به دنبال عروس دزد

همواره در نقدها و نوشته های سینمایی،جنبه خلاقانه کار و یا ضعف و قوت مطرح بودهاست و کمتر به مباحثی نظیر شرایط تولید ،بازار و مخاطبان اثر توجه شدهاست .چرا که در نظر منتقدین اینها مباحثی است بیهوده.در زمینه میزان استقبال از یک اثر بدلیل نبود اطلاعات و آمار صحیح همواره شک و شبه هایی مطرح می شود،از جمله سریال ابله ساخته کمال تبریزی که دچار همین عارضه است که دقیقا معلوم نیست نظر و استقبال بینندگان از آن تاکنون چگونه بودهاست حتی در دیدی جامع تر نظر مخاطبان آثار بخصوص متأخر کمال تبریزی چیست؟ تبریزی بطور مشخص از همیشه پای یک زن در میان است به این سو،به شیوه و روشی تازه روی آورده که لااقل از دید نگارنده به هیچ وجه دلچسب نیست.به این معنا که دیگر فرم و محتوای متعادلی در کارها مشاهده نمی شود. کارهای ماقبل از همیشه پای یک زن در میان است بیشتر جنبه محتوایی دارند و معنا،هدف نهایی برای اوست مثل شیدا،مهرمادری و حتی مارمولک و بعد از آن فیلم ها بیشتر تبدیل به تکنیک و ظواهر شدهاند .تکنیک به معنای تکنولوژی ،که به تنهایی عامل جذابی نمی تواند باشد.در نمونه پخته شده این روش یعنی ابله،تکنیک های پرسروصدا و شلوغ و درهم ،اساس کار را تشکیل میدهد.کاری که به نظر میرسد در لایه ظاهری می تواند موفقیت آمیز باشد،اما چنین نیست و چندان نمی تواند خود را به اثر مورد علاقه تماشاگر بدل کند. سریال ابله قرار است به مجموعه ای مملو از ارجاع به تاریخ سینما و داستان های کلیشه ای آن تبدیل شود.از تیتراژش که ترکیبی است از تکه های مهمترین فیلم های سینماگران بزرگ کلاسیک،تا خود داستان و آدم ها که با دقت به تک تک شخصیت های آن می توان به شباهت های انکار ناپذیرش به سریال بزرگ ناصر تقوایی رسید.آقاجون (بهنام تشکر) همان دایی جان ناپلیون است،مسن ترین فرد خانواده و اسیر در توهمات خویش که به همه چیز و همه کس از دریچه توطئه می نگرد و همه به ظاهر گوش به فرمان اویند . مش کاظم و مش قاسم، اسد ا… که هر دو نامشان هم مشترک است،مردی با شکم برآمده و ظاهری غربی و خوشگذران و… به همین ترتیب معادلهای تاریخی-سینمایی به وفور مشاهده می شود.در واقع بزرگترین ایراد در همین ترکیب هایی است که سرانجام مجموعه را به چند پارگی کشانده است. در ابتدای تیتراژ عنوان می شود که با داستانی تخیلی سروکار داریم، اما دلیل این تخیلی شدن باز هم ترکیب چند نوع کمدی است که هرکدام از آنها برای خودش و به تنهایی دارای هویت مستقل است.مثلا رگه هایی از کمدی اسکروبال در آن وجود دارد،یعنی کاراکترهای شاد و شنگول و پر از ثروت که در بی خیالی محض به سر می برند و دست به کارهایی می زنند که در واقعیت منجر به گرفتارهای قانونی و قضایی می شود،مثل گشتن به دنبال یک عروس دزد! اما دنیای این سریال به حدی بی منطق است که به نتایج و اهداف این نوع کمدی نمی رسد،زیرا هدف اسکروبال در واقع انتقادی است تلخ و گزنده علیه طبقه ثروتمند و عیان . اما عناصرش را دارد مثل شخصیت محکم ،قوی و مستقل زن که در ابله پریسا (هانیه توسلی ) نمونه اش است و یا پایان آنها که به ازدواج پسری پولدار با دختری فقیر یا برعکس می انجامد که احتمالا تا پایان ابله این اتفاق خواهد افتاد.رگه دیگر ابله،کمدی اسلپ استیک است که در آن پر است از حرکات پرخاشگرانه ،مشت و لگد و پرتاب انواع چیزها به یکدیگر به شکلی مضحک و توام با آشوب.حرکتهایی به شدت بی انگیزه و آدم هایی که ناخواسته به دل چنین شرایطی کشیده می شوند. اما بیشترین بهره ابله،از کمدی فارس است که می توان آن را از سخیف ترین نوع کمدی ها دانست ،شخصیت هایی به شدت اغراق شده در موقعیت هایی اغراق آمیز تر. مجموعه این ارجاعات از موسیقی گرفته،موسیقی فیلم های شاخصی چون پاپیون ،سریال پوآررو و غیره تا حرکات و تیپ بازیگران مثل جایی که آقاجون به شیوه کاراکتر فرمان در قیصر و با موسیقی منفردزاده راه می رود،تا اسامی کاراکترها مثل رضا موتوری(بهادر مالکی)و … می خواهد به هجویه ای بر تاریخ سینما ختم شود.به عبارتی تقلیدی خنده دار از آثاری که ما همواره از آنها به عنوان آثار محبوبمان یاد می کنیم و یا بهرحال آثاری جدی و مهم تلقی می شوند. سئوال این است که چنین کاری آنهم برای طیف وسیعی از مخاطبان با درجات متفاوت به لحاظ سواد بصری و حافظه تصویری داشتن،می تواند جذاب و درگیر کننده باشد؟ و مگر معنای هجو تنها به سینما محدود است؟ عصر جدید چاپلین هجویه ای است بر صنعتی شدن جوامع.دیکتاتور بزرگ هجویه ای است بر عملکرد سردمداران جنگ افروز. شاید بد نباشد سازندگان ابله که به تجربه های مدرن علاقمندند سری به کارهای بزرگترین و فعالترین کارگردان این عرصه ،یعنی وودی آلن بزنید تا بیشتر ریزه کارهای این شیوه را بیاموزند .