دربارهی فیلم پینوکیو؛ افسانهی عروسک چوبی که به اصل ترش و شیرین خود بازگشته است.

دربارهی فیلم پینوکیو؛ افسانهی عروسک چوبی که به اصل ترش و شیرین خود بازگشته است.
نویسنده و کارگردان ماتئو گارونه، پینوکیوی گروتسک و سانتیمانتال کلودی (1883) را در آغوش گرفته است.
پیتر بردشاو
ترجمهی تارا استادآقا
در نسخهی لایو اکشن (فرمی از سینماتوگرافی که ترکیبی از بازیگر زنده و انیمیشن است) تازهی ماتئو گارونه از داستان پینوکیو، چیزی ارزشمند، شگفتانگیز و پربار وجود دارد که کارگردان و همکار فیلمنامهنویسش، ماسیمو چکرینی برای دستیابی به آن به اصلِ داستان کودکانهی پینوکیو نوشتهی کارلو کلودی در سال 1883 بازگشتهاند. آنها داستانی را ساخته و پرداختهاند که به طریقی تکاندهنده آمیزهای از وجوه سانتیمانتال و گروتسک را در خود دارد؛ چیزی شبیه به فیلمهای ترسناک. این پینوکیو تقریباً میتوانست یکی از داستانهای فانتزیِ عجیب و غریبِ «داستان داستانها» فیلم دیگرِ گارونه در سال 2015 باشد. پینوکیویی بسیار متفاوت با نسخهی مشهور و موزیکال والت دیزنی که در سال 1940 ساخته شده است. (بدون این نسخه از والت دیزنی، مسلماً بازسازی و بازآفرینی آن برای هیچکس اهمیتی نداشت.)
بهعنوانمثال، والت دیزنی هرگز نتوانسته پینوکیو را به دست دو کلاهبرداری که میخواستند از او دزدی کنند، به آن شکل وحشیانه از درخت آویزان کند و به دار بیاویزد. درحالیکه یکی از نکات جالب این درام این است که پینوکیو؛ این عروسک جادوئی چوبی که آرزو میکند به یک پسر واقعی بدل شود، از پس استثمار و تحمل رنج است که به انسانیت اصیل نائل میآید و نهایتاٌ در قالب انسانی با پوست و مو دوباره متولد میشود... آن هم در یک طویله، چنانکه اتفاق میافتد.
در اینجا نقش پینوکیو توسط بازیگر خردسال، فدریکو ایلاپی با چهرهای چوبی بازی میشود و نقش پدر-خالق وی، ژپتو را روبرتو بنینیِ پرانرژی و سرحال ایفا میکند که خودش نیز در سال 2002 اقتباسی از پینوکیو را کارگردانی کرده بود و آنجا نقش اصلی را (و شاید تا حدی غیرقابلتحمل) بازی میکرد. در این فیلم بنینی در قامت ژپتوی پیر و غمگین، بازیِ کنترلشدهای دارد و جنبههای بیش فعالانه و کمیک شخصیتش مهار شده است.
ژپتو در این فیلم در قامت مردی افسرده و فقیر تصویر میشود که تنها زندگی میکند. او بعد از ملاقات با یک کاروان نمایش عروسکی، درحالیکه مسحور عروسکهای چوبی شده، با الهام از آن اقدام به ساخت آدمکی چوبی برای خودش میکند. بعد از اتمام کندهکاری است که ژپتویی که هیچ فرزندی ندارد، حیرتزده از زنده شدنِ پینوکیو غرق در شادی و شعف میشود؛ چراکه او حالا یک پسر دارد. اما لذت ژپتو کوتاه است و دیری نمیپاید که پینوکیو را از او میگیرند. در ابتدا توسط صاحب یک کاروان نمایش عروسکی، مانجیافوکو (آتشخوار با بازی جی جی پرویتی) که البته در نهایت آزادیاش را به دست میآورد، و بعد توسط دو ولگرد پیر، گربه نره (روکو پاپالئو) و روباه مکار (ماسیمو چکرینیِ فیلمنامهنویس) مورد فریب و سوءاستفاده قرار میگیرد. اما پینوکیو به کمک یک جیرجیرک مهربان (داویده ماروتا) و یک پری (مارین واکت) و یک گوریل عجیب و غریب در نقش قاضی (تکو چلیو) که جهانبینی وارونهی او بهگونهای است که فقط در صورتی به پینوکیو نگاهی از روی مرحمت میاندازد که ادعا کند یک گناهکار است، نجات مییابد.
منابع بسیاری وجود دارد که پینوکیوی گارونه از آنها وام گرفته است: کمی از «عجیبالخلقههای» تاد براونینگ (و کمی از فرانکنشتاین)؛ و همچنین پژواکی از ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب و عهد عتیق و عهد جدید را میتوان در فیلم تشخیص داد. لحظهای که بینی پینوکیو به دلیل دروغ گفتن دراز میشود، هنوز هم جذاب است - تمثیلی که به نسل هوادارانِ خردسال دیزنی آموخته است که هرگز دروغ نگویند. با این حال، مخاطبان این فیلم ممکن است متوجه شوند که بینی پینوکیو وقتی به آن گوریلِ قاضی دروغ میگوید، بزرگ نمیشود. شاید طبیعی جلوه دادنِ دروغگوئی، بخشی از پروسهی تبدیل شدن به انسان باشد. صورت چوبی پینوکیو بسیار عجیب است. او شبیه هیچ پسربچهای نیست و بیشتر شبیه چهرهی یک مرد یا یک زن در اوان میانسالی و یا یک سایبورگ (موجودی ترکیبی از انسان و ماشین) است؛ چیزی فراتر از یک آر تو- دی تو (R2-D2 شخصیتی خیالی، رباتی در جنگ ستارگان).
در پایان میتوان گفت که شاید داستان پینوکیو تمثیلی از والد شدن باشد؛ چه آنکه وقتی بچهدار میشویم، چیزی غیرقابلتوصیف و عجیب در مورد او وجود دارد، چیزی مثل یک عروسک زنده شده. شاید در قلب خودمان کاملاً باور نکنیم که این یک انسان مانند خود ماست که در واقع به طور مستقل از افکار و احساسات ما رشد میکند و "واقعی" میشود.
سال آینده، گیلرمو دل تورو قرار است نسخهی شخصی خود از پینوکیو را منتشر کند، فیلمی که بنابه گزارشها قرار است "تاریکتر" از این باشد. خب باید دید که چطور از کار درمیآید، اگرچه چیزی که من در مورد اقتباس گارونه دوست داشتم این است که فقط روی وجوه تاریک داستان مانور نداده و تنها یک ورژن تیرهوتار از داستان سرراست و بامزهی دیزنی (به عنوان فرمی که تصور میشود در اصل باید چنین باشد) نیست. هرچند طعم شور و شیرینی که پینوکیوی گارونه دارد، ممکن است کسانی را دلزده کند، آن هم با آن ردِ احساسات و سانتیمانتالیسمی که در فیلم وجود دارد؛ اما میتوان گفت که پینوکیو بهخودیخود داستانی سراسر عجیب و غریب است و گارونه نیز آن را به نمایشی عجیب و رضایتبخش تبدیل کرده است.