شکوه وحشت گوتیک در هند مدرن

نقد فیلم تومبد
به نام خدا
تا سالها، اسدر در رحم مادرش بود تا اینکه یک روز اجداد ما به درگاهش دعا خواندند و به نامش معبد ساختند.
_چرا پدر؟
چون نفرین اسدر برای ما نعمت است.
_یعنی چه؟!
وقتی خودت بروی میفهمی.
_کجا؟
رَحِم الهِ...
چند جمله از دیالوگ های معروف فیلم تومبد، که در ابتدا و اواسط فیلم به کار برده میشوند. قطعه هایی بدون وزن که عاری از رعب و وحشت حقیقی، حاصل از طمع اند.
تومبد، یکی از جدید ترین و بدیع ترین محصولات سینمای وحشت هند، که پس از فیلم استری، ساخته ی عمار کاشیک اکران شد، نه تنها سینمای سانتیمانتال زده و بیمار هند را جانی دوباره داد، بلکه به کالتی تبدیل شد که خود به خود مدرسه ی فیلمسازیست.
از آخرین باری که هند سینمای وحشت را تجربه کرده زیاد نمیگذرد. در واقع همچون آثار راجکومار هیرانی، ساجد فرهاد و یا ساجد خان، که به صورت منفرد در سینمای هند اکران میشوند، سینمای وحشت نیز در این کشور دورانی نبوده و شاید سالی دو سه فیلم خوب در این گونه به مخاطبش تحویل دهد. این فیلمهای منفرد با اینکه از جریان اصلی هند بسیار فاصله دارند، اما همچنان تحت تاثیر سم ماسالیسم هستند. فیلمهای بزرگی چون دنگال(یا دنجال)، سه احمق و یا «وای خدای من».این سم، حتی در فیلم استری کاشیک که در ابتدا مثال زده شد نیز دیده میشود. حس اغراق آمیز و به دور از واقعیت، علی رغم اینکه موضوع و تم فیلم واقعی است. رقص و آواز و رفاقت های مردانه که از دوران گلزار و یا شعله در دهه 70 این کشور، یار جداناشدنی سینمای (مثلاً ملی و بومی) آن است، در جدی ترین آثار این سینما که در جهان مطرح اند نیز دیده میشود. گویی هنوز آن سبک و سیاق تقلیدی هند، در فیلمهایش پا برجاست و دلیل نقد تومبد نیز همین است. تومبد، اولین و بومی ترین فیلم (حداقل ژانر وحشت) در هند است. فیلمی اصیل و مایه دار، دارای ریشه و بنیه. فیلمی با فرم بومی و داخلی. نه تقلیدی از سرجیو لئونه در کار است نه از برادران وایتز. همه چیز سر جایش است.
دست گذاشتن روی تاریخ هند، به خصوص تاریخ تکه پاره شده ی هند و حضور گاندی، کاری تازه در سینمای این کشور نیست. بستری که تومبد نیز از آن استفاده میکند. اما فیلمهای خوبی با این بستر که داستان ها و وقایع مختلف را روایت میکنند، بسیار نایاب و انگشت شمار اند. شماری از آنها مبتذل اند و برخی دیگر همان ماسالیسم.
حساب تومبد، قطعا از این دسته آثار جداست. بستر، همان بستر استعمار و... تاریخ سیاه هند است. اما تم و موضوع، به فرهنگ عامه و غنی هند برمیگردد. فرهنگِ دین و مذهب در هند، یکی از عظیم ترین دانش های عمومی میان اعضای جهان اجتماعی هند است. در این فرهنگ، خدایان متکسر و متعددی وجود دارد که همگی در گذشته های دور پرستیده شده و عمده آنان جن بودند. چیزی که در بابِل بیشترین آمار را داشته.
هندیان بودایی، معتقدند که همهی خدایان آنها، از خدای مادر زاده شده اند. اما خدای مادر، یکی از فرزندانش را بیش از بقیه دوست داشت. فرزندی به نام اسدر که ثروت مادر را تصاحب کرد، ولی دستش به نعمت(غذا) نرسید. مادر اما او را بخشید و قبل از تبدیل شدنش به گرد ستاره او را نجات داد.اما شرط کرد که دیگر هیچکس او را نپرستد.
تا سالها، اسدر در رحم مادرش بود تا اینکه یک روز اجداد ما به درگاهش دعا خواندند و به نامش معبد ساختند.
_چرا پدر؟
چون نفرین اسدر برای ما نعمت است.
_یعنی چه؟!
وقتی خودت بروی میفهمی.
_کجا؟
رَحِم الهِ...
فیلم، با یک جمله زیبا از گاندی آغاز میشود.
در جهان، به اندازه ی همه(نعمت) است. ولی نه به اندازه «طمع» همه!
جمله ی آغازین، موضع کلی فیلم را مشخص میکند. فیلم، از یکی از قدیمی ترین و بیشترین شهوات انسان سخن میگوید. فیلم، از طمع و مصائب آن میگوید. زیاده خواهی مادی انسان، که نهایتاً او را به منجلاب میکشاند. فضای فیلم، یعنی فضای دوران استعمار هند(که البته زیاد روی آن تامید نمیشود) به خودی خود سیاه است اما چیزی که به این فضا صورت میدهد، سیاهی طمع انسان است. گویا جنگ و آوارگی و استعمار به پایان میرسد ولی طمع آدمی پایان ناپذیر است.
پس از گذر این جمله، از رهبر انقلابی که خود بیش از اینکه نگران آزادی مردم باشد، نگران طمع مردمش بود، سکانس اول به پرده می آید. سکانس اول با دو شخصیت پسر که برادر هم هستند آغاز میشوند. آن دو بسیار با عجله و سریع در دشتی به سمت یک قلعه مخروبه میروند. قلعه که که در آنجا باید به پیرزنی افریته غذا بدهند. مدتهاست مادر آنها مشغول این کار است و حال، به دلایلی دیر به آنجا رسیده...
فیلم در این نقطه، شبیه به کلیشه های ترسناکی است که مخاطب در آثار گوتیک میبیند. اما این شباهت فقط ظاهر قضیه را در بر میگیرد. تومبد هم جامپ اسکر دارد هم موسیقی ترسناک، اما چیزی که در فیلم فرم را میسازد، فضا _شخصیت و حل شدن این دو در هم است. در بخش اول داستان، یعنی کودکی شخصیت اصلی، هر دو بازیگر کودک تیپ هستند و سمپاتی مخاطب را تحت الشعاع قرار نمیدهند. شاید این به آن دلیل باشد که طمع، در کودکی هنوز توان جا افتادن را ندارد. پیرزن افریته،که آن را مادربزرگ میخوانند، یکی از کسانی بود که از سر طمعش، به رحم اله رفته و اسدر، وی را به نفرین دچار کرده. پسر اما هیچ ابایی از قضایا ندارد و پس از مرگ ناگهانی برادرش در همانجا، شوقش به رفتن در رحم اله بیشتر میشود.شوق به دست آوردن سکه های طلا که از تک سکه ای که مادرش به وی داد آغاز میشود. وی با سکه ای که تا قبل از گرفتن آن، مستقیما در دستان تندیس اسدر بود، تخم طمع را در دل خود میکارد و مادر او را سرزنش میکند و میگوید که قسم بخور که هیچوقت به تومبد بر نمیگردی. وی قسم میخورد اما خیلی زود پرده و بخش دوم نمایان میشود.
_بخش اول، کوتاه در در حدود 10 دقیقه بود. نیازی به شخصیت پردازی و فضا سازی نیز نداشت. اما پخش دوم، آغازگر ماجرای اصلی است. پسر بزرگ شده، طمع بزرگ شده و نیرو های بریتانیا هند را استعمار کردند. (حدود دهه 30 یا 40 میلادی.)
ما خیلی زود متوجه میشویم که مرد، راه رحم اله در معبد مخروبه ی تومبد را پیدا کرده. وی با زنی نیز ازدواج کرده و با هم در خانه ای که با سکه های اسدر خریداری شده زندگی میکنند.
رنگبندی های قاب در فیلم(به خصوص پرده ی دوم)، بیشتر مایل به آکروماتیک است. ما کمتر رنگی از رنگ های سه گانه را در تصویر مشاهده میکنیم. این رنگبندی در پیشبرد تکنیک و نهایتاً فرم بسیار موثر است. جهان تاریک و پر از طمع مرد، که گرچه شخصیت اصلی است، اما آنتاگونیست قضیه است. این در حالی است که برادر این آنتاگونیست، یعنی اسدر فقط یه موجود ماقبل تیپ سی جی آیی است و شخصیت ها طمع نمیسازند.
این، فضاست که بیش از شخصیت طمع میسازد. مرد بار ها و بار ها به تومبد رفته و سکه جمع آوری میکند. طمع وی سیری ناپذیر است و به فرزند وی نیز سرایت میکند.
فرزندی که پیشنهاد دزدیدن لُنگ اسدر، یعنی سرچشمه ی طمع را ارائه میکند.
تومبد، از بحث مذاهب و ادیان غیر توحیدی که به خدایان متکسر معتقدند،برای رسیدن به یک ارزش مشترک در تمام اعتقادات توحیدی و اساطیری استفاده میکند. این استفاده اما زمانی به زبان تصویر ترجمه میشود که انسان ترس حقیقی از گناه را میبیند و با آن رابطه ی دیالوگتیک برقرار میکند.این عمل در فیلمهای گوتیک آسیایی بیش از بقیه کشور ها به چشم میخورد.
تومبد مصائب و نتیجه ی طمع انسان را تصویر میکند. اما این کار را با صرف تکنیک انجام نمیدهد. تومبد میخواهد تاثیر بگذارد، میخواهد هنر بسازد تا زنده بماند و زندگی کند و این کار را هم انجام میدهد. در فیلم، ما از خود طمع میترسیم نه هیچ چیز دیگر. نه از اسدر سی جی آی و نه از مکانهای تاریک و دالان های قدیمی. طمع در فیلم تصویر میشود و این، همان ویژگی برتر تومبد نسبت به سایر فیلمهای هند است.ترکیب ماسالا در فیلم موجود نیست. موزیکالیسم هندی در آن موجود نیست.در فیلم جایی برای فرار از فقر و بدبختی هندیان و سفر به دنیایی رویایی یا قهرمان دار موجود نیست. تومبد یک تو دهنی محکم به سینمای اخیر هند است. اعتراضی به فیلمهای حباب وار جریان اصلی. مردم این سینما عمدتاً به خاطر اختلاف طبقاتی و فرار از روزمرگی به پای فیلم های سلمان خان، شاهرخ خان و سایر خوانین هند میروند. آنان را قضاوت نمیکنیم چون به جایشان زیست نکردیم. اما تومبد به آنان یادآوری کرد که در زندگی، چیزی بیشتر از خوشی های مادی وجود دارد. فیلم، سبک زندگی بسیاری از مردم را به خودشان نشان میدهد. بسیاری که همچون شخصیت اصلی، درگیر شهوات و زیاده خواهی های مادی دنیوی اند. این حرف را یک متعصب دینی نمیزند، بلکه یک خداناباور آن را میگوید. (طمع)