جستجو در سایت

1394/04/11 00:00

بازیگوشی روی خط و مرزهای ممیزی

بازیگوشی روی خط و مرزهای ممیزی
معمول است که می‌گویند ملاک بررسی هر فیلم آن نسخه‌ای ست که پیش روی ماست این درست؛ مثلا یکوقت کارگردان ادعا می کند که می‌خواستم فلان و بهمان کار بکنم اما عدم انجام آن را می گذارد پای نبودن امکانات، وقت و از این قسم حرفها ... اما یکوقت کارگردان کار خود را کرده اما گرفتار ممیزی شده و صحنه هایی از فیلم در آمده و تغییر کرده .در چنین مواردی واقعا دشوار است سخت گفتن درباره فیلمی که دقایق از آن کوتاه شده، فصل هایی نیزحذف و یا تغییر یافته است. حکایت نهنگ عنبر ساخته سامان مقدم نیز همین گونه است.آنها که نسخه های کامل فیلم را دیده اند معتقدند فیلم کیفیت بالاتری در قیاس با آنچه روی پرده شاهد هستیم داشته است که البته این عقیده چندان هم غیرمنتظره نیست، چرا که ممیزان به هر دلیلی فیلم را کوتاه کرده باشند برای بالابردن کیفیت فیلم و بهترشدن ضرب آهنگ و ریتم فیلم در تدوین نبوده است! از جمله صحنه های مهم حذف شده فیلم شوخی بامزه با مردی بود که در زمان جنگ تحمیلی با عراق، در تلاش است خود را به جبهه برساند تا با انداختن یک عکس از آن به به عنوان سند حضور در جبهه استفاده کند. مردی که سالها بعد در حال سخت گفتن به عنوان یکی از بالاترین مقامات اجرایی دولت نشان داده می شود . تعطیل شدن روزنامه «رویای دیروز» که در نسخه فعلی ورشکستگی علت آن عنوان می شود، در نسخه اصلی به حکم دادگاه مطبوعات صورت می گیرد. فصلی کمیک که در آن با ماجرای بسته شدن مطبوعات و نحوه برگزاری این دادگاه ها شوخی می شود. البته نهنگ عنبر اصلاحیه های دیگری هم داشته که ما از ذکر آنها می گذریم و تنها به همین دو مورد عمده بسنده می کنیم. شاید در نگاه نخست برای آنها که فیلم را دیده اند، این تصور پیش بیاید که این دو مورد لطمه چندانی به فیلم وارد نمی سازد چرا که در روند رو به جلوی خط اصلی داستان خلیلی ایجاد نمی کند. این ایده در نگاه نخست پربیراه به نظر نمی رسد و به واقع نیز حذفیاتی از این دست به خط اصلی داستان ضربه چندانی وارد نساخته و تماشاگر را نیز سردرگم نمی کند. اما این به آن معنا نیست که به کلیت فیلم آسب نمی زند. چرا که پاره ای از ارزش های مهم نهنگ عنبر برخاسته از همین ایده های به بخش‌های به ظاهر فرعی فیلم تعلق دارند. باید توجه داشت که خط اصلی داستان فیلم را ماجرایی می سازد که اگر نگوییم کلیشه ای و مستعمل به نظر می رسد، باید اذعان داشت که نمونه های مشابه زیاد داشته است.اما هر داستان آشنایی را می توان با پرداخت سینمایی تازه و افزودن جزيیاتی تازه کاری جذاب و با طراوت بدل ساخت. ساختار روایی نهنگ عنبر نیز کم و بیش با چنین الگویی بنا شده است. در واقع خط اصلی داستان نیست که از اهمیت کلیدی برخوردار است، بلکه این خرده روایت ها هستند که با تنیده شدن به بدنه اصلی شکل اصلی ساختار فیلم را در برابر ما قرار می دهند. این ایده با توجه به درونمایه فیلم تمهیدی بسیار کار آمد برای تحقق ایده های مورد نظر سازنده نهنگ عنبر بوده است. توجه کنیم که داستان فیلم یک تم کلی دارد و آن ماجرای عشق ارژنگ به رویاست که از کودکی آغاز می شود و همینطور بی‌آنکه به وصال برسد هربار به دلیل رفتن رویا به آمریکا ناکام می ماند و... اما خرده روایت هایی به این خط اصلی تنیده شده اند که به فراز فرود های داستان قوت و جذابیت داده و شخصیتهایی دیگری را روارد داستان می کنند و در کل موتور محرک پیشرفتن فیلم هستند. و بی اغماض با حذف کردن این خرده داستانها و ایده‌های جالبی که به متن داستان پیوندخورده اند نهنگ عنبر اگرنه به فیلم نازل و پیش پاافتاده که لااقل به اثری خنثی بدل خواهد شد. به خصوص اینکه وقتی روی خط داستان فیلم متمرکز شویم روابط علی و معلولی مطرح می شوند که در منطق داستانی فیلم با کم توجهی روبه رو شده اند. برای نمونه رفت و برگشت های رویا به ایران، غیاب خانواده او و حتی اشاره به کینه ارژنگ به پدر رویا که در نریشن فیلم گفته می شود که در آینده دلیلش را می فهمیم اما دلیل روشنی برای آن عنوان نمی شود و ... بی‌شک مهمترین امتیاز فیلم نهنگ عنبر مرور شوخ و شنگش بر پاره‌ای شاخصه‌های حیات اجتماعی و سیاسی این دیار در چند دهه‌ی گذشته است. نمی خواهم بگویم فیلم در این زمینه تصویر جامعی در برابر تماشاگران گذاشته است. اما در مجموع به عنوان یک فیلم کمدی که به نیت جذب مخاطب ساخته شده در حدی هست که از دیگر فیلمهای کمدی این سالها متمایز شود. اینجاست که خرده داستانهای فیلم اهمیت اساسی پیدا می کنند اما سامان مقدم برای این منظور تنها به موقعیت های داستانی و خرده روایت ها بسنده نمی کندبلکه به سراغ المانهای مختلفی می رود و با استفاده از آنها اتمسفر آن بخش از فیلم را بسازد، المانهایی از موسیقی گرفته تا نوع آرایش مو و صورت، پوشش آدهها، تکیه کلامهای رایج در بین مردم و حتی ری اکشن هایشن، عناصری که در آن زمان به طور مقطعی وارد زندگی آدمها می شود. سیاهه ای بلند و بالا در این زمینه می توان برای فیلم برشمرد که اتفاقا همین موارد هستند که در هنگام نمایش فیلم برای تماشاگرانی که به نسلهای مختلف تعلق دارد متضمن باری نوستالژیک نیز هست. سامان مقدم فیلمسازی را با دستیاری مسعود کیمیایی آغاز کرده و در میان آنها که از دل همکاری با کیمیایی به سینما پیوستند حرفه‌ای ترینشان محسوب می شود. هم فیلم ساخته و هم سریال و در این میان هم آثارش همواره به لحاظ حرفه ای کیفیت مقبولی داشته است. از جنبه هنری نیز نشان داده که اگر فیلمنامه خوبی پر اختیار بگیرد از عهده ساختن اثری به یاد ماندنی بر می آید. نمونه اش کافه ستاره که هنوز نیز بهترین فیلم کارنامه سامان مقدم محسوب می شود. نهنگ عنبر می توانست فیلم به مراتب بهتری باشد اگر فیلمنامه‌ای محکمتر داشت. ساختار روایی فیلم از جنسی‌ست که فیلمنامه به مراتب اهمیت بیشتری از دیگر فیلمها پیدا می کند. مرور پنج دهه از زندگی یک مرد با برش‌هایی که به مقاطع مختلف به زندگی او زنده می شود به خصوص وقتی قرارست نیم نگاهی هم به حواث سیاسی اجتماعی داشته باشد، به روایتی منسجم و بدون ابهام بدل نمی شود مگر اینکه به شکلی دقیق و حساب شده این برش ها برگزیده شوند. در هر صحنه چه چیزی، چرا چقدر باید نشان داده شود. در چنین صورتی فیلمساز ناچار نخواهد بود تا این اندازه از نریشن استفاده کند. البته قصد آن ندارم که استفاده از نریشن را نقطه ضعفی برای این فیلم محسوب کنم که در فیلمهای خوب زیادی ساختار روایی فیلم براساس استفاده از نریشن طراحی شده. در نهنگ عنبر نیز کم نیستند مواردی که نریشن با تصویر داخل قاب ارتباطی ظرف پیدا کرده و از تعامل این دو نه تنها یک شوخی جذاب شکل می‌گیرد بلکه به غنی شدن فضای آن بخش از فیلم کمک می کند. اما این مسئه باعث نمی شود که اتکای زیاد به نریشن را در روایت فیلم نادیده گرفت. سخن آخر اینکه نهنگ عنبر فیلم مفرح و جذابی است، حضور کارگردانی حرفه ای بازیگرانی کار بلد و فیلمنامه ایکه با وجود پاره ای ضعف هایش، به هرحال نکات جالب توجه‌ نیز کم ندارد دست به دست هم داده که اگر مخاطب انتظار خیلی بالایی نداشته باشد، راضی از سینما بیرون بیاید. سامان مقدم این بار نیز همچون بسیاری از فیلمهایش مانورهایی بازیگوشانه روی خط و خطوط ممیزی انجام می دهد و همین بازیگوشی ها گاه باعث می شود که گاه دم به تله داده و گرفتار شود. با این حال این بازیگوشی هایی در شکل گیری نقاط قوت آثارش بی تأثیر نیست. شاید او همواره نگاهی جدی به گیشه نیز داشته است؛ اما همین که به رسم معمول سراغ مسیرهای از پیش پیموده شده بی دردسر نمی رود بسیار ارزشمند است.