جستجو در سایت

1402/06/24 00:00

اگه حتی تصور کردنش سخته

اگه حتی تصور کردنش سخته

 تصور به همان اندازه که یک عشق نامتعارف را برای ذهنی خیال‌پرداز روایت می‌کند عجیب‌غریب و دوست داشتنی است. فیلمی که تماما بر پایه رویا است و برای رویا داستان‌سُرایی می‌کند. لیلا حاتمیِ خوب و حرفه‌ای دارد که میزان احساسش مخاطب فیلم دیده سینما را به یاد «در دنیای تو ساعت چند است؟» یزدانیان می‌اندازد. علی بهراد ثابت کرده است که نیاز نیست جامعه را درگیر پروپاگاندا و هژمونی کرد تا فیلمی دیده شود و همین‌که در مدیوم سینما حرفی به‌اندازه داشت کافی است. فیلم کمی بیشتر از «مثل یک عاشق» کیارستمی با لحظه و آن عاشقی و احساس آدم‌ها سر و کار دارد و حتی سر و شکل روایت آن در عین سادگی پیچیدگی لذت‌بخشی دارد.

*درون

ما فقط با یک راننده تاکسی خیال‌پرداز روبه‌رو نیستیم بلکه با یک فقدان بزرگ اجتماعی روبه‌روایم که حتی تصور کردنش سخت است. آدم‌هایی که از درون فاقد احساس اما به ظاهر قدرتمند و احساسی هستند. فیلم باتوجه به این‌که اجتماعی نیست اما بسیار برای اجتماعش دغدغه‌مند است. ما با فرد، افرادی، طرف هستیم که همگی برای راننده یک ویژگی دارند و آن، تنهایی است. سوالی که ذهن کنجکاو را درگیر می‌کند آن است که آیا آدمی که تنها است دیگران را تنها می‌بیند یا آدمی که عاشق است همه را شبیه او تنها؟ سینما نمی‌تواند این جست‌وجوگری را مشخصا در غالب یک درام در خود داشته باشد اما زمینه رسیدن به فکت‌ها را محیا می‌کند.

*شخصیت

چه میزان این شخصیت به ایده اصلی فیلم‌نامه یا آدم‌های اطرف‌ ما نزدیک است؟ دلیل آن‌که «پدرخوانده» کاپولا مورد توجه ویژه قرارگرفت آن بود که شخصیت در داستان او مثل هیچ‌کس نبود. ماریو پوزو شخصیتی آفریده که هرگز نمی‌توان تمام ویژگی‌های او را در دیگری یافت. حال این اتفاق برای راننده تاکسی فیلم بهراد افتاده است. عموما راننده تاکسی‌ها تیپ‌هایی شناخته شده هستند که اگر هم قرار باشد داستانی با محوریت آن‌ها ساخته شوند پیچش بیرونی پیدا می‌کنند. حتی در «ده» کیارستمی این تیپ را تغییر نداده بلکه سعی کرده شخصیتِ بیرونی بر این تیپ سوار شود. مهم‌ترین ویژگی فیلم آن است که این راننده تاکسی فیلم شخصیتی فرای راننده تاکسی‌های شناخته شده به خود گرفته که تماما با «تصور»های ما از این قشر متفاوت است. این تفاوت اولین بازخوردی است که منِ فیلم بین می‌توانم به عنوان ویژگی منحصر به فرد نام ببرم.

*خالی از ژست

ابدا مهم نیست که مقصد کجا است بلکه این نکته مهم است که آدم‌ها مبداشان کجا قرار دارد. نکته دومی که فیلم را برایم جذاب می‌کند مسیری است که راننده برای رسیدن به مبدا و نه مقصد طی می‌کند. زمانی که «مادر قلب اتمی» احمدزاده را دیدم، مهرداد صدیقیان و رویاهایی که می‌بافت برایم به مراتب از، علیدوستی و آهنگرانی، جذاب‌تر بود؛ چرا که این بازیگر گویی زاده شده برای «تصور» کردن. به واقع باید این مهم را در نظر داشته باشیم که لیلا حاتمی به عنوان پارتنر تنها کسی است که می‌تواند مکمل و در عین حال شخصیتی ذهنی برای این بازیگر باشد. اگرچه این‌روزها سینما یا از «فسیل» بالا می‌رود و یا از «برادران لیلا» می‌ترسد اما تنها کورسویی که هنوز می‌توان سینمای ایران را بدون هیچ ژست اُپوزیسیونی دوست داشت، چنین فیلمی است. 

*تنهایی

درد مشترک تمام داستان‌های جهان تنهایی است و اصلا داستان برای فرار از تنهایی نوشته می‌شود. داستان یک کهن الگویی را دنبال می‌کند که اگر همچنان به دنبال ریشه‌اش باشیم به نقاشی‌های روی سنگ غار می‌رسیم. اولین مواجهه ذات داستان با این اُبژه چگونگی ارتباط گیری است. اگر زمانی انسان برای برقراری ارتباط با هم‌نوع خود از دود استفاده می‌کرد و «تصور» این را داشت که دود می‌تواند محبت میان افراد ایجاد کند امروزه انسان‌ها در فضای مجازی به دنبال آن دود می‌گردند. از سویی دیگر باید این ریشه را در رویاهای راننده تاکسی بهراد یافت. آیا قبل از لیلا حاتمی کسی شبیه او بوده، یا اصلا شاید او اولین «تصور» بوده است؟ فیلم دارد لحظه و آنی را نشان می‌دهد که تیپ‌های عاشق پیشه دارند اما این شخصیت لحظه‌اش با همه آن تیپ‌ها متفاوت است. اگر با فرمان فیلم جلو برویم هیچ موجود زنده‌ای نیست که شکست عشقی نخورده باشد و تنها راه فرارش در لحظه «تصور» کردن است. شخصیتی که با آن روبه‌رو هستیم کسی است که الهه‌ای از معشوق خود در ذهن دارد که فقط یک جمله عربی به‌خاطر او بر گردنش تتو نکرده بلکه همه جملاتش را مانند اسکوفیلد «فرار از زندان» بر بدنش خالکوبی می‌کند تا یادش بماند چه مکان‌ها و زمان‌هایی را با او سپری کرده است.

علی رفیعی وردنجانی


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط