حرفهای تر از "بوتیک" و "رگ خواب"
شعلهور نامی هوشمندانه برای آخرین فیلم حمید نعمت الله است که تجلی آن ، نه تنها در شخصیت اصلی که در محیط پیرامون و نمادهای دراماتیک فیلم هم قابل مشاهده است. بر خلاف فیلمهای به اصطلاح آپارتمانی ایرانی ، نعمت الله اینبار طبیعت و محیط را جز اساسی ترین المان هایش برای پیشبرد سناریو به کار میگیرد و همین نکته شعله ور را به فیلمی مهم در سینمای اینروزهای ایران تبدیل کرده است .
اگرچه امین حیایی به نقشی عمیقا حیاتی برخورد کرده است اما توانسته آن را به بهترین نحو ممکن به بازی درآورد به طوریکه گویی بخشی از فیلمنامه را زیسته است . نعمتالله در تصمیمی پر ریسک فرزند اصلی حیایی را در فیلم بازی میدهد تا حس پدر و پسری به بهترین شکل ممکن به بیننده منتقل شود و الحق این تصمیم نه تنها خوب درآمده است بلکه ارزش نعمت الله را در سینمای تجاری این روزها پررنگ تر میکند . از این رو که ممکن بود لطمه ای بزرگ به فیلم بزند اما او کارگردانی نبوده که ارزش فیلمش را به تجارت و سود بفروشد .
اگرچه تیزبینی در انتخاب بازیگر و بازی درخشان امین حیایی قابل چشمپوشی نیست ، نکته پررنگ فیلم استفاده از طبیعت به عنوان یک موقعیت دراماتیک است . با اینکه گوشههایی از تفکر استفاده از طبیعت در سناریو را میتوان در فیلم رگ خواب دید اما اینبار این دیدگاه به نقطه اوج خود رسیده است و بیننده کاملا با یک کارگردان خبره در استفاده از نمادها سر و کار دارد . در این فیلم میتوانیم نمادهای زیادی را ببینیم که هرکدام خالصانه دینشان را به فیلمنامه ادا کرده اند و گاهی حتی باعث و یا تاثیر گرفته از درونمایه داستان شده اند . طبیعت سیستان و بلوچستان ، آتش ، دریا ، غرق شدن ، سم زدایی اتاق ، ترامادول ، هواپیمای پرنده و . . . همه و همه نمادهای اصلی فیلمی پر المان هستند فیلمی مهم و خاص که آینهی جهان نمای قابلیتهای فرهنگی و فیزیکی کشورمان در ایجاد درام است .
اگرچه از دیدگاه من نوشتن هیچگاه جزيیات تصویر را بصورت کامل بازگو نمیکند اما شاید بتوان در چند سطر ارتباط میان المانهای فیلم را بازگو کرد . امین حیایی در نقش مردی که گمان میکند مهم نیست سناریو را به پیش میبرد و در پرده اول میبینیم که وقتی او به محلی برای پرواز هواپیمایش میرود تنها اوست که نتوانست حس بالا رفتن را تجربه کند چرا که نقصهای خودش را ندید ، غروری کاذب که تا انتهای فیلم همراه شخصیت است. جدایی او از همسرش ، بیکاری ، بیماری مادرش و همچنین تنها فرزندش ، دلایلی میشوند برای مقایسه بیشتر او با دیگران . با اینکه موضوع اصلی فیلم حسد است اما میتوان مفاهیم دیگری که جنبه فراگیر تر دارد را نیز مشاهده کرد و این مشاهدات از جایی آغاز میشود که حیایی تصمیم میگیرد به سیستان و بلوچستان برود ، تصمیمی که در حقیقت تصمیم نبود و از یک نقطه بدون دلیل آغاز گشت . پس از آن فیلم در سیستان و بلوچستان میگذرد جایی که المانهای طبیعت بیش از پیش قوت گرفته و با شخصیت یکی میشوند ، فقر ، گرما ، غرق شدن کودکان در دریا و غواصی که جسدها را از آب بیرون میآورد و به قهرمانی محلی تبدیل شده است . گویا نویسنده جهنمی را برای شخصیت در نظر گرفته و طبیعت دقیقا استعاره ایست از تضادهای درون ضخصیت و در نهایت میبینیم که خود شخصیت است که نه تنها به دیگران آسیب میرساند بله نابودکنندهی اصلی خودش است . کارگردان به بهترین شکل از طبیعت برای شخصیت پردازی استفاده کرده است ، شخصیتی که در خود غرق است و نمیداند که مسبب تمام ناکامیهایش خودش است .
فرم در فیلم نعمت الله به نهایت خود رسیده و نتیجتا سومین فیلم خوب نعمت الله پس از بوتیک و رگ خواب ، اینبار پر قدرت تر و بدون اغراق ، حرفهای تر ساخته شده است تا بیننده از مفهوم ، قاب بنده ، شخصیت پردازی و کارگردانی به تماشای فیلمی بنشیند که تا حدی راوی شخصیت درونی هر ایرانی است . حسادت و کینهای به انسانهایی که از خود فرد موفق تر هستند بدون نگاهی منتقدانه به درون خویش و نویسنده این حسد را نتیجهی بیکاری ، بیعدالتی و فقر میداند و ازین رو به بعد اجتماعی فیلمنامه میرسیم . نهایتا موسیقی گوشنواز انتهای فیلم به همراه نواهای محلی و صدای همایون شجریان ، شخصیت را در ذهن بدون تصویر ادامه میدهد .