ، بازجویی و یا دادگاه خانوادگی از دیگر سکانس های مشترک فیلم های فرهادی است که هم به جذاب کردن قصه کمک میکند و هم نگاه ها و تعابیر مختلف و گاها راست و دروغ را از یک داستان و مورد واحد به خوبی آشکار و نمایان میکند. چنانکه در درباره الی بارها درباره انگیزه الی برای آمدن به مسافرت سوال میشود و هر کس از ظن خودش الی و انگیزه اش را بررسی میکند و در جدایی نادر از سیمین هم بطور علنی این دادگاه است که به بررسی راست و دروغ و درست و غلط بودن ادعاها رسیدگی میکند و در فروشنده نیز عماد خودش بدون مراجعه به سیستم قضایی و انتظامی ( مانند فیلم قیصر کیمیایی) دادگاه همسر(ناموسش) را با پیرمرد برگزار میکند تا حقیقت را از زبان او بشنود و ابهامات حل شود.
تم قضاوت ، پنهانکاری و مطلق نبودن حقیقت و خاکستری بودن کاراکترها ویژگی همه فیلم های موفق فرهادی است که استادانه آن را مطرح و با وجود تکرای بودن و آگاهی تماشاگر آن را به جذاب ترین شکل بیان مینماید و آن را برای تماشاگر جهانی اش مورد تاکید قرار میدهد.
در انتها هم موضع رعنا بخشش پیرمرد است و عماد هم به پیروی از رعنا ( و یا از ترس تهدید ترک شدن توسط رعنا) تنها به یک سیلی بسنده میکند تا پیرمرد از درون بشکند و حال و احوالش دوباره به هم بریزد.
انکه پیرمرد میمیرد یا دوباره حالش برمیگردد آن چیزی است که فرهادی آگاهانه در فیلمش قرار داده تا با تمام شدن فیلم روی پرده داتان برای تماشاگر تمام نشود و او را درگیر قصه اش میکند . همانکاری که در درباره الی و جدایی کرد و هنوز هم در مصاحبه ها و نشست های تخصصی فیلم از ترانه علیدوستی و اصغر فرهادی سوال میشود که آیا الی مرده است یا نه؟ چرا که خیلی جنازه مشخص نبود و چهره اش فقط شبیه الی بود و قطعا مشخص نشد که جنازه متعلق به الی است یا نه؟ و یا در فیلم جدایی نادر از سیمین هم تصمیم ترمه برای ماندن با نادر یا رفتن با سیمین مشخص نمیشود تا به رسم پایان های فیلم های فرهادی فیلم با پایان باز و تفکر و اندیشه تماشاگر درباره فیلم تمام شود و قضاوت و نظر فیلمساز بر فکر و ذهن مخاطبش تحمیل نشود که این خودش اوج مدرنیته فرهادی در قصه پردازی و داستان گویی است.
در انتها باید از تاثیر پذیری فرهادی از فیلمسازان مختلف و یا ادای دین به آنها در فروشنده بطور مختصر بگوییم.چنانچه اگر فرهادی را در درباره الی متاثر از آنتونیونی در ماجرا میدانستند . در فروشنده ردپا و تاثر و الهام از آرتور میلر در مرگ فروشنده تا کیمیایی و مهرجویی در قیصر و گاو و هیچکاک و برگمان برای تعلیق و توجه به درونیات آدمها و حتی فیلم های تازه تری چون زندانیان دنی ولنو و یا بهرام بیضایی هم اشاره کرد و مفاهیمی چون انتقام، خشم، دروغ، شهوت، تهمت ، بخشش ، طمع و گفتگو را در فیلم به عنوان مفاهیمی کلیدی و تاثیرگذار عنوان کرد.