جستجو در سایت

1394/07/06 00:00

خروش

خروش

«پرویز» هم مثل بیشتر فیلم های این گروه، فیلمی متفاوت است، فیلمی که شاید به مذاق بسیاری از مخاطبین عام که به قصد تفریح و خوشگذرانی به سینما می روند خوش نیاید اما  این امر چیزی از میزان منحصر به فرد بودن آن کم نمی کند.
آن چه موجب می شود از پرویز به عنوان فیلمی منحصر به فرد نام ببرم، خاص بودن آن از منظرهای مختلفِ روانشناسی، شخصیت پردازی و منطق روایی است. به جرئت می توان گفت که سینمای ایران تا به امروز شاهد فیلمی با این میزان از تفاوت نبوده است.
پرویز مرد مجرد 50 ساله ایست که با پدرش در مجتمعی زندگی می کند. او هیچ وقت کار دست و حسابی نداشته و هیچ کس او را جدی نمی گیرد. وقتی پدرش تصمیم میگیرد با زنی به نام آذر ازدواج کند او خود را در جهانی جدید و بیگانه می یابند و تصمیم می گیرد به پدر و اهالی شهرک نشان دهد که نمی توانند او را به آسانی از زندگی خود پاک کنند ...
در ابتدای فیلم، پرویز را در نوعی سکون و آرامش نسبی می بینم که شاید منتج از شرایط زندگی اوست. این شرایط به هیچ وجه ایده آل نیست اما شاید همان سکون و زندگی آرام برای او کافی ست. پرویز، مرد پنجاه ساله ایست که ظاهراً کودکی نکرده و از دنیای کودکی اش به دنیای بزرگسالی پرتاب شده است. او در زندگی خود هیچ کار مهمی انجام نداده و جیره خور پدرش است. او سعی می کند با کارهای کوچک، خود را سرگرم کرده و با آدم های دور و برش ارتباط برقرار کند اما به محض این که دنیای کوچک دور و برش متزلزل می شود و جامعه کوچک اطرافش دیگر او را نمی خواهد، سکونِ شخصیت پرویز می شکند و او طغیان می کند و در واقع طغیان اوست که در محوریت اصلی فیلم قرار می گیرد.
«پرویز» فیلمی شخصیت محور است و آنچه درباره چنین فیلمی حائز اهمیت است شخصیت پردازی آن است. سیر تحول شخصیت پرویز بسیار حساب شده  شکل می گیرد. مردی آرام، بی آزار و قابل اعتماد، پس از طرد شدن از سوی دیگران به منظور آن که مهم بودنِ خود را نشان دهد دست به کارهایی خشونت آمیز و بعضاً غیرقابل باور می زند.
فیلم ریتم کندی دارد و سیر دگردیسی مرد به آرامی به نمایش گذاشته می شود، حتا اعمال خشونت آمیز شخصیت اصلی نیز به مرور خشن تر و بی رحمانه تر می شوند تا جایی که دیگر به مرز جنون می رسد. به نظر می رسد کارگردان به شکلی وسواس گونه (همانند وسواسی که شخصیت پرویز دارد) تلاش می کند تا به سیر تکامل مورد نظر دست یابد.
حرکات دوربین، کندی حرکات بازیگر اصلی، تدوین دست و دلبازانه و ... همه و همه در جهت واقعی به نظر آمدن شرایط و رویدادها به کار گرفته شده اند، جوری که انگار شما در همان خانه و در کنار پرویز زندگی می کنید و شاید هم حتا دنیا را از دریچه چشمان او می بینید. به نظر می رسد انتخاب لوون هفتوان با آن اندام خاص و اضافه وزن که مشخصه اصلی شخصیت پرویز است تعمداً به جهت ایجاد نوعی فاصله گذاری میان او و تماشاگر صورت گرفته است. ظاهراً برزگر می خواهد مخاطب بی هیچ واسطه و شناخت و پیش زمینه ی فکری با شخصیت پرویز رو به رو شود.
پیش از «پرویز» هیچ وقت لوان هفتوان را ندیده بودم. این اولین بار بود و بازی او برایم شدیداً غافلگیرکننده. قطعاً موفقیت هر فیلم به عوامل زیادی بستگی دارد اما انتخاب درست بازیگر و بازی خوب او یکی از اصلی ترین این عوامل است. پرویز شخصیتی درونگرا دارد، در طول فیلم او را در کمال بی تفاوتی می ­بینیم. او هیچ گونه واکنش بیرونیِ خاصی را بروز نمی دهد، نه می خندد، نه گریه می کند، نه زیاده گویی می کند و نه حتی تفاوتی در لحن صحبت و تن صدایش ایجاد می شود. این میزان از درونگرایی به حدی است که در طول سیر تحولی اش هیچ­ یک از آدم هایی که او را می شناخته اند متوجه تغییری در او نمی شوند و حتا در رابطه با جنایات پیش آمده نیز به او شک نمی کنند غافل از آن که او از درون در حال فروپاشی است. پیش از ارتکاب هر یک از جنایت ها هیچ کس (حتا مخاطب) با دیدن شواهد ظاهری و میمیک چهره او متوجه نمی شود که او قصد دارد دست به چه عملی بزند اما او در کمال خونسردی ظاهری اش مرتکب هولناک ترین جنایات می شود. پرویز از درون در حال انفجار است، او می خواهد از همه انتقام بگیرد، اما آن قدر درونگراست که هیچ کس این را نمی فهمد و بخش بزرگی از موفقیت فیلم، به لطف توانمندی بازیگر در ارائه نقشی چنین دشوار اتفاق می افتد.

علی رغم روایت کلاسیک ، پایان فیلم، همانند بسیازی از فیلم های این روزها باز است اما این باز بودن بی هدف نیست. فیلم با یک آرامش نسبی آغاز می شود. پایان فیلم (طبق پیش بینی بیشتر مخاطبین) می بایست با کشته شدن پدر و نامادری به دست پرویز تمام شود اما این اتفاق نمی افتد تا «پرویز» در ظاهر با همان سکون و آرامش آغاز فیلم به پایان رسد اما این ها تنها ظاهر کارند، ... پرویزِ آخر فیلم دیگر پرویز اول فیلم نیست. به عبارتی، فیلمساز عناصر درام را با سیر تدریجی تحول شخصیت اصلی آن منطبق نموده است و در آخرین نقطه درام، مخاطب و شخصیت اصلی را به حال خود می گذارد تا درام در اوج خشونت باطنی و آرامش ظاهری اش به پایان رسد.
«پرویز» به لحاظ روانشناسانه نیز فیلم قابل تعمقی است. از همان ابتدای کار و مشاهده رابطه پدر و پرویز می توان دریافت که رابطه ای بیمارگونه میان آن دو در جریان است. پرویز از بیماری وسواس فکری- عملی رنج می برد. پدر، پرویز را نه همچون پسر، بلکه بعنوان سرباری در خانه اش می بیند و از او انتظار دارد که مثل یک مستخدم برایش کار کند. نه تنها برای پدر، که برای تمامی اهالی شهرک او حکم یک پادو را دارد که به امور کوچک و بی اهمیت رسیدگی می کند. پدر پرویز و همین طور صاحب خشکشویی افرادی هستند که با تحقیرها و کنایه هایشان، عقده های روانی وی را سرمی گشایند و باعث تحریک خشم وی می شوند. ازدواج پدر با زنی جوان تر (حمیرا نونهالی) و بیرون کردن او از خانه که به بیکاری مطلق او نیز می انجامد پرویز را به شخصیتی ضداجتماعی مبدل می سازد که اعمال وحشیانه او ابتدا با آزار و اذیت رساندن به حیوانات شروع شده و در انتها کار به حبس کردن صاحبخانه، رها کردن نوزاد در بزرگراه و کشتن پیرمرد صاحب خشکشویی می رسد. آنچه درباره فیلم جالب است آن است که علیرغم اعمال وحشیانه و غیرانسانی، چهره غیرسمپاتیک، اخلاق خشک و سرد پرویز در نهایت باز هم مخاطب به حالش دل می سوزاند و تا پایان کار بی اختیار با او به همذات پنداری می پرازد. دلیل این امر دقیقاً برخوردی ست که از سوی خانواده و جامعه با او می شود. جامعه و خانواده، بسترِ پرخاش و تنش او را مهیا می سازند. به عبارتی، جامعه عامل بیمار شدن اوست و حالا او زره بر تن می کند تا به جنگ همین جامعه برود و انتقام خود را از آن بگیرد.
 پدر عمری با سکوت خود و فرمانروایی اش بر پسر وی را تحت اسارت خود نگاه داشته و حالا به یک باره او را در برزخی رها می کند که راه نجاتی برای او باقی نمی ماند. مرد که دیگر نه جوان است و نه توانمند، همچون طفلی خردسال به حمایت و تأیید پدر نیاز دارد و وقتی خود را به کل جدا از او و جامعه کوچک اطرافش می بیند دچار عصیانگری می شود. بنابراین فیلم، پرویز را یک قربانی در نظر می گیرد و به همین دلیل مخاطب تا پایان راه با او همذات پنداری می کند.

مجید برزگر با کارگردانی خوب خود کاری می کند که رویدادها، شخصیت ها و رفتارهایشان آنگونه حس شوند که ادراک می شوند و نه آن گونه که باید باشند و یا دانسته می شوند. به عبارتی او با زدودن هر مشخصه آشنایی از فیلمش و بهره گیری از بازیگرانی کمترشناخته شده فضایی به شدت متفاوت را در سینمای ایران پدید می آورد.
«پرویز» همچون نامش فیلمی ست شخصیت محور و درباره ی دنیای درونی یک مرد میانسال. «پرویز» برای من، به شخصه، بیش از آن که فیلم جذابی باشد، فیلمی متفاوت و غافلگیرکننده است. فیلمی که دوستش ندارم اما برایم بسیار قابل احترام است. فیلمی که شاید خیلی ها نتوانند تا پایان تحملش کنند اما این مساله چیزی را از ارزش هنری آن کم نمی کند، فیلمی که نمونه اش در سینمای ایران کم تر ساخته شده و شاید سال ها زمان لازم باشد تا بتواند خود را در دل تماشاگر ایرانی جا کند.