این سیب برای خودتان!

ببخشید؟ متوجه منظورتان نمیشوم؟ «این سیب هم برای تو»؟ ... فیلم سرتاسر آشفته است و اگر همین طرح دو خطی ِ کلیشهای نبود به سختی میتوانست گفت که با یک «فیلم» طرف هستیم. ظاهراً فیلمنامهنویس بسیار تحت تأثیر سریالهای رایج ِ «ترک زبان» قرار گرفته و دقیقاً خواسته تا با استفاده از معادلات همان آثار، فیلمی ایرانی را به وجود آورد؛ البته بدون توجه به این نکته بسیار مهم که سریالهای مذکور با طرحی مشابه ِ «این سیب هم برای تو»، بیش از آنکه به مفاهیمی مثل «بخشش» یا «خیانت» بپردازند، حول صحنههایی میگردند که با چارچوبهای اخلاقی این کشور همخوانی ندارد و تنها میتوان این صحنهها را در سینمای ایران به یک جمله تبدیل کرد: «بیتا مثل یک باغ سیب میمونه که یک سیب هم به دست آدم نمیده». حالا اگر همین مفهوم «خساست در بخشایش سیب» و «سماجت برای برداشت محصول» را از چنین داستانهایی حذف کنیم و بجای آن مضمونی چون «بخشش» را به فیلم اضافه کنیم، آیا یک کمدی پدید نمیآید؟
نه در فیلم اثری از زیباییشناسی کمپزسیون میبینیم و نه درامی قرار است حواس مخاطب را درگیر کند و نه حتی شاهد یک بازی استاندارد هستیم. آنچه میماند سؤالهای متعددی است که در نهایت چیزی جز ابهام را باقی نمیگذارد: «بیتا» که مانند کودکانی خردسال از مجلس عروسی قهر میکند و پشت درخت قایم میشود چطور و با چه منطقی به چنین شخصی با اعتمادبهنفس تبدیل میشود و در صدد انتقام بر میآید؟ «بیتا» که نجابت ظاهریاش موجب این اتفاقات شده چطور تن به همکاری با «نادر کیان» میدهد؟ فکر میکنم هر کودکی با اولین پلانی که از «نادر کیان» در فیلم ببیند –یا اگر فقط صدای ایشان را بشنود- متوجه خصوصیات او در فیلم میشود. سؤال اینجاست که «بیتا» متوجه نمیشود که «نادر کیان» چه انتظاراتی از او دارد؟ یا این «نجابت بالقوه»، فقط بهانهای است برای شروع چنین داستانی؟ ماجرای عشق ِ «شاهین» چه تأثیری در فیلم دارد؟ این سؤالها پاسخی ندارند و فاجعه زمانی رخ میدهد که ما در خصوصیات ِ «بیتا»، «بخشش» را هم میبینیم چون بهر حال هر فیلمی به یک مضمون نیاز دارد. متأسفانه «این سیب هم برای تو» عاری از هرگونه فکر و سواد کافی برای ساخت یک فیلم است (خلاقیت پیشکش).
بازیهای بازیگران هم تعریفی ندارد زیرا هیچکدام حتّی به حد استاندارد بازیگری نرسیدهاند که حالا انتظار خلاقیت را داشت؛ تنها میتوان به صدای نوستالژیک «چنگیز جلیلوند» دلخوش بود که بار فیلم را یکجا بر دوش میکشد. امّا عنوان فیلم بسیار عجیب است: «این سیب هم برای تو». آیا این راهکاری است که فیلمنامهنویس در آخر پیشنهاد میدهد: تغییر ِ ظاهری و باطنی «بیتا» و تبدیل شدن به دوستش «شایسته»؟
ظاهراً از حالا به بعد دیگر شاهد تقلید از الگوهای فیلمفارسی نیستیم و «فیلمفارسیهای آلترناتیو» رفتهرفته دارد جای خود را به الگوهای سریالهای ترکی میدهد و اگر دقت کنیم، اتفاق خاصی نمیاُفتد فقط مفاهیمی چون ناموسپرستی و غیرت جای خود را به عشقهای رادیکال و خیانت میدهد که در نهایت نتیجه هر دو «انتقام» است. فقط الگوی «دو مرد و یک زن» در فیلمفارسی به الگوی «دو زن و یک مرد» تبدیل میشود. باید گفت که تا وقتی که سواد سینمایی از درامها و تصاویر متحرک زدوده میشود، انتظار بیشتری از سینمای ایران نمیتوان داشت.