فیلیمو تلاش های مثبتی کرده تا اثرش نمره های خوبی در استاندارد خود کسب کند. فیلمی که سخن از زبان ما می گوید!
سریال جیران را ببینید.
فیلیمو تلاش های مثبتی کرده تا اثرش نمره های خوبی در استاندارد خود کسب کند. فیلمی که سخن از زبان ما می گوید!
✍️ لقمان مداین LoghmanMadayen
* سریال به خوبی سلطنت قاجار را به تصویر کشیده، هیچ چیز در جای خودش نیست و این همه ماجراست، هنرمندی که به تخت پادشاهی نشسته، مادری که قاتل شده، نجاری که به نظامیگری تن داده، شاهزاده ای که چوب اصل و نسب اش را خورده، خواهری که رد خون امیرش را بر دست برادرش یافته و همسری که نوزادش در تلاطم های ولیعهدی قربانی شده، پادشاه از احوال مردم آگاه نیست، مردم به حال خودشان رها شدند و دلال ها و سرمایه دارها خون آنها را در شیشه می کنند، درون حاکمیت همه غرق در خوشی اند، سفره ای پهن شده و همگان متنعم، از سرباز تا سردارهای خاقان بزرگ خریداری شدند، هر کدام به یک قیمت، ارتش ناصری با تمام هیبت اش توان مقابله با اخلال گران بازار را ندارد و کشور با رانت و باج گردانی اداره می شود، تجارت زنان بازار پرسودی است، قلم نویسنده در خدمت دستگاه و هنر هنرمند مفت ارزان، سیستمی که مدیرانش را یا در حاشیه قرار داده یا بر سرِ دار، و کشور از رنج بی مدیریتی ها در بحران است. خاک را به تشری هبه می کنند و به شوق اجنبی سر تعظیم فرود می آورند.
* فیلیمو در بدو شروع این سریال با قامت یک کمپانی کاربلد فیلمسازی به میدان آمده است.
توانسته این اثر را در کشور امریکا ثبت کند تا جلوی انتشار غیر قانونی آن را بگیرد و این اتفاق مبارکی است که کم کم رعایت قانون کپیرایت را در کشور ما جا بیندازد، هرچند نمی دانم که فیلیمو برای انتشار فیلم های خارجی در رسانه خود توانسته از مالکان آن آثار کسب اجازه کند یانه.
در ابتدای هر قسمت به یک هنرمند برجسته و پیشکسوت که دیگر میان ما نیستند ادای احترام شده است.
به مخاطب اعلام شده در هر سکانسی که از حیوانات بکارگیری شده با حضور متخصص این امر بوده و حقوق آنان رعایت گردیده یا در جای دیگر بیان کرده که فیلمبرداری و عکاسی در اماکن تاریخی و فرهنگی نیز با حضور کارشناسان این حوزه صورت گرفته که خود حاکی از به رسمیت شناختن و احترام به دغدغه های مخاطب است.
* تیتراژ ابتدایی سریال بسیار دقیق است، ابتکاری نو است که زیرکانه طراحی شده، شاید در نظر اول مخاطب از طرح شلوغ آن دلزده شود و به سادگی عبور کند اما اهل دقت در می یابند که در همین جا تمام قصه بازخوانی شده است.
در تیتراژ ابتدایی تصاویر کاشی کاری هنری را می بینیم، نام پریناز ایزدیار ( جیران ) و بهرام رادان ( ناصرالدین شاه ) بر تصویر دو مرغ عشق نقش بسته روی کاشی ظاهر می شود که گردنبندی (طلسم مهر) آن دو را به هم رسانده است.
نام امیرحسین فتحی ( سیاوش ) و مهدی پاکدل (سلمان ) همزمان با نمایش تصویر کاشی یک سواره نظام کماندار پیدا می شود که جلوهگر هر دو شخصیت این سریال و نقش کلیدی آنها در این میان است. یکی وفادار به قهرمان و دیگری دلبستهی ضد قهرمان و هر دو در یک قاب. دیالوگ سلمان خان در قسمت اول را به یاد بیاوریم که به شاه می گوید ما قراول ها با هم عهدی داریم، عهدی قدیمی برای اینکه هیچ وقت روی هم تیغ نکشیم!
بر نقش کاشی دیگر تصویر یک مادر، و فرزند خردسالی که تاج پادشاهی به سر دارد دیده می شود اما نام چهار نفر را می بینیم، ستاره پسیانی ( نقره )، غزل شاکری ( ملک زاده )، سمیرا حسن پور ( گلین ) و در کمال تعجب مرتضی اسماعیل کاشی ( خواجه روشن )!
تصویر دو یاکریم را می بینیم که در لانه خود کنار هم قرار گرفتند یکی با کاکل سبز و دیگری با کاکل قهوه ای و به زیبایی نام فاطمه مسعودی فر ( سارای گرجی ) و مهدی کوشکی ( الیاس ) ظاهر می شود که با نوع گریم و ظاهر آنها تطابق دارد!
همان لحظه نام دو همسر عقدی پادشاه کنار هم می آید، الهام نامی ( ستاره ) و نهال دشتی ( شکوه )، که در ادامه سریال می بینیم که ستاره تابع اوست و شکوه سعی در تناور کردن نهال قدرت خود با انداختن آفت در مزرعه دیگران است.
در ادامه نام کتانه افشاری نژاد ( خدیجه چهریقی مادر عباس میرزا ) و بهناز نازی ( ننه آشوب ) و رعنا آزادی ور ( تاجی مادر معین الدین ) دیده می شود، آن هم بر تصویر دو پرنده، یکی سفید قرمز و دیگری سفید و سیاه، که بر شاخه درختی نشستند، و چند شاخه پایین تر یک پرنده ( مرغ سخنگو ) می بینیم، و دوباره بر شاخه های زیرین، یکی از دو پرنده ابتدایی، که نشسته بودند، همان پرنده سفید و سیاه، بدون دیگری و با چشمانی بسته!
که شاید برای مخاطب ندای تراژدی غم باری باشد.
و ادامه این پیش گویی ها که تا آخر در تیتراژ می آید زیاد است تا جایی که وقتی اسامی چهارتایی یا پنج تایی بازیگران کنار هم می آید را درست رسم کنید خط و ربط ها و گرایش های هر کاراکتر به دست می آید.
* میزانسن اولین چیزی است که توجه ما را جلب می کند.
همان ابتدا با شنیدن نام سرکار خانم ملکجهان خزایی پیشکسوت طراحی صحنه و لباس سیگنال های قدرتمندی از پروژه دریافت می کنیم و در خلال فیلم به بی نقص بودن این بخش پی می بریم. فضای آن برهه از تاریخ به خوبی طراحی شده است، و محیط هر پلان مطابق با موضوع آن بخش از فیلمنامه تطبیق داده شده است.
جلوه های بصری خوبی در فیلم لحاظ شده که مدیون همت امیر ولیخانی است. هر چه گشتم نامی از تیم اصلاح رنگ و نور پیدا نکردم و نمی دانم این پالت های رنگی هنر تدوینگر سریال بابک رضاخانی است یا خیر، هرچه هست توانسته دست در دست طراحی صحنه و لباس بگذارد و ما را به عهد قاجار بکشاند. هرچند در قسمت های ابتدایی سریال شاهد خطاهایی در این زمینه هستیم تا جایی که بعضی پلان ها رنگ علف ها سبز پر رنگ است اما رنگ خاک اش بی روح، و در پلانی دیگر رنگ برگ درختانش بدون تغییر رنگ باقی مانده و جایی دیگر پالت های رنگی بر آن اعمال شده است.
* نمی دانم دکوپاژی که شاهد هستیم هنر شخص حسن فتحی در کارگردانی است یا با کمک احسان جوانمرد در موقع نگارش فیلمنامه لحاظ شده است، هرچه هست جای تحسین دارد.
* داستان ارزش تعریف کردن دارد، ایده اصلی آن را در قسمت دوم سریال جویا شوید، آنجا که ناصرالدین شاه می گوید " دیروز در حوالی تجریش پادشاه شما عاشق شد "، پادشاه سنت شکن ایران زمین عاشق شده، دلباخته دختری که از تبار قاجار نیست، و مهم تر از همه دلداده فرد دیگری است، این قصه حکایت فرعون و موسی است، عشق نو رسیده ای که اگرچه در ظاهر پر خیر و برکت است اما در باطن دودمان تاج و تخت را به تاراج می برد، به مثلث عشقی آراسته شده تا به صلیب کشیده شدن عشق را توجیه کند، مادر پادشاه رئیس حرمسرا است و سوگلی شاه تابع سیاست های حرمسرا نیست.
* با انتخاب بهرام رادان برای نقش ناصرالدین شاه مخالفم، از تن صدا و انعطاف بدن گرفته تا میمیک صورت اش برای این کاراکتر مناسب نبود، اما طی هفده قسمت که از سریال می گذرد رفته رفته خودش را پیدا کرد و توانست تا حد ممکن بر قالب نقش قرار گیرد، اما هنوز کار دارد، اگر بنای سریال بر 50 قسمت باشد جای امیدواری است، نقش بابااتی و باباشاه در سریال قهوه تلخ مدیری نیز حدود بیست قسمت زمان برد تا به جان جواد عزتی و هادی کاظمی بنشیند.
از ستایش دهقانی که کاراکتر گلنساء خواهر جیران را بر عهده دارد به درستی نقش بیرون کشیده نشده و مانند پرستوی غم مدام در حال گریه است که مهم تر از همه ضعف نویسندگان این فیلمنامه است، باید به درستی شخصیت پردازی می شد و برای او دیالوگ و اکت مناسب در نظر می گرفتند.
به جز این دو مورد که رفته رفته در حال بهتر شدن هستند شاهد بازی درخشان دیگر کاراکترها هستیم.
* دقایق ابتدایی سریال توجه شما را به خود جلب می کند، در قسمت اول، جیران را می بینیم که منادی در رویا حقایقی از آینده را به او نشان می دهد و در قسمت دوم دانای کل را می بینید که نگاهش به سیاوش است و سر می چرخواند اینبار نگاهش به شاه سوارکار است. در همان پلان ابتدایی سه چهره کلیدی به ما نمایش داده می شود، ننه آشوب، سیاوش و ناصرالدین شاه که کاشت های لازم را برای پیرنگ اصلی در خود جای می دهد.
* در سریال اصول فیلمنامه نویسی رعایت شده، هر قسمت برای خود دارای یک پیرنگ فرعی و به تبع آن دارای عطف اول، اوج و عطف دوم است، به کاراکتر های اصلی هر قسمت حداقل سه بار پرداخته می شود و هر کدام دارای کاشت، داشت و برداشت های منحصر به فردی هستند.
برای مثال در قسمت اول، زمانی که سیاوش برای جیران شعر عاشقانه ای از سعدی می خواند و به او از علاقه اش می گوید عطف اول شکل گرفته و قصه آغاز می شود. وقتی اسداله برادر جیران نزد پدرشان ممدلی نجار حقیقت را فاش می کند و از شکل گیری علاقه بین سیاوش و جیران سخن می گوید اوج پیرنگ آن قسمت مشخص می شود و در نهایت آنجا که سیاوش تصمیم می گیرد تا به روستایش بازگردد و با بی بی معصومه به خواستگاری جیران بیاید عطف دوم رقم می خورد.
یا در قسمت دوم، وقتی شاه خدیجه تجریشی را می بیند و او را جیران خطاب می کند و عاشق می شود عطف اول اتفاق می افتد و زمانی که شاه در کاخ از بروز احساسات و عشقش با سلمان حرف می زند و حقیقت دلش را فاش می کند اوج این پیرنگ فرعی را می بینیم و در نهایت لحظه ای که شاه نشانی خدیجه تجریشی را به سلمان می دهد تا به خواستگاری اش روند به عطف دوم می رسیم.
و در باقی قسمت ها نیز همین روند جریان دارد. صرفا از قسمت یک و دو یاد کردم چون زیربنای پیرنگ اصلی در همین دو قسمت شکل می گیرد.
* پروتاگونیست این سریال جیران است، کسی که عشق را نه در وصال که به زنده ماندن معشوق می داند، در برابر استبداد حرمسرا سر خم نمی کند، به نبرد مادر پادشاه می رود، از معاشرت با خدیجه چهریقی نمی هراسد و دست آخر نظرش را هم با صدای بلند بیان می کند، به حمایت از خواهر شاه بلند می شود، از شکستن سنت ها استقبال می کند، خودش را در صف مقابل جریان قدرتمند کاخ قرار می دهد.
آنتاگونیست را مهد علیا مادر ناصرالدین شاه می دانم، اوست که برنامه هایش بهم خورده، عشق بیش از حد پسرش را تحمل نمی کند، عروس سنت شکن را نمی پذیرد، برایش عدم تبعیت جیران قابل قبول نیست و سعی دارد عنان حرمسرا را در دست بگیرد، مدام در برابر او مانع تراشی می کند تا بتواند زمینش بزند.
* جیران در ابتدای سریال یک ارزش است، دختری است که دلداده محبوب کودکی اش شده و منتظر وصلت با اوست، علی رغم اینکه محبوب اش اهل روستای آنها نیست، فارق از اینکه دلدارش عمری شاگرد پدرش بوده، اما به مرور وقتی به زور راهی دربار می شود تا به عنوان سوگلی پادشاه به حرم سرای همایونی راه یابد تبدیل به ضد ارزش می شود، از عشق قدیمی اش دل می کند و دل در دل شاه می گذارد، فرصت آزادی از ارگ همایونی و رسیدن به معشوق قدیمی اش را رد می کند.
و به سوی کسب رضایت پادشاه می رود که به تبع آن بازگشت به کاخ و یافتن مقام ملکه ایران زمین و قدرت اول حرمسرا را می تواند در پی داشته باشد.
* شخصیت پردازی های سریال عالی است، از دوازده الگوی اصلی روان شناسی کارل یونگ که شامل ( معصوم، یتیم، قهرمان ، پرستار، مکتشف، یاغی، عاشق، خالق، دلقک، عاقل، جادوگر، فرمانروا ) هست کاملا بکارگیری شده و نقاط قوت و ضعف در یکایک آنها نهادینه شده است، به خصایص نفسانی هر شخص اعم از اینکه عجول است یا آرام، مردم گریز است یا مردم گرا، کنجکاو است یا منزوی، خوش بین است یا بد بین، بخشنده است یا کینه ای، بی نظم است یا منضبط، خشک است یا تسلیم توجه شده و به خلق و خو، علایق، گرایش های فکری، سبک زندگی، خانواده و خواست هر شخصیت پرداخته شده و به خوبی معرفی می شود.
برای مثال شخصیت ناصر الدین شاه پرخور است و شراب خوار، که مطابق الگوی رشد ایگو در نظریه فروید نشان از طمع کاری و آزمندی زیاد از حد او و نیاز عاطفی بسیار به صاحب شدن همه چیز دارد.
یا مهد علیا و شخصیت های دیگر سریال در بعضی مواقع قلیان می کشند، دود کردن تنباکو در ذات خود یک عمل رنجورانه است که نشان از نوعی احساس عصبی و کشمکش دارد، که شخصیت ها با مصرف آن آشوب درونی خود را کاهش می دهند، ضمن اینکه دود تنباکو باعث می شود نورهای صحنه پوشیده شده و جلوهی دود آبی رنگی به نمایش بگذارد و همچنین دست و صورت بازیگر بی تحرک نماند.
کوچول خان در قطب نمای شخصیت پردازی مصداق یک چهره کاریکاتوری است، که علی رقم تمایل خود به بزرگنمایی، با دستان خودش شخصیت خود را تحقیر می کند و نقایص انسانی اش را به معرض نمایش می گذارد.
خواجه روشن در مدار قطب نمای شخصیت مصداق یک چهره پرسونا است و شخصیت فعلی اش را از جبر زمانه دارد، او که همیشه با استعداد تر و اجتماعی تر از برادرش بوده حالا قربانی سن و سال کمترش شده، و برادر بزرگتر و بی استعدادتر او فقط به لطف عرف جامعه بر جای او نشسته است یا خدیجه چهریقی مادر عباس میرزا هم به خاطر اینکه اصالت تبارش از قاجار نیست باید از چرخه قدرت جا بماند و فردی فاقد نسب تلقی شود.
عباس میرزا در مدار شخصیت مصداق چهره ای موروثی است، او که فرزند پدری با اصل و نسب است فقط بخاطر هم تبار نبودن مادرش با ایل قاجار از تخت پادشاهی دور شده است.
بر گردن عباس میرزا یک شمشیر انداخته شده که نماد هویت اوست تا ثابت کند اوست که وارث شمشیر پادشاهی است، و دوئل در سایه او با برادرش ناصر را به اطلاع ما می رساند.
یا تاجی که همسر دوم ناصرالدین شاه است و از تبار قاجار، تندخوست و متکبر، قدرت طلب و ثروت اندوز، بی رحم و بی ادب، برای رسیدن به قدرت با هرکسی تبانی می کند، نیاز های جنسی اش بر آورده نشده و ابایی از به زبان آوردن آن نزد مادر شاه ندارد، تمام خواست اش به پادشاهی رساندن فرزندش هست که به تبع آن مهدعلیا ایران زمین شود.
هر شخصیت در این سریال یک خواست دارد و به درستی برایش حداقل یک مانع هم طراحی شده است.
* عنصر ارتباطی در این سریال گردنبند است، گردنبند مهر و ماه که حالا از هم جدا شدند، گردنبند مهر را ننه آشوب توسط سیاوش به جیران رسانده، و گردنبند ماه را که مهدعلیا به خوبی قدرتش را درک کرده بر گردن سارای گرجی می اندازد.
* پیرنگ اصلی بر سریال سوار است، خرده پیرنگ هایش جفت هم در می آیند و داستان اصلی را پیش می برند. روی آنها فکر شده، تا بتواند مخاطب را هر هفته به دنبال خود بکشاند، خوبی سریال جیران این است که حرف برای زدن کم ندارد.
قصه اش پر و پیمون است و قطره ای آب به آن بسته نشده، روایت هایش گنگ و مبهم نیست، ساده است و مخاطب به راحتی آن را می فهمد، قصه هایش جدای از یکدیگر نیست و مانند پازلی هزارتکه هر قسمتش دیگری را تکمیل می کند.
در مسیر پیرنگ اصلی سریال عطف اول زمانی رخ می دهد که جیران از کاخ خارج می شود و در بزنگاه حساس تصمیم می گیرد تا مسیر پر پیچ و خمی که طی کرده تا کشمکش های درونی اش به فردی تغییر کند را به کشمکش های فرافردی برساند.
جیران پس از کشمکشش پر خشونت و ویران بار از کاخ اخراج می شود، و همانجا قهرمان مونث قصه مسیرش مشخص می شود و از زنانگی خود رها می شود و ویژگی های ضعف، وابستگی، حساسیت و عاطفی بودن خود را کنار می گذارد و پا در جاده آزمون ها می گذارد تا با خردورزی، شهامت و استقامت بی مثال خود جایگاه از دست رفته اش را بازپس آورد و در همان نقطه دچار تجلی شخصیت می شود و به خود آگاهی می رسد و نگاهش به زندگی تغییر می کند، در همانجا قید عشق قدیمی اش را می زند و پای پدر بچه اش می ماند.
* بر خلاف انتقادات دیالوگ های فیلم بجاست، هم مخاطب را با گویش های مرسوم گذشته آشنا می کند، هم آنقدر غریبه نمی شود که بر گوش مخاطب سنگینی کند، واژه آرایی ها تلطیف و امروزی شده است.
نکته مثبت دیالوگ های سریال گل درشت نبودن آنهاست، و نکته منفی آن دادن اطلاعات زیاد و یکجاست، شاه در همان قسمت های نخست به راحتی فریاد می زند که خودش و مادرش امیرکبیر را کشتند، به سادگی بیان می کند که برادرش عباس میرزا و مادر او خدیجه چهریقی را بکشند، یا وقتی که همسر سوم شاه هر آنچه از خلوت تاجی با خواجه روشن شنیده را به گلین می گوید.
در صورتی که می شد مسیر مشخص و پر تعلیقی را برای رسیدن به این اخبار ترسیم کرد یا مخاطب را با تعلیق و کشمکش های مناسب وادار به حدس زدن کند.
* در تعلیق صرفا به امید و ترس بسنده شده است و مخاطب اطمینان دارد که اگر هر بلایی بر سر جیران بیاید نور چشم قبله عالم است و مشکل اش حل می شود، بنابر این به مخاطب شوک وارد نمی شوند، و هیجانات و تنش ها رشد افزایشی خودشان را ادامه نمی دهند اما سرعت فیلمنامه خوب است نه کند می شود و نه فراز و فرودهای سینوسی آن بهم می خورد در متن از ترفندهای زیادی استفاده شده است که نباید به کار گرفته می شد، شخصیت ها دچار مشکل می شوند و نویسنده آنها را حل می کند. مثل زمانی که جیران از کاخ اخراج می شود اما سیاوش به کمک اش میاید و باعث می شود این اتفاق به نفع او تمام شود.
* فیلمنامه فاقد ابهام است، همه چیز آن قابل حدس زدن است، مخاطب از ابتدای امر بر سوژه مسلط است، اطلاعات زیادی، تکرار بیش از حد، باعث شده چیزی باعث تعجب مخاطب نشود، تا قسمت 17 سریال مرتب به آینده سفر کردیم و امیدوارم کمی هم فلش بک به ماقبل آغاز سریال بخورد تا صحنه هایی مانند قتل امیرکبیر، کشته شدن فرزند گلین و یا نحوه کودتای مهدعلیا و به تخت پادشاهی نشاندن ناصرالدین شاه را شاهد باشیم.
* موسیقی تیتراژ پایانی یک شاهکار می باشد و به این سریال ارزش بالایی بخشیده است، موسیقی بی نظیر فردین خلعتبری را شاهد هستیم با صدای بی نظیر یادگار استاد شجریان، و شعر زیبای اهورا ایمان که متن شعرش با متن داستان همسو است و خروجی جمعشان خوش درخشیده است.