داستان دوپاره

در روزی روزگاری آبادان ما با حکایت دوپاره ای مواجهیم که نیمه اول بر پایه المان های اجتماعی و زندگی رئال تعریف شده اما در نیمه دوم و نهایی فیلم با ماجرایی فانتزی و سورئال شُکه میشویم. فیلمساز تلاش کرده تا با ارائه ماجرایی که می توان از دو وجه جدی و فانتزی به آن نگاه کرد دریچه جدیدی را به اتفاقات و درونیات شخصیت های موردنظرش باز کند.
فیلم در نیمه اول شتاب زیادی دارد [و شاید کمی شلوغ است]، به خوبی آغاز می شود و شخصیت هایش را اگرچه به سرعت ولی به خوبی پرداخته و میشناساند. با تسلط بر فضای اجتماعی خانواده های بومی در آبادان که پدری معتاد و اعضایی حساس و فعال دارد ، فضا را برای تماشاگر جذاب، دوست داشتنی و قابل باور بسازد.
هرچقدر رگه های طنز و شوخی های کلامی نیمه ی اول را شاداب کرده ، فشار ،استرس و بُهت در نیمه دوم [که به سرعت زیادی از نیمه اول جدا میشود و مرز مشخصی برای ما ندارد] فضا را تلخ و سنگین میکند. اما نمیتواند همانقدر که فضای نیمه اول را خوب و طبیعی به ما نشان داده، نیمه دوم را به ما بقبولانند.
بازی های محسن تنابنده و فاطمه معتمدآریا به عنوان بازیگرهای حرفهای و فرزندان خانواده به عنوان بازیگر های تازه کار به خوبی از کار درآمده و این نشان می دهد که کارگردان توانسته از هر دو قِسم بازیگر بازی های خوبی بگیرد. همچنین با تزریق لهجه و زندگی بومی مردم آبادان توانسته که جو جذابی را بسازد، هرچند که لهجه ها برای غیر آبادانی ها خوب است ولی برای آبادانی هایی که با این لهجه آشنایی دارند زیاد خوب و قابل پذیرش از کار در نیامده است.
فیلم با ارائه موقعیت جنگی سعی دارد خود را به اثر ضد جنگ تبدیل کند و هراس ها ، نگرانی ها بدشانسی ها و خرابی هایی را نشان دهد که جنگ می تواند بر سر خانوادهای که حتی در طرف جنگ هم نیستند به بار بیاورد. یکی از نکات منفی فیلم استفاده ی مکرر از فحش ها در گفتار ها و محاوره های این خانواده است. در جاهایی استفاده زیاد از آن کلمات توی ذوق میزند و انگاری که این نوع کلمات ، پای ثابت ادبیات خانوادههای آبادانی است.
پیام اجتماعی فیلم شفاف و مشخص نیست. خانوادهای که علیرغم ظاهر بسیار مهربان و دوست داشتنی در لایههای زیرین دچار اعتیاد پدر خانواده، عاشقانه های یواشکی دو فرزند نوجوان، باج گیری فرزند کوچک خانواده و بی رحمی خواهر و برادر نسبت به هم است. پدر و مادر باهم درگیرند و این درگیریها تا از هم گسستن بنیان خانواده و طلاقی پیش بینی شده پیش رفته است.
اما میبینیم که در نیمه دوم فیلم که در خواب مادر هم اتفاق میافتد بعد از مکالمه کوتاهی با آن موشک، خانواده دوباره به محبت از دست رفته رجوع میکند، شخصیت ها کاملاً عوض و دوست داشتنی میشوند و این زیاد برای مخاطب قابل باور نیست و یا حداقل به این سرعت قابل باور نیست.
به طور کلی روزی روزگاری آبادان فیلمی خوش ساخت و مهربان است و علی رغم خشونت های ظاهری اش می تواند به عشق در لایههای پنهان اعضای خانواده اشاره کند و آن را اثری در ستایش خانواده و مهر خانوادگی دسته بندی کرد و به حال محبتهای از دست رفته در جنگ افسوس خورد. این نقد در روزهای جشنواره سی و نهم فیلم فجر و کثرت اکران ها نوشته شده فلذا اشتباهات سهوی را ببخشایید.