با فیلمسازان برتر جهان؛ جیم جارموش و سینمای مستقل اش
جیمز آر. جیم جارموش James R. Jim Jarmusch متولد ژانویه ۱۹۵۳، کارگردان مستقل آمریکایی است.
او اولین فرزند خانواده بود. آن و تام، خواهر و بردار کوچکتر دیگرش هستند. مادر وی قبل از ادواج در یک روزنامه محلی به نام «آکرون بیکن ژورنال» ریویو نویس فیلمها بود و به گفته خود جیم برای اینکه شنبه بعدازظهرها از شر او خلاص شود، او را به سالن سینمایی به نام «استیت رود» که روزی دو یا سه تا فیلم نشان می داد، میفرستاد. پدرش حقوق خوانده بوداما بیشتر از اینکه کارهای حقوقی انجام دهد به کارهای تجاری کوچک مشغول بود اما آرزوی او همواره این بود که پسرش نیز در رشته حقوق تحصیل کند. این موضوع که با افکار جیم در تناقض بود باعث ایجاد مشکلات زیادی می شد. هرچند که وقتی با ساخت چند فیلم جیم به شهرت میرسد پدرش نیز بلاخره رضایت پیدا میکند. شهری که او در آن زندگی میکرد یک شهر کارگری بود و او جهت پرداخت هزینه های تحصیلی خود مجبور بود مدت زمان زیادی در کارخانه های مختلف عمدتا لاستیک سازی کارکند. او در ابتدا می خواست نویسنده شود. به همین منظور در هفده سالگی به نیورک رفته، و در مدرسه روزنامه نگاری دانشگاه «نورث وسترن» مشغول تحصیل میشود. سال بعد نیز برای ادامه تحصیل در رشته ادبیات انگلیسی و آمریکایی به دانشگاه کلمبیا منتقل میشود. ترم آخر دانشگاه، برای تحصیل در رشته ادبیات فرانسه به پاریس، شعبه دیگر دانشگاه کلمبیا فرستاده میشود.
هرچند این موضوع به جای یک ترم، یکسال طول میکشد. درآنجا به عنوان یک راننده کامیون برای یک گالری نقاشی امریکایی کار میکرد. بیشتر کار او در پاریس به جای رفتن به کلاس و درس خواندن، دیدن فیلم در سینما تک فرانسه بود و در همانجا بود که با انواع فیلمهای اروپایی و آسیایی آشنا میشود. این باعث میشود که نوشته های ادبی او بیشتر به سمت نوشته های سینمایی سوق پیدا کنند. نوشته هایی مشابه یک فیلمنامه. پس از بازگشت به نیورک مدتی به عنوان یک موزیسین فعالیت میکند اما از هم پاشیده شدن گروه و علاقه او به سینما باعث میشود که در یک مدرسه فیلمسازی معتبر ثبت نام کند. مدرسه عالی فیلمسازی دانشگاه نیورک (NYU) محلی است که برای ورود به آنجا حداقل باید قبلا تجربه بازی یا ساخت یک فیلم را داشته باشید، اما در سال 1975 به جهت همین نوشته ها در کمال ناباوری وی، با تقاضایش جهت ورود به مدرسه موافقت میشود.
در سال سوم به دستیاری نیکلاس ری انتخاب میشود و با او در آخرین فیلمش «آذرخش روی آب» همکاری میکند. در سال 1979 درست دو روز پس از آغاز ساخت اولین فیلمش «تعطیلات همیشگی» به عنوان پروژه پایانی، نیکلاس ری از مرض سرطان فوت میکند. او این فیلم را در 10 روز و با پانزده هزار دلار هزینه میسازد. هزینه ساخت این فیلم در حقیقت بورس تحصیلیی بود که اشتباها به جای اینکه به NYU پرداخت شود به اومیدهند و او نیز آن را خرج ساخت این فیلم میکند به همین دلیل NYU هیچگاه به او مدرک پایان دوره را نمیدهد ( هرچند سالها بعد که دیگر مشهور شده بود، ناچارا به او یک مدرک افتخاری میدهند.) این فیلم موفق به کسب جایزه جشنواره فیلم «مانهایم» آلمان میشود و با پولی تلوزیون آلمان بابت خرید این فیلم به وی میدهد، و با استفاده از فیلم های خام باقیمانده از پروژه فیلم «وضعیت امور» ساخته وندرسن جیم شروع به ساخت نسخه کوتاه پانزده دقیقه ای «فیلم عجیب تر از بهشت» میکند، سپس با سرمایه گذاری تلوزیون ZDF آلمان دو سال بعد این فیلم تبدیل به یک فیلم بلند سینمایی میشود. این فیلم در کمال ناباوری جیم جارموش جایزه نخل طلایی جشنواره کن 1984 و نیز جایزه بهترین فیلم انجمن ملی منتقدین فیلم آمریکا در 1985را از آن خود می سازد.
این فیلم در کمال ناباوری جیم جارموش جایزه نخل طلایی جشنواره کن 1984 و نیز جایزه بهترین فیلم انجمن ملی منتقدین فیلم آمریکا در 1985را از آن خود می سازد. در همین سالها با سارا دایور که بازیگر فیلم «تعطیلات همیشگی» و تهیه کننده فیلم «عجیب تر از بهشت» بود، ازدواج میکند. او در سال 1986 سومین فیلمش «مغلوب قانون» را میسازد. این فیلم با شناساندن «روبرتو بنینی» به عنوان کمدین با استعداد و صاحب سبک ایتالیایی به خوبی میدرخشد و جایزه های جشنواره های مختلف را به خود اختصاص میدهد. سپس او شروع به ساخت فیلمهای کوتاهی میکند که شامل صحبتهای طنزگونه ای است که در کافه ها بین مردم پیش میآید.
این تکه فیلمها به مرور کامل میشوند و در سال 2003 با نام «قهوه و سیگار» عرضه میشود. در اولین قسمت این پروژه نیز بازیگری «روبرتو بنینی» را شاهد هستیم. در سال 1989 «قطار اسرار آمیز» فیلم بعدی وی بار دیگر در جشنواره کن میدرخشد و جایزه بهترین فعالیت هنری را میبرد. در این سالها وقتی مدتی بر روی یک فیلمنامه کار میکند و قادر به ساخت آن نمی شود، از روی نا امیدی و به گفته خودش فقط برای اینکه کاری بکند، شروع به نوشتن فیلمنامه «شب روی زمین» میکند و آن را در هشت روز تمام میکند اما برخلاف انتظارش در ساخت این فیلم با مشکلات زیادی مواجه میشود و ساخت آن طول میکشد. ساخت ششمین فیلم جارموش در سال 1995 تمام شد.
«مرد مرده» با بازی «جانی دپ»، یک وسترن سیاه و سفید و به زعم بعضی اولین فیلم جارموش با موسیقی زیبای «نیل یانگ». این فیلم در استرالیا به دلیل نمایش صحنه های غیر اخلاقی توقیف میشود. تحت تاثیر بازی فارست ویتاکر در فیلم «پرنده» ساخته «کلینت ایستوود» به فکر ساخت فیلمی میافتد که از این قابلیتهای این بازیگر استفاده کند و این شروعی میشود برای ساخت فیلم «گوست داگ: راه و رسم سامورایی». «گل های شکسته» یا به عبارتی «گلهای پژمرده» آخرین ساخته جیم جارموش، با بازی «بیل موری»، برنده جایزه بزرگ جشنواره فیلم کن در سال 2005 برای بهترین کارگردانی میشود، فیلمى که خیلى از منتقدان و تماشاگران حدس میزدند برنده نخل طلا شود. دراین فیلم بر خلاف چند فیلم اخیرش که حالت اپیزودیک پیدا کرده بودند دوباره به سینماى داستانی باز میگردد. جیم جارموش علاوه بر کارگردانی در فیلمهای زیادی هم به عنوان بازیگر ایفای نقش کرده است که به گفته خودش هدف او از بازیگری فقط درک حس و حال بازیگران در سمت دیگر دوربین بوده است.
لحن دوگانه فیلم های جارموش از مرد مرده(1995) آغاز می شود، همگام با سینمایی آكنده از هجو مضامین دستمالی شده، ارجاع به هالیوود و آشنایی زدایی از دنیایی كه روی پرده نقره ای پیش از این برایمان ساخته شده. اما او حرف های دیگری هم دارد. جوانی به نام ویلیام بلیك ـ همنام با شاعر بزرگ انگلیسی ـ را به تگزاس می فرستد تا هم از غرب وحشی جادویی آشنایی زدایی كند و جمله معروف … به غرب برو، مرد جوان! را به سخره بگیرد، هم زمینه ساز بحثی جدی در باب شاعری، كمك هنر به خودشناسی و پذیرش مرگ شود. همانگونه كه گوست داگ، سامورایی تنها در دل نیویورك بزرگ، قهرمان آخرین فیلم جارموش در آخرین سال هزاره دوم ـ گوست داگ: طریقت سامورایی(1999)- با گنگستر های كاریكاتورگونه، جنگید و در پایان شبیه وسترنر ها با حریفش دوئل كرد اما حرفهای جارموش در باب مفهوم مرگ و زندگی، رابطه انسان و طبیعت و برابری نژادی نیز فراموش نشد. طریقت جارموش از میان بردن نیروی عادت است، آفرینش دنیایی تازه و دیدن چیزهایی پیشتر نادیده. او دنیای آشنایی كه ما می شناسیم را عمداً به هم می ریزد و از ریخت می اندازد تا پرسش هایش را مطرح كند. از این رهگذر گوست داگ هجوم به سانتی مانتالیسم و خشونت پوچ هالیوود است كه تصاویر غیر واقعی و ابلهانه اش را سالهاست در ذهن ما حك كرده...
فیلم های جارموش – به ویژه مرد مرده و گوست داگ – شكوه جارموش از زمانه اند. زمانه ای كه در آن دیگر هیچ چیز سرجایش نیست. اما جارموش فراموش نمی كند كه بگوید به تمام نسل ها باید احترام گذاشت. در میان نویس های گوست داگ می خوانیم: نمی توان به صد سال قبل بازگشت. مهم این است كه هر نسل بهترین راه را در میان خودش جستجو كند. بله، می توان میان اینهمه حماقت و خون و تباهی، در اعماق شهری جهنمی، همچون سامورایی جارموش، راسخ و استوار قدم برداشت. همچنان كه خود جارموش سالهاست كه در سینمای آمریكا چنین می كند.
از جیم جارموش به عنوان سمبل سینماى مستقل معاصر آمریكا نام برده مى شود. ویژگى هایى چون روایت پردازى مینى مالیستى، تاكید بر ریتم و ساختار، فضاى سوررئال یا ابزورد، ساختار روایى شاعرانه، طنز تلخ، نگاه بدبینانه و در عین حال انسانى به زندگى و تم هایى نظیر از خودبیگانگى، تنهایى، عدم درك متقابل، مرگ، سفر و رهایى، كم و بیش در همه فیلم هاى جارموش حضور دارند.
شخصیت هاى جارموش معمولاً سرگردان، درون گرا، بیگانه یا جدا افتاده هستند و در پى یافتن حقیقتى ناشناخته، پاى در سفرى مى گذارند كه مقصد مشخصى ندارد. تخطى از شیوه هاى روایى و ساختارهاى سینمایى متعارف و انتقاد از سیستم سرمایه دارى و فرهنگ نژادپرستانه ایالات متحده و هجو اتوپیاى آمریكایى، چهره اى رادیكال از این كارگردان مولف ترسیم كرده است. آخرین فیلم جار موش، گل هاى پژمرده، درباره مردى میانسال (بیل مورى) است كه بعد از دریافت نامه اى، متوجه مى شود كه پدر یك فرزند 19 ساله است. او در پى اصرارهاى دوست آفریقایى تبارش، مجاب مى شود كه به دنبال فرزندش_ كه احتمال دارد اصلاً وجود خارجى نداشته باشد- بگردد. این دون ژوآن بازنشسته براى پیدا كردن سرنخى از فرزندش، به سراغ محبوبه هاى قدیمى اش مى رود تا شاید مادر فرزندش را پیدا كند و از آن طریق به فرزند برسد. در این ضمن، او به شناختى جدید از خود و از گذشته خود دست مى یابد.
او خود درمورد علاقه اش به سینمای خاص و البته فلسفی اش می گوید:«من نمى توانم با نظام هاى فلسفى اى كه معتقد به جزا و پاداش هستند كنار بیایم. این كه اگر انسان اعمال خوب انجام داده باشد، بعد از مرگ پاداش مى گیرد و اگر اعمال بد انجام داده باشد، بعد از مرگ مجازات مى شود، براى من قابل قبول نیست. من معتقدم كه همه موجودات و اجزاى جهان در یك چرخه به حیاتشان ادامه مى دهند. البته مرد مرده یا گوست داگ، رساله هاى فلسفى نیستند. من در این فیلم ها قصد درس دادن یا تبلیغ چیزى را نداشتم.»
وی درمورد نوع ساخت فیلمهای مستقل نیز میگوید:من از اول با خودم قرار گذاشتم كه طورى فیلم بسازم كه خودم و افراد گروهم دوست داریم و همیشه هم این قانون را براى خودم حفظ كردم. پول هالیوود هیچ وقت نتوانست من را اغوا كند. آن تاجرها كلى پول در اختیار شما مى گذارند ولى از شما مى خواهند فیلمى را بسازید كه مى خواهند و این از عهده من برنمى آید. بنابراین تصمیم گرفته ام كه هیچ وقت از پول آمریكایى استفاده نكنم چون این پول غل و زنجیرهاى زیادى را به پاهاى آدم مى بندد، مشاوره درباره فیلمنامه، مشاوره درباره انتخاب بازیگران و انواع و اقسام مشاوره هاى دیگر و این چیزها اصلاً براى من قابل تحمل نیست. یارو كمپانى تولید لباس دارد و مى خواهد در فیلم ساختن من هم دخالت كند! من معمولاً با كمپانى هاى غیر آمریكایى كار مى كنم. كمپانى ژاپنى JVC از زمان ساخت فیلم قطار اسرار آمیز (1989) تا حالا خیلى از من حمایت كرده و در همه فیلم هایم سرمایه گذارى كرده. كمپانى پاندورا كه یك كمپانى آلمانیه هم همین طور. كمپانى فیلمسازى BAC از پاریس هم در ساخت چند فیلم با من همكارى كرده. من وقتى با این كمپانى ها كار مى كنم، طبق قرارداد، حتى موظف نیستم نسخه راف كات فیلم را به آنها نشان بدهم و تنها باید نسخه نهایى را تحویل شان بدهم ولى من راف كات را هم بهشان نشان مى دهم چون آنها براى من احترام قائلند و من هم برایشان احترام قائل مى شوم. حتى ممكن است از بعضى نظراتشان كه به نظرم سازنده مى آید استقبال كنم ولى هرگز مجبور نیستم نظراتشان را قبول كنم و در صورتى كه بخواهند من را مجبور به كارى كنند، بهشان مى گویم خداحافظ!
آخرین اثر این کارگردان با نقش آفرینی بازیگر ایرانی گلشیفته فراهانی و آدام درایور فیلم پترسون محصول سال 2016 است. پَترسون (آدام درایور Adam Driver) یک راننده سختکوش اتوبوس در شهر پترسون نیوجرسی است. او هر روز روالی ساده را در زندگیاش دنبال میکند؛ در مسیر روزانهاش رانندگی میکند، شهر را تماشا میکند و به قطعاتی از مکالمات مسافرانش گوش میدهد، در دفتر یادداشتش شعر مینویسد، بعد از پایان شیفت کاریش سگش را برای گردش میبرد، به باری همیشگی میرود و یک لیوان نوشیدنی مینوشد و سپس به خانه پیش لورا (Golshifteh Farahani) میرود؛ همسر محبوبش که استعداد او را برای نوشتن ارج مینهد و تشویق میکند. در تضاد با او دنیای لورا هر روز تغییر میکند. رؤیاهای جدیدی هر روز به سراغش میآیند…
جارموش درباره فیلم آخرش «پترسون» چنین اظهارنظر میکند:
این فقط یک داستان آرام است. زندگی همیشه دراماتیک نیست. این فیلم درباره زندگی روزمره است. این که فیلم یک پادزهر برای تمام این تحرکات، خشونتها، سوءاستفاده از زنان و درگیری بین مردم است چندان از روی عمد نبوده اما بخشی از آن است. ما به فیلمهای از نوع دیگر نیاز داریم. با این فیلم امید من این است که شما زیاد به طرح داستان اهمیت ندهید. من در تلاش برای پیدا کردن راهی ذِن مانند هستم که در آن شما فقط به لحظه اهمیت دهید و در لحظه باشید و زیاد به آنچه که بعد اتفاق خواهد افتاد اهمیت ندهید
«پترسون» Paterson در تاریخ شانزدهم مِی ۲۰۱۶ در بخش مسابقه جشنواره فیلم کَن به نمایش درآمد و موفق به دریافت جایزه نخل “سگ” Palm Dog Award شد.
او که به عنوان سمبل سینمای مستقل آمریکا به حساب می آید، روایت گری مینیمال (ساده) از ویژگی آثارش به شمار می آید. جارموش در فیلم هایی نیز به عنوان بازیگر ایفای نقش کرده، به گفته ی خودش هدف او از بازیگری فقط درک حس و حال بازیگران در سمت دیگر دوربین بوده است.
پس از موفقیت فیلم مستند امی به کارگردانی عاصف کاپادیا که در جشنواره کن ۲۰۱۵ اکران شد، جارموش فیلم مستندی( Gimme Danger) در مورد ایگی پاپ، ستاره پانک- راک و گروهش به نام استوجز، در این جشنواره اکران شد و مورد استقبال منتقدان قرار گرفت.
جیم جارموش از با استعدادترین و خلاق ترین فیلمسازهای مستقل آمریکایی است. او همیشه مجذوب و شیفته در هم آمیختن عناصر فرهنگی بسیار متفاوت برای شکل دادن به چیزی نو و طبقه بندی نشدنی بوده است، فیلمهای او همواره ارائه دهنده نگاهی تازه به مسائل آشنا و روزمره آمریکا از دید یک خارجی، همراه با حسی از طنز بوده است. موفقیت یا عدم موفقیت تجاری در روند ساخت فیلمهایش تاثیر نداشته است. او همواره به پیشنهادهای وسوسه انگیز هالیود جواب رد داده است و ترجیح داده که استقلال خود را در ساخت فیلمهایش حفظ کند.
فیلمشناخت جیم جار موش:
تعطیلات همیشگی (۱۹۸۰)
عجیبتر از بهشت (۱۹۸۲)
مغلوب قانون (فیلم) (۱۹۸۶)
قطار اسرارآمیز (۱۹۸۹)
شب روی زمین (۱۹۹۱)
مرد مرده (۱۹۹۵)
سال اسب (۱۹۹۷)
قهوه و سیگار (۲۰۰۴)
روح سگ : سلوک سامورایی (۱۹۹۹)
گلهای پژمرده (۲۰۰۵)
مرزهای کنترل(۲۰۰۹)
فقط عاشقان زنده میمانند (۲۰۱۳)
پترسن (۲۰۱۶)
جوایز بین المللی:
*نامزد دریافت جایزة نخل طلایی کن برای فیلمهای گلهای پژمرده (2005)، گوست داگ: راه و رسم سامورایی (1999)، مرد مرده (1995)، قطار اسرارآمیز (1989)، زمین خورده قانون (1986)
*برنده جایزة بزرگ هیئت داوران از فستیوال کن برای فیلم گلهای پژمرده (2005)
*برنده جایزة نخل طلایی بهترین فیلم کوتاه از فستیوال کن برای فیلم قهوه و سیگار (1993)
*برنده جایزة بهترین دستآورد هنری از فستیوال کن برای فیلم قطار اسرارآمیز (1989)
*برنده جایزة دوربین طلایی از فستیوال کن برای فیلم عجیبتر از بهشت (1984)
*برنده جایزة یوزپلنگ طلایی از فستیوال لوکارنو برای فیلم عجیبتر از بهشت (1984)
*نامزد جایزة سزار بهترین فیلم خارجی برای فیلم گوست داگ: راه و رسم سامورایی (1999)