جستجو در سایت

1400/12/08 00:00

یک اثر تجربی نافرجام و فراموش شدنی

یک اثر تجربی نافرجام و فراموش شدنی

دومین فیلم بهتاش صناعی‌ها می‌تواند فیلم خوبی باشد، اما نه برای سینما و مخاطب ایرانی، این فیلم هم مثل ساخته اول کارگردان یعنی «احتمال باران اسیدی» برای جشنواره خارجی ساخته شده است چراکه جشنواره خارجی دوست دارد ناکارآمدی یا خلل اجتماعی را در فیلم‌های ایرانی ببیند، ریتم فیلم کند است و دوربین روی سه پایه لانگ‌شات‌های فراوان و فاقد حرکت دارد. بازی‌های آرام و تصنعی پنهان بودن گذشته کاراکتر و مرموز بودنشان مواد لازمی است برای اثر جشنواره‌ای که این فیلم همه را یکجا دارد. کارگردان جای اینکه نسبت به فیلم اولش پیشروی کند، چندین گام به عقب برگشته و در این فیلم نه تنها نتوانسته نقص‌های گذشته را سامان دهد بلکه آنقدر دنبال ادا و اطوار در اجرا بوده که فراموش کرده است این فیلم باید فیلمنامه هم داشته باشد چراکه قصیده گاو سفید (که البته چرایی نام فیلم هم معلوم نمی‌شود) با یک طرح چند خطی ساخته شده است و البته با مقدار زیادی بلاتکلیفی و سکوت! مینا درون‌گراست، شوهرش اعدام شده است، در شوک به سر می‌برد، اما وقتی رضا وارد فیلم می‌شود، چگونه مینا عاشقش می‌شود؟ تنهاست؟ نیاز به محبت دارد؟ این‌ها در فیلم دیده نمی‌شود؛ فرآیند وابستگی و عشق منطق می‌خواهد. اینکه کارگردان به طور مینیمال و روشنفکرانه می‌خواهد قصه ناچیز و الکنش را به خورد جشنواره‌های خارجی بدهد، ربطی به سینمای ایران ندارد مینا اساساً می‌تواند زن ایرانی نباشد، هیچ نشانه‌ای از ایرانی بودن در او نیست، دختر ناشنوایش را تنها در خانه می‌گذارد تا به یک مرد غریبه کمک کند! مینا چطور به رضا نزدیک شد؟ فقط همین که او می‌گوید من دوست شوهر مرحومت هستم؟ با چه شناختی؟ در همان ابتدای آشنایی از رضا می‌خواهد تا با آن‌ها به سینما برود یا بعد از چند روز حاضر می‌شود! ایجاد رابطه نامشروع از طرف زن، یعنی کمبود تنهایی و محبت؟! این رفتار‌ها با چه الگو و نگرشی شکل گرفته است؟ از طرفی رضا به عنوان قاضی به دلیل حکم اعدام اشتباهی عذاب وجدان دارد، کدام قاضی؟ کارگردان رضا را آنقدر لق و توخالی خلق کرده است که نمی‌توانیم او را به عنوان یک قاضی قبول کنیم، هیچ شمایل منطقی از یک آدم قضایی ندارد، حتی حضور و مرگ پسرش هم مانند ناشنوا بودن بیتا به فیلم کمکی نمی‌کند

فیلمساز علاقه داشته است فیلم انسانی بسازد، اما قطعاً نتوانسته سرسوزنی به هدفش نزدیک شود چراکه دو آدم اصلی‌اش که نمی‌توانند به شخصیت تبدیل شوند، قادر نیستند فیلم را جلو ببرند. زمان فیلم آنقدر کند است که می‌شود با تدوین مجدد آن را تبدیل به فیلم کوتاه کرد، یعنی فیلم آنقدر ضعف محتوایی دارد که بی‌جهت کش آمده و هیچ منطق روایی در آن احساس نمی‌شود. شکل‌گیری رابطه مینا و رضا چنان فیک و باسمه‌ای است که بیشتر به تخریب و انحراف احساسی شباهت دارد؛ زنی که به دلیل تنهایی‌اش حاضر می‌شود با مردی که هیچ شناختی از او ندارد، دوست و همخانه شود! چه خوب که مینا مانند رضا خانواده‌ای ندارد، این باعث شده است فیلمساز با تفکر شبه‌روشنفکری‌اش و با استفاده از تمهیدات تخریب‌گرایانه‌اش سیستم قضایی کشور را زیر سؤال ببرد با اینکه این سوژه می‌توانست با نگاه منسجم‌تر همراه با فیلمنامه‌ای کامل به اثری درباره قصاص تبدیل شود، اما در شکل کنونی قصیده گاو سفید ضدانسانی و ضدقصاص است، به این دلیل که واکنش انتهایی مینا سوررئال گونه است و کارگردان جرئت حقیقت‌گویی را از انتقام به دلیل ترس از ممیزی نداشته است، به همین جهت فیلم می‌توانست در سکانس قبل‌تر تمام شود، اما پایان دوم بیشتر جشنواره خارجی‌پسند شده است. قطعاً زوایای دوربین و زیبایی قاب یا کشدار بودن نما و کند بودن کلیت اثر نامش فیلم هنری نیست. فیلم باید توانایی قصه‌گویی و بسترسازی مناسب را داشته باشد یا اینکه بداند که مخاطب ایرانی نسخه بهتر چنین فیلمی را در آثار فرنگی دیده است. خلاصه شدن فیلم در اجرا یک ذوق‌زدگی مقطعی به وجود می‌آورد و زود هم فراموش می‌شود، به همین دلیل قصیده گاو سفید در خوشبینانه‌ترین حالت ممکن یک اثر تجربی نافرجام و فراموش‌شدنی است.