نگاهی به سینمای کیمیایی از دریچه اسطوره

نگاهی به سینمای کیمیایی از دریچه اسطوره
"واقعیتی که سینما به خواسته ی خود پدید می آورد و آن را سازماندهی می کند، واقعیت جهانی است که ما بخشی از آنیم و فیلم قالبی را از آن اخذ می کند." (سینما چیست؟ / آندره بازن؛ ترجمه محمد شهبا. چاپ چهارم. – تهران: هرمس، 1387 ص 125 )
سینمای مسعود کیمیایی برگرفته از زندگی خود و پیرامونش می باشد. وفاداری و رفاقت، خیانت و جنایت زاویه دید دوربین او از خیر و شر است. کیمیایی از این زاویه اخلاق و سیاست را در هم می آمیزد. وی یکی از ماندگارترین عنصر تاثیر گذار بشری را در سینما با مشاهده یافته و سعی در باز سازی آن با رمزگان این دوران نموده است و آن چیزی جز اسطوره نیست. قهرمان یکه و تنهای او، باید از میان دریای خیانت ها و کژی ها خود را به ساحل نجات برساند، حتی اگر در این میانه فدا شود. محمل او برای این سفر رفاقت است حتی زن قبل از همسر یا عشق بودن رفیق است.
" قهرمانان دو نوع کردار انجام می دهند. یکی کردار جسمانی است که در آن قهرمان دست به اقدامی شجانه در نبرد می زند، یا زندگی کسی را نجات می دهد. نوع دیگر، کردار معنوی است که در آن قهرمان یاد می گیرد گستره ماوراء الطیبعی زندگی معنوی انسان را تجربه کند و سپس با پیامی باز گردد. ماجراجویی معمول قهرمان با شخصی آغاز می شود که چیزی از او گرفته می شود، یا حس می کند در تجارب معمول موجود یا مجاز برای اعضای جامعه اش چیزی کم است این شخص به یک سلسله ماجراجویی خارق العاده دست می زند، تا آنچه را که از دست داده است بازگرداند یا نوعی اکسیر حیات را کشف کند. ماجرا غالبا در یک دوره شامل یک رفت و یک برگشت، اتفاق می افتد." (قدرت اسطوره/ جوزف کمبل؛ عباس مخبر. تهران نشر مرکز.1377. ص 190)
پایداری و تلاش کیمیایی در قهرمان سازی در تمام فیلمهای او همراه با نشانه های خود ساخته، گویای سینمایی کاملا شخصی است و ریشه در عمق باورها، احساسات و دغدغه های او دارد. کیمیایی"جرم" را با تیتراژ وآغاز و پایانش، از سفید وسیاه و خاکستریش، از رفیق و نارفقیش،از تیغ و تیرش، از ماهی و گوسفندش، از زندگی و مرگش که در هوای نوستالژیک پرواز می کند به نسل جوان تقدیم می نماید به این امید که گوشه ای از مطالبات آنان را به زبان خود در تاریخ ثبت نماید و اکنون بر جوانان است که زبان او را رمزگشایی نمایند.
در اینجا گونه ای از سینمای غرب را برای توجه به بیان سینمایی و پرهیز از کلی گویی در مورد اسطوره سازی مرور می نماییم.
"وسترن تنها گونه ای است که خاستگاهش با خاستگاه سینما یکی است و پس از حدود نیم ]یک[ سده موفقیت پیوسته، همچنان زنده است." (سینما چیست؟ ص 219)
"در واقع، بی فایده است اگر بخواهیم جوهر وسترن را به یکی دو مورد از عناصر تشکیل دهنده اش محدود کنیم. این عناصر را در گونه های دیگر نیز می توان دید بی آنکه همین مزایا را داشته باشند. بنابراین، وسترن باید چیزی غیر از شکل آن باشد. اسبهای تازان و جنگ و گریز و مردان شجاع و بی باک در چشم اندازی خشک و وحشی، دستمایه ای برای تعریف این گونه یا بیان کننده همه جذابیتهای آن نیست. این ویژگی های شکلی که مایه شناسایی وسترن است، چیزی جز نشانه ها یا نمادهای ژرف آن، یعنی اسطوره، نیستند. وسترن از برخورد نوعی اسطوره شناسی و ابزارهای بیان زاده شد."(همان ص220)
آندره بازن (1918 - 1958) وسترن را نزدیک ترین و عالی ترین نمونه فیلم امریکایی به جوهره اصلی سینما می داند نه تنها بدلیل داشتن اکشن و تحرک بالا، اسب، زن، اسلحه و هیجان یا به تصویر کشیدن مناظر زیبا و بکر و چشم نواز بل به دلیل آن که این سینما خط ربطی بین واقعیت تاریخی و رویا پردازی های آن سرزمین است
"روابط میان واقعیت های تاریخی و فیلم وسترن، رابطه آنی و مستقیم نیست بلکه دیالکتیکی است....وسترن، حتی در رمانتیک ترین و ساده ترین شکلش، نقطه ی مقابل سازی تاریخی است. " (همان ص221)
بنا به آن چه تاکنون آورده شد اسطوره فرا واقعیتی برگرفته از واقعیت های تاریخی، اجتماعی و سیاسی یک تمدن یا فرهنگ است و باز تولید آن در رسانه های امروز به خصوص سینما تلاشی برای ابراز و یکسان سازی هویت جمعی است. بدین ترتیب کابوی، اسطوره ای در قالب وسترن است که اشاره به تاریخ پیدایش چند صد ساله امریکا دارد و در همین راستا پرداختن به اسطوره های تمدن های باستانی اروپایی وصل کردن این سرزمین نوظهور به عقبه های ریشه دار در سرزمین های مادری است. شوالیه ها در اروپای مرکزی، وایکینگ ها در شمال آن، سامورایی ها در ژاپن و اسطوره های چین و هند در آسیا همین نقش هویت یابی را برای ملیت ها ی خویش دارند چنانکه پر هزینه ترین فیلم آسیا با بودجه ای بیش از هشتاد میلیون دلار متعلق به "صخره سرخ" به کارگردانی جان وو در مورد "افسانه سه برادر" چینی ها می باشد.
آیا سینمای ایران می تواند به همین شیوه در همبستگی این سرزمین نقش داشته باشد؟ جواب این سوال با توجه به سابقه تمدن، تحولات فراوان تاریخی و وجود داستانهای حماسی، افسانه و اسطوره های مربوط به همین تمدن، آری است و نیازی به جعل کیان های اسطوره ای* خارج از مرزهای هویتی خود نداریم. اما چرا چنین رویکردی بطور جدی رخ نداده است؟ شاید در جواب دلایل سیاسی، اقتتصادی، فنی و یا موارد متعدد دیگری آورده شود که بنظر درست می رسند. اما به نظر نگارنده این موانع در مقابل خواست، اراده و باور اندیشمندان و هنرمندان قابل عبورند. بازسازی اساطیر، افسانه ها و داستان های زیبا و آموزنده در قالب های جدیدی همچون رمان و داستانهای کوتاه و بلند یا فیلمنامه و نمایشنامه ها می تواند زیر ساخت های کم هزینه ای برای آیندگان باشد.
"افسانه غرب پیش از اختراع سینما در قالب ادبیات و فرهنگ عامه وجود داشت و فراوانی فیلم های وسترن نه تنها ادبیات غرب را نخشکانید، بلکه این ادبیات هنوز مخاطبان خود را دارد و دستمایه های غنی در اختیار فیلمنامه نویسان قرار می دهد." (همان ص 220)
این فرایند هیچگونه تغییر ماهیت یا خیانت در حق اسطوره ها و افسانه ها به حساب نخواهد آمد. "رستم یلی بود در سیستان/ من آوردمش اندر این داستان". بیاد داشته باشیم که بزرگ مردی چون فردوسی هزار سال پیش با رنج فراوان افسانه های پراکنده را به نام شاهنامه نظمی نو بخشید تا افتخار همیشه این سرزمین باشد.
* اشاره به شخصیت های سریال مختارنامه