جستجو در سایت

1396/08/07 00:00

ساز و کار شبکه شخصیت در فیلم‌نامه با مطالعه موردی « ماه در جنگل »

ساز و کار شبکه شخصیت در فیلم‌نامه با مطالعه موردی « ماه در جنگل »

  

فیلم « ماه در جنگل » دارای آن دسته فیلم‌نامه‌هایی است که به دلیل تمرکز بر شخصیت‌ها طبق دسته بندی فیلم‌نامه شخصیت محور و داستان محور در دسته اولی طبقه بندی می‌شود، اما این نکته که آیا چنین طبقه بندی در فیلم‌نامه صحیح است یا خیر خود منازعه‌ای به قدمت تاریخ دارد. اولین بار ارسطو در پوئتیک به این نکته اشاره کرد که درام ماحصل کنار یکدیگر قرار گرفتن عناصر متفاوت است و داستان را مهم‌ترین عنصر درام دانست و شخصیت را در جایگاه بعدی قرار داد. اما خوانش‌‌های قرن بیستمی از درام مانند نقد روانکاوانه شخصیت را عنصر مهم درام دانستند و معتقد بودند شخصیت با توجه به کارکرد خود پیشبرنده داستان است. از این رو این نزاع پایان نمی‌پذیرد تا تعریفی متقن از شخصیت ارائه شود و مشخص گردد آیا شخصیت در بستر داستان شکل می‌گیرد یا خود یک عنصر واحد و مستقل است که داستان را تحت اختیار خود دارد. رابرت مک‌کی این معضل را در کتاب خود « داستان، سبک و اصول فیلم‌نامه نویسی» تا حدودی مرتفع می‌سازد، مک‌کی با بیان تفاوت میان شخصیت و شخصیت‌پردازی مشخص می‌کند شخصیت تنها با کنش و انتخابی که مسئولیتی برای شخصیت به همراه دارد معرفی می‌شود و این کنش ماحصل روند و اتفاق‌هایی است که در داستان برای شخصیت پیش می‌آید پس می‌توان این‌گونه بیان کرد که : شخصیت با کنش شکل می‌گیرد، و طبق گفته ارسطو کنش است که باعث پیشرفت پیرنگ یا داستان می‌شود. با توجه به این گزاره، استنتاج منطقی، نظر صحیح رابرت‌مک‌کی در مورد یکی بودن فیلم‌نامه شخصیت‌محور و داستان‌محور است، زیرا شخصیت در داستان است که ساخته می‌شود و داستان بدون شخصیت روندی یکنواخت را طی می‌کند. با توضیحات بالا می‌توان گفت متن حاضر در تلاش است تا شخصیت‌های فیلم‌نامه « ماه در جنگل» را بر اساس تعریف شخصیت و شبکه شخصیت که جان تروبی آن را ارائه می‌دهد، در بستر داستانی فیلم‌نامه مورد بررسی قرار دهد و به این پرسش پاسخ دهد که شخصیت‌ها تا چه میزان در تعالی یا نزول داستان سهمی انکار ناپذیر را ایفا می‌کنند. 

آغاز داستان ماه در جنگل در نقطه‌ای از خط داستانی است که حادثه محرک اتفاق افتاده است، محرم پدر یحیی که جتگلبانی پیر است توسط قاچاقچیان چوب مضروب شده و یحیی که در حال آماده کردن پایان‌نامه خود بوده از تهران برای عیادت او می‌رسد، دکتر محرم که مادر نامزد یحیی نیز هست حال عمومی محرم را نگران‌کننده توصیف می‌کند و امیدی به بهبودی او ندارد. یحیی پدر خود را که چندروزی بیشتر از عمرش باقی نیست به کلبه جنگلی خود می‌برد و به دلیل کمبود نیرو در جنگلبانی خود عهده‌دار شیفت پدر می‌شود! در همین گشت‌زنی‌ها در جنگل به برخی اقدامات قاچاقچیان برمی‌خورد که موفق به دیدن خود آنها نمی‌شود. در همین حین گروهی برای اجرای تعزیه وارد جنگل می‌شوند که محرم با آنها انس می‌گیرد. پس از چند روز محرم از دنیا می‌رود و یحیی که به شدت پیگیر قاچاقچیان است با آنها روبه‌رو می‌شود. قاچاقچیان او را تهدید کرده و بعد از مدتی کلبه او را تصرف می‌کنند، یحیی به تنهایی به کلبه و قاچاقچیان حمله می‌کند و در نهایت با یاری اشخاصی که لباس تعزیه دارند اما دیده نمی‌شوند قاچاقچیان را از کلبه بیرون می‌کند. تمام داستان به صورت یک کل آورده شد تا بتوان شخصیت‌ها را دقیق مورد بررسی قرار داد. آنچه در شبکه شخصیت‌های داستان مهم است ارتباط شخصیت‌ها با یکدیگر است، این موضوع که قهرمان دارای تمام وجوه شخصیتی باشد و دیگر شخصیت‌ها آنچنان مورد توجه قرار نگیرند یکی از متداول‌ترین نقص‌هایی است که در فیلم‌نامه‌ها شاهد هستیم. به طوری که قهرمان آنقدر وجوه شخصیت‌پردازی دارد که نیمی از آن‌ها هیچ کارکردی ندارند و این وجوه آنقدر قهرمان را از مابقی شخصیت‌ها منفک می‌کند که نیروهای یاری‌گر و نیروی مخالف دیگر کارایی خود را از دست می‌دهند و قهرمان و داستان به صورت مکانیکی و تصنعی پیش می‌روند. شبکه شخصیت این موضوع را بیان می‌کند که قهرمان داستان باید وجوه شخصیتی خود را در ارتباط و مقایسه با شخصیت‌های دیگر داستان بدست آورد نه اینکه به صورت خود بسنده دارای وجوهی باشد که شاید در طول داستان مورد استفاده قرار نگیرند. این نکته همان نقطه ضعف فیلم‌نامه ماه در جنگل است، شخصیت‌های داستان تنها از نظر علیت منطقی خارج از داستان با قهرمان ارتباط دارند، به این معنا که تمام شخصیت‌هایی که در داستان وجود دارند به صورت فامیل و دوست با قهرمان در ارتباط هستند. فرمانده جنگلبانی و مامور نیروی انتظامی همکلاسی‌های دوران دبستان قهرمان بودند، دکتر و پرستار بیمارستان نامزد و مادر نامزد قهرمان هستند، دوست نزدیک قهرمان که متحد اوست از دوستان قدیمی اوست و قص الهذا. در چنین چینشی از شخصیت‌ها ارتباط‌ها پیش از داستان به وجود آمده و مخاطب شاهد هیچ‌کدام از پیوندها نیست، پیوندهای ارتباطی که از نظر عاطفی شخصیت را به مخاطب نزدیک کند. گویی این ارتباط‌ها آنقدر منطقی و مکانیکی است که مخاطب به اجبار آن را می‌پذیرد. دیگر نکته‌ای که اینگونه چیدمان ارائه می‌دهد ثباتی است که شخصیت‌ها دارند، همانطور که در داستان هم شاهد هستیم هیچ‌کدام از شخصیت‌ها تغییری ندارند و آنقدر ایستا هستند که جذابیتی برای مخاطب به وجود نمی‌آورند. این گونه شخصیت‌های ایستا موجب این می‌شوند که داستان نیز در یک موقعیت ایستا قرار گیرد و پیشروی نداشته باشد، چنان‌که در طول فیلم‌نامه حرکت داستان بسیار کُند و ناچیز است، و شخصیت‌ها به علت تعدد و ارتباط مثبتی که با قهرمان دارند به تعریف از خاطرات محرم (جنگلبان پیر) دائما داستان را از حرکت نگه می‌دارند. داستان زمانی که با این نوع شخصیت‌ها احاطه شده باشد از روایت میمسیس یا نمایشی به سمت روایت دایجسیس یا روایی حرکت می‌کند، و به جای حرکت به جلو به پیش داستان برمی‌گردد که شاهکار این نوع داستان‌گویی «ادیپ» نوشته شوفکل است. اما در داستان ماه در جنگل این بازگویی خاطرات نه تنها از حرکت پیشرونده داستان جلوگیری می‌کند بلکه به پیش داستان نیز کمکی نمی‌کند، این خاطرات که تمامی آنها مربوط به محرم جنگلبان پیر است تنها به شخصیت‌پردازی او می‌پردازد. شخصیت‌پردازی که قرار است در انتها یحیی را مجاب کند که ادامه دهنده راه پدر خود باشد، اما تغییر منحی تحول شخصیت در قهرمان چگونه قرار است صورت گیرد؟ به طور قطع هیچ انسانی با شنیدن داستان‌های بزرگ حماسی نیز تغییر شخصیتی را تجربه نمی‌کند، منحنی تغییر شخصیت پیچیده‌ترین نکته‌ای است که در شبکه شخصیتی رخ می‌دهد. قهرمانی که با توجه به دیگر شخصیت‌های داستان تعریف شده است دچار یک زمینه معرفتی می‌شود که در انتها داستان نسبت به این زمینه معرفتی آگاهی پیدا می‌کند، جان تروپی در کتاب « آناتومی داستان» به این نکته مهم اشاره می‌کند که تغییر شخصیت در انتها داستان اتفاق نمی‌افتد بلکه در ابتدای داستان رخ می‌دهد و شخصیت یا قهرمان در انتها داستان متوجه تغییری می‌شود که در ابتدای داستان رخ داده است، تروبی تغییر لحظه آخری داستان را به کلید برقی تمثیل می‌کند که به ناگاه اتاق را روشن می‌سازد. این همان نوع تغییر شخصیتی است که در یحیی قهرمان داستان به وجود می‌آید، که داستان ماه در جنگل را تصنعی و غیرقابل باور می‌کند. اما نکته‌ مثبتی که در داستان ماه در جنگل وجود دارد روایت کوتاه و موازی است که در کنار داستان یحیی رقم می‌خورد. روایت تعزیه‌گرانی که وارد جنگل می‌شوند. گروهی هنرمند تئاتری که برای ساخت یک فیلم تعزیه درباره باغ فدک به جنگل آمدند. کارگردان گروه در دیالوگ‌هایی که با یحیی و محرم دارد همواره از یک خلایی در ذهن صحبت می‌کند که باعث درگیری برای کسب مجوز ساخت این تعزیه شده است. شور و علاقه کارگردان در کنار داستان‌هایی که در مورد جنگلبان پیر می‌شنود در نهایت او را به آگاهی درباره تغییر شخصیتی خود می‌رساند. به عبارتی منحنی تغییر شخصیت کارگردان تعزیه به درستی در داستان اتفاق می‌افتد و او به خودآگاهی در کسب زمینه معرفتی که پیش از داستان داشته می‌رسد. دیگر نکته‌ای که خلا بزرگی در داستان پدید آورده حاضر نبودن نیروی مخالف قهرمان است. شبکه شخصیتی هر داستان متشکل از تمام شخصیت‌هایی است که در داستان حضور دارند. قهرمان، متحد قهرمان، نیروی مخالف( حریف)، متحد در لباس حریف، حریف در لباس متحد و شخصیت پیرنگ فرعی. اشاره کردیم که قهرمان را هر اندازه در ارتباط با دیگر شخصیت‌ها تعریف کنیم داستانی محکم و استوارتر خواهیم داشت. نیروی مخالف یا حریف مهم‌ترین عنصر شخصیتی داستان است. به طور مشخص حریف اگر مهم‌تر از قهرمان نباشد کم اهمیت‌تر از آن هم نیست. دیگر اشتباه متداول در شخصیت‌پردازی داستان بعد از پرداخت جداگانه وجوه قهرمان، داشتن انگیزه ضدیت با قهرمان برای حریف است. این صحبت رابرت مک‌کی است که هر اندازه نیروی مخالف قدرت‌مندتر باشد داستان جذاب‌تر و موفق‌تری را شاهد هستیم. از این رو حریفی که همان انگیزه‌‌ای که قهرمان دارد را داشته باشد یک شبکه قدرت‌مند شخصیتی را پدید می‌آورد که دیگر وجوه قهرمان را نیز به مخاطب نشان می‌دهد. به طور مثال در فیلم‌نامه « شوالیه تاریکی» جوکر به عنوان حریف انگیزه‌ای بر ضد بت‌من ندارد. او نیز مانند بت‌من به دنبال این است که تمام خلاف‌کارها را از میان بردارد و نشان دهد که هیچ‌کسی قهرمان نیست و همان قهرمان می‌تواند تا چه میزان خطرناک باشد. در داستان ماه در جنگل حاضر نبودن حریف که قاچاقچیان هستند باعث شده است که قهرمان هیچ‌گاه در موقعیتی قرار نگیرد که دست به انتخاب و کنش بزند و باعث شود وجوه شخصیتی او در موقعیت‌های سخت نیز مورد ارزیابی قرار نگیرد. این امر کشمکش داستان را نیز به صورت جهشی درآورده است به این معنا که نبود حریف باعث پرش قهرمان در روند داستان شده و داستان فاقد جذابیتی درگیرکننده است. از همین رو تغییر شخصیتی انتهای فیلم به گفته جان تروبی مانند کلید برقی عمل می‌کند که به ناگاه اتاق را روشن می‌سازد. البته روبه‌رو شدن یحیی با حریف در زمانی که کلبه او را تصرف کرده‌اند صورت می‌پذیرد اما این موقعیت آنقدر دیر و با تاخیر اتفاق می‌افتد که حالتی تصنعی به خود می‌گیرد که این امر نیز بیشتر ناشی از نبود حریف در مدت طولانی از داستان و در نهایت نیز نمایان شدن حریف با مولفه‌هایی سطح پایین از نیروی مخالف است که به هیچ وجه قابل دفاع نیست. 

بنابراین با توجه به آنچه درباره شبکه شخصیت داستان ذکر شد می‌توان اینگونه برداشت کرد که داستان ماه در جنگل بیش از نحوه داستان‌گویی و پرداخت داستانی خود که دارای ایده جالبی است که می‌توانست با بهره‌گیری از کهن‌الگوهایی نظیر فرزندان جنگل تبدیل به داستانی قابل قبول شود قربانی شخصیت‌هایی شده است که ارتباط قدرت‌مندی با یکدیگر ندارند و این ارتباط سست بین شخصیت‌ها باعث صدمه دیدن قهرمان در طول داستان شده و داستان را از حرکت پیشبرنده باز داشته است. در حالی که داستان پتانسل این موضوع را دارد که با پرداخت بهتر شخصیتی مانند همان گروه تعزیه‌خوان که اشاره شد بدل به یک داستان متوسط و قابل قبول شود. 

   �L$XD���


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط