جستجو در سایت

1395/06/01 00:00

لانتوری؛ اعدام، بزهکاری، دزدی و... اسیدپاشی !

لانتوری؛ اعدام، بزهکاری، دزدی و... اسیدپاشی !

لانتوری؛ اعدام، بزهکاری، دزدی و... اسیدپاشی !

 

علیرضا خباززاده | «لانتوری» سومین ساختهء رضا درمیشیان داستان چهار جوانی است که هر یک به صورتی در کنار هم قرار می گیرند تا گروهی را برای دزدی و سرقت تشکیل دهند، لانتوری مستندوار با صحبت های اقشار گوناگونی از جامعه از جمله: جامعه شناس، وکیل، میوه فروش، دانشجو و... آغاز می شود و درصدد آن است تا مقدمه چینی های اولیه را با صحبت های آنان برای مخاطب بوجود بیاورد. درمیشیان لانتوری را به شکل مستند_داستان درآورده تا بتواند داستان گروه لانتوری و رویداد اسیدپاشی را به مخاطبش واقعی جلوه دهد اما صحبت های افراد که شکلی مستند به فیلم بخشیده تنها وسیله ای شده است که تفکرات، خط مشی و نوع دیدگاه او در آن بیان شود و آنقدر حاشیه ای و زیاد از حد صحبت ها ادامه پیدا می کند که نه تنها مخاطب با آنها ارتباط برقرار نمی کند بلکه آنها را زائد و قابل حذف می داند چرا که داستان فیلم مسیر خودش را ادامه می دهد و با آنها هیچ تفاوتی در روند سیر داستان و روایت بوجود نمی آید حتی صحبت های آنان به شخصیت پردازی بهتر و آشنایی ما با شخصیت های فیلم منجر نمی شود همانطور که پیشتر گفته شد تنها به بیان درد و دل ها و تفکرات خود درمیشیان می پردازند.

فیلم از ابتدا به شخصیت پردازی منطقی و درستی نمی پردازد، اطلاعات خوبی پیرامون شخصیت ها به ما ارائه نمی شود و ما باید تنها با خرده داستان هایی که تنها قاچاقچی و بزهکار بودن آنها دیده می شود به سوال هایمان پیرامون شخصیت های فیلم پاسخ بدهیم، آنقدر لانتوری برایمان مسئله می سازد و پیش رویمان می آورد که دیگر گاهی مخاطب از داستان اصلی خارج می شود و فکرش درگیر حواشی داستان می گردد، در لانتوری با حجم عظیمی از معضلات، مشکلات و مصائب اجتماعی برخورد می کنیم که باعث سردرگمی مان می شود، اینهمه دربارهء مسائل اجتماعی بیان می شود تا اینکه در انتها برسد به موضوع اسیدپاشی، اصلا چه دلیلی دارد که موضوع «اختلاس» در چنین فیلمی با چنین مضمونی گنجانده شود؟ به نظر می رسد درمیشیان به جای آنکه شخصیت ها را با شخصیت پردازی درست در فیلم برجسته سازد تا از دل شخصیت ها کنش های آنان در بیاید، او کنش های آنان را بیشتر برجسته می سازد بدون آنکه ما عاملان را بشناسیم، همین سبب می شود که شلوغی بیش از اندازه ای صورت گیرد و حجم معضلات باعث در تنگنا قرار دادن مخاطب گردد و احساس کند تا در اجتماعی قرار گرفته که برپایهء ناهنجاری شکل گرفته و همچنین بسیار احساسی با لانتوری برخورد کند.

لانتوری از آن دسته فیلم هاییست که سعی می‌کند به جای آنکه روایت و فرم خود را به بهترین و حرفه ای ترین نحو ارائه دهد صرفاً به طرح شعار می پردازد و از کلماتی همچون "دلواپس" استفاده می کند تا چنین طعنه ای برای مخاطب در فیلم جذابیت پیدا کند.

لانتوری با وجود بعضی از ضعف ها می خواهد پایان خوبی را ارائه دهد که در انتها هم چنین می شود، فیلم در یک سوم پایانی خود بهتر از پیش ادامه پیدا می کند و در نهایت، سکانس بخشش مریم (مریم پالیزبان) سکانسی دلهره آور شکل می گیرد که زخم خوردهء قصه یمان از پشت شیشه می بخشد و سوال پیش می آید که چگونه از پشت این شیشه صداء مریم به دکتر می رسد و او دست از قصاص بازمی دارد؟!

به هر حال از رضا درمیشیان پس از این همه حرف و اغراق انتظار بیشتری داشتم که متاسفانه آنطور که از او گفته می شد نبود، ولی مسلما لانتوری باید یک بار برای عموم مردم به نمایش گذاشته شود و حرف های درمیشیان در این فیلم شنیده شود تا صورت دخترانهء آمنه ها و مریم ها مخدوش از اسید نگردد و تنها تیتر روزنامه ای نشوند بلکه اهتمام بیشتری نسبت به این افراد وجود داشته باشد که درمیشیان در مدیوم سینما این توجه را داشته و همین انتخاب مضمون او اعتبار زیادی به او بخشیده، دغدغه و تفکرات او را در جامعه کنونی اش می ستایم و به انتظار ساختهء آینده اش می نشینم.