جستجو در سایت

1399/05/08 00:00

یک نقد پر از مو!

یک نقد پر از مو!

فیلم "مسخره باز" (داستانی پر از مو!) اولین فیلم سینمایی ساخته ی همایون غنی زاده کارگردان پرتجربه تئاتر است.

سینما دوستان، بازی وی را در فیلم "اژدها وارد می شود" اثر مانی حقیقی به یاد می آورند.

مسخره باز فیلم سینمایی است که در آن فضای تئاتری برقرار است. داستان فیلم درباره ی شخصیتی به نام دانش است که در یک سلمانی کار میکند و عاشق بازیگری است.

بخش مهم و نسبتاً زیادی از فیلم مواردی است که در ذهن و خیال شخصیت دانش با بازی بی نظیر صابر ابر اتفاق می افتند.

بسیاری از سکانس های این فیلم برای یادآوری و ادای دین به فیلم های مطرح تاریخ سینمای ایران و جهان است.

تمام داستان این فیلم در یک سلمانی میگذرد و مشخص نیست که این سلمانی در کدام جغرافیا قرار گرفته است.

در این فیلم سه شخصیت اصلی وجود دارد که هر کدام نماد یک تیپ فکری و شخصیتی هستند؛ البته دو شخصیت فرعی دیگر هم دیده میشوند.

صاحب سلمانی شخصیتی به نام کاظم خان است؛ وی شخصیتی است که اعتقادات و باور های خرافی دارد و با یک ذهنیت سنتی زندگی میکند. 

از آنجایی که در این فیلم درباره ی ذات سینما و فیلم های سینمایی بسیار صحبت های مستقیم و غیر مستقیم مطرح می شود؛ به نظر میرسد "کازابلانکا" تنها فیلمی است که کاظم خان آن را تماشا کرده است و همه ی مسائل را با متر و معیار "کازابلانکا" می سنجد؛ بنابراین کاظم خان نماد آدم هایی است که اطلاعات محدودی دارند و روی این اطلاعات محدود اصرار می ورزند.

وی دچار نوعی وسواس فکری هم هست و این مورد از حساسیت بی مورد وی درباره ی سلمانی گفتن به جای آرایشگاه برداشت میشود.

کاظم خان از سایر شخصیت های دیگر فیلم سن بیشتری دارد و این سن و سال بیشتر وی را به فردی مستبد تبدیل کرده که برای خود دیکتاتوری محدودی به راه انداخته است؛ کار خودش را می کند و به نظر مشتری هایش درباره ی سبیل خودشان توجه نمیکند و با شاگرد هایش هم تندی میکند.

استاد علی نصیریان برای بازی در نقش کاظم خان سیمرغ بلورین گرفته است که به خاطر بازی فوق العاده و دقیق این نقش است.

شخصیت بعدی که نقش اول فیلم است؛ دانش است. دانش شاگرد جوان این سلمانی است که دیوانه وار عاشق بازیگری است و بخش مهمی از فیلم به خیال پردازی های وی در مورد بازی کردن در نقش های خیالی میگذرد. او خودش را بازیگر میداند و شغل سلمانی برای وی کار اصلی حساب نمیشود. با این حال به نظر میرسد او سواد آنچنانی در مورد بازیگری و سینما ندارد و از آن تیپ آدم هایی است که فقط علاقه دارد اما به سمت کسب سواد و تجربه نمیرود.

انصاف آن است که بگوییم شخصیت دانش با بازی جذاب صابر ابر استعداد بازیگر شدن دارد چون او در خیال پردازی بسیار خلاق است؛ اما آنچه میبینیم هدر رفتن این استعداد است.

او هدف دارد اما مسیر و جهت رسیدن به آن را درست نمیداند و به سمت آن نمیرود.

وی نیز دچار وسواس فکری اما متفاوت نسبت به کاظم خان است؛ او دیوانه وار سر مشتری هایش رو می شوید و اعتقاد دارد که هر چه قدر این کار رو انجام دهد سر آن ها تمیز نمیشود. در دیالوگی میگوید که این کثیفی مربوط به درون آن سر هاست و با شستن تمیز نمیشود. مجموع این وسواس فکری، دیالوگ و رفتار، سینما دوستان را یاد فیلم "راننده تاکسی" ساخته اسکورسیزی می اندازد؛ جایی که تراویس با بازی رابرت دنیرو شخصیت اصلی آن فیلم هم چنین اعتقاداتی دارد.

دانش را یک گدا بزرگ کرده و او تنها موی آن را دیده، بنابراین دلیل این وسواس فکری و رفتاری میتواند این باشد؛ همچنین وی به گدا هایی که به سلمانی می آیند زود کمک میکند تا آنها را کمتر ببیند و تحمل کند.

سکانس های درخشانی از فیلم که در خیال دانش اتفاق می افتند؛ یادآور فیلم "ماتریکس" ساخته ی واچوفسکی‌ها است؛ جایی که وی قهرمان داستان است و هما با بازی هدیه تهرانی دستیار اوست. هما بازیگر معروفی است که مورد علاقه دانش است.

شخصیت بعدی فیلم، شاپور با بازی بابک حمیدیان است. او شاگرد دوم سلمانی کاظم خان است.

اطلاعاتی که در روند فیلم به دست می آوریم به ما می گوید که شاپور از آن دست آدم هایی است که ادعای روشن فکری و آزادی خواهی می کند. اما در عمل به آنها و مبارزه برای به دست آوردنشان پایبند نیست و دچار ترس می شود. او بازمانده ای از یک کودتا نافرجام است که مخاطب را به یاد کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢، که منجر به سرنگونی دولت قانونی دکتر مصدق شد، می اندازد. شاپور شیفته شخصیتی مبارز و رهبری آزادی خواه، که بسیار ما را به یاد دکتر مصدق می اندازد، است و عکس وی را در بخش مخصوص خودش در سلمانی گذاشته است اما زمانی که سرگرد کیانی با بازی رضا کیانیان به سلمانی می آید، به سرعت و با هراس فراوان آن را پنهان میکند.

او دوست دارد که زندگی و جامعه اش را به سمت بهتری ببرد اما خودش دچار لغزش می شود.

وی در زمان آن کودتای نافرجام بازداشت می شود اما به نظر میرسد که با لو دادن اسامی برادر و دوستانش از اعدام و زندان قسر در میرود.

او میخواهد همچنان در نظر دیگران یک فرد معترض نسبت به شرایط دیده شود؛ بنابراین وسواس فکری وی به آنجایی رسیده است که او همواره در تن ماهی اش مو پیدا میکند، مویی که کاملا مشخص است که از آن سلمانی پر از مو وارد غذایش می شود و کاظم خان هم بار ها و بار ها به آن اشاره دارد اما وی هر بار با اصرار فراوان به کارخانه تن ماهی زنگ میزند و معترض میشود.

موی در تن ماهی اینجا نماد مشکلات جامعه و کشور است؛ به نظر من فیلمساز قصد داشته از باور خودش بگوید که ما که میدانیم موی درون تن ماهی از سلمانی است پس ریشه ی مشکلات هم از خود ماست و صرفاً تصویر معترض نشان دادن مشکلی را حل نمی کند.

چند سکانس دیگر هم مخاطب را یاد فیلم های مطرح تاریخ سینما می اندازد. یک سکانس که در خیال دانش اتفاق می افتد؛ جایی است که سرگرد کیانی با ضربه های تبر کمدی را که در آن پنهان شده اند نابود میکند و اینجا برداشتی از فیلم "درخشش" ساخته استنلی کوبریک با بازی درخشان جک نیکلسون است.

جایی دیگر دانش، شاپور و کاظم خان درون کمدی پنهان شده اند؛ کمدی که سرگرد کیانی آن را شکسته است. کیانی آن ها را بازجویی میکند و ما دانش و شاپور را میبینیم که پیر شده اند و سرشان را از سوراخ بیرون آورده و بازجویی می شوند این سکانس یادآور فیلم "پاپیون" با بازی استیو مک کوئین و داستین هافمن است.

در این سکانس ما بار دیگر میبینیم که شاپور دوستش دانش و شخصیت گریمور را ناخواسته لو داده است.

گداهایی که تعدادشان بسیار است و همواره در روند فیلم برای گدایی کردن به سلمانی می آیند در سکانس خیالی دانش در جنگی که با سرگرد کیانی دارد به دشمنان دانش تبدیل شده اند و این به خاطر تنفر وی نسبت به آنهاست و هم میتوان برداشت کرد که فیلمساز میخواهد بگوید که گدایان به دلیل فقر میتوانند به مزدورانی برای حاکمیت تبدیل شوند. 

در سکانس های دیگری از فیلم اشاره هایی به فیلم های "لئون حرفه ای"، "زندگی زیباست" و "هزار دستان" می شود.

دیالوگی در فیلم وجود دارد که میگوید روزی زلزله می آید و بعد از آن به دلیل نزدیکی لوکیشن فیلم به دریا سونامی می آید.

جایی میشنویم که: زلزله همیشه هم بد نیست؛ بعضی وقتا یک معجزه است؛ یک معجزه برای پایان بهتر، برای فرار از کلیشه ها.

در پایان بندی فیلم زلزله می آید و به نظر می آید که سونامی هم در راه است.

این زلزله باعث مرگ سرگرد کیانی می شود اما دانش در خیالش می بیند که کاظم خان به شخصیتی در "هزار دستان" تبدیل شده که اتفاقا خودش هم در واقعیت در آن نقش بازی کرده است و به دلیل کینه ای که از کیانی دارد آن را می کشد. اما بعد از آن کارش به گریه و زاری می کشد و از کاری که کرده پشیمان به نظر می رسد. باز هم رگه هایی از دید سیاسی و اجتماعی فیلمساز در این سکانس دیده می شود؛ که چرا عده ای وقتی کسانی را که ظلم به آنها کرده اند را در حال نابودی و زوال می بینند ناراحت می شوند و احساس خوبی ندارند.

پایان فیلم زلزله ای است، دور از کلیشه های پایان بندی فیلم های جنایی و بسیار دلچسب است. رگه های از طنز و اغراق در فیلم دیده می شود که بسیار زیباست.

فیلم "مسخره باز" فیلمنامه خوبی دارد، شخصیت پردازی بی نظیری صورت گرفته است؛ کارگردانی بسیار خوب است، فضای تئاتری، بسیار فیلم را دیدنی تر کرده است و تماشایش سرشار از لذت است.

نوآوری و خلاقیت در این فیلم بسیار دیده می شود و این فیلم را به اثری قابل اتکا تبدیل کرده است.


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط