بازیگران ایرانی که شخصیت های واقعی معاصر را بازسازی کردند
اختصاصی سلام سینما- ساخت فیلم های بیوگرافیک و زندگینامهای در سینمای ایران چندان باب نیست و هرگز نبوده است. هرچند در سالهای اخیر فیلمهای بیشتری ساخته شدهاند که شخصیتهای واقعی در آن حضور داشتهاند.
از فیلمهایی مانند «ماجرای نیمروز» بگیرید که برخی از شخصیتهای سالهای اول انقلاب را بازآفرینی کرده تا فیلمهایی مانند «عرق سرد» یا «لانتوری» که براساس شخصیتهایی واقعی اما به صورت برداشت آزاد ساخته شدهاند.
فیلمهایی هم البته تمام و کمال روی زندگی یک شخصیت واقعی مانور دادهاند و «یک زندگی» را بازسازی کردهاند. در این یادداشت برخی از شخصیتهای واقعی معاصر که به دست بازیگران در سینمای ایران و جلوی دوربین ثبت شدهاند را مرور کردهایم.
شهید چمران/ فریبرز عرب نیا- فیلم چ
فیلم «چ» تنها فیلمی در سینمای ایران است که براساس بخشی از حضور شهید مصطفی چمران در جنگ تحمیلی ساخته شده است. ابراهیم حاتمی کیا اما تصویری از شهید چمران ارائه کرده که با تصویری که از او در لباس نظامی و در قالب یک فرمانده چریکی میشناسیم، متفاوت است. فریبرز عربنیا نقش مصطفی چمران را تصویر کرده است. با گریمی شبیه به او و البته منش آرام و سنگینی که تماشاگران کمتر با آن آشنا بودهاند.
در لحظات شخصی زندگی شهید چمران که با دوربین ۱۶ میلیمتری تصویر شده است و به شکل فلاشبک در فیلم حضور دارند، این نگاه متفاوت کارگردان به شخصیت و رفتار شهید چمران بیشتر از هر بخش دیگری از فیلم بهچشم میخورد.
شهید اصغر وصالی/ بابک حمیدیان- فیلم چ
شهید اصغر وصالی که بابک حمیدیان نقش او را ایفا میکند، از جمله دیگر شخصیتهای واقعی است که در فیلم «چ» بازسازی شدهاند. البته حاشیههای زیادی حول نحوه پردازش او در فیلم بهوجود آمد و خانواده شهید وصالی به تصویر سبع و خشنی که از او در فیلم به نمایش درآمدهبود، اعتراض کردهاند اما حقیقت اینست که از منظر سینمایی او یکی از جذابترین شهدایی است که به تصویر درآمده و البته جذابیت سینماییاش را دقیقا از همان سبعیت و تعصب جالب توجهش میگیرد.
بازی بابک حمیدیان در نقش شهید وصالی هم یکی از بهترین بازیهای کارنامه اوست و خصوصا در تقابلهایش با شهید چمران، سکانس های خاطرهانگیزی را بهجا می گذارد.
حاج احمد متوسلیان/ هادی حجازی فر- ایستاده در غبار
یکی از فیلمهای بیوگرافیک جالب توجه سالهای اخیر که تماما بیوگرافیک است و اصلا هدفش تعریف زیست حاج احمد متوسلیان میباشد. یکی از شجاعترین و ویژهترین سربازان انقلابی که خیلی زود در لبنان دزدیده و ناپدید شد و انقلاب اسلامی حضورش را از دست داد.
نقش آفرینی هادی حجازیفر که اولین بازی سینمایی مهمش بود، بسیار نظرگیر از آب درآمد. جدیتی که او در ایفای نقش از خود بروز میدهد با تعاریفی که از حاج احمد توسط همرزمان، دوستان و خانوادهاش ارائه میشود، همخوانی دارد و همین باعث میشود تا فیلم بیش از پیش هم باورپذیر شود.
جنبه بیوگرافیک گونه «ایستاده در غبار» از مهمترین وجهههای آن است و کارگردان هم با استفاده از صداهای مستند و واقعی بر زندگینامه حاج احمد تاکید میورزد.
قادر مولان پور/ پیمان معادی- درخت گردو
یک بازی درخشان و بهیادماندنی از پیمان معادی در نقش «قادر مولان پور»با سرنوشتی عجیب و دیریاب در جهان واقعی که در فیلم مهدویان بازگو میشود.
هرچند برای جلوگیری از لو رفتن داستان نمیتوان کاراکتر قدیر با بازی درجه یک و محشر پیمان معادی را خیلی باز کرد و در وصفش گفت اما بعد از تماشای «درخت گردو» نام قدیر اولین پدر قهرمان سینمای بعد از انقلاب خواهد بود که به ذهن تماشاگر خطور میکند.
سکانسهایی از بازی معادی هستند که تماشاگر را از درون میسوزانند، مانند لحظهای که قدیر فریاد میکشد “سوختم… سوختم…کمرم شکست”.
عبدالمالک ریگی/ ساعد سهیلی- روز صفر
«روز صفر» از جمله فیلمهایی است که درباره ماجراهای عبدالمالک ریگی و شیطنتهای تروریستیاش در سالهای اخیر ساخته شده است. فیلم سعید ملکان، ساعد سهیلی را بر مسند ریگی مینشاند. هرچند سعی شده با گریم و استفاده از زبان پاکستانی (البته نسخه تعدیل شده و قابل فهمی از آن) شباهات بیشتری میان سهیلی و ریگی بهوجود بیاید اما مهمترین عنصر گمشده این شبیهسازی، ابهت و صلابت ریگی است که سهیلی نتوانسته آن را بهخوبی در بازی خود منعکس کند.
بعد از اکران عمومی فیلم با مقایسهای سرانگشتی میان سهیلی و آرمین رحیمیان که در «شبی که ماه کامل شد» نقش ریگی را بازی میکند، به این نقصان ابهت در بازی سهیلی پی خواهید برد.
فائزه / الناز شاکردوست- شبی که ماه کامل شد
فائزه، دختر ایرانی مظلومی که ناجوانمردانه و در غربت کشته شد چراکه می خواست پای بچههایش بیاستد و غریزه مادریاش به او اجازه این را نداد تا برای نجات خود، فرزندانش در دست تروریستها رها کند و به کشورش بازگردد.
الناز شاکردوست بازی موفقی در نقش فائزه ارايه داد. هرچند که پرطمطراق و پراغراق بود و اکتها اضافی زیادی داشت، اما بهنظر میرسد این اغراق خواسته و طراحی کارگردان بود چراکه در نقشآفرینی همه بازیگران دیده میشود. فارغ از کیفیت بازی شاکردوست، حضور او در نقش فائزه برایش موفقیتهای زیادی را به همراه آورد که مهمترینشان را میتوان دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از جشنواره فجر دانست.
عبدالحمید ریگی/ هوتن شکیبا- شبی که ماه کامل شد
هوتن شکیبا هم در اولین نقش آفرینی سینمایی خود خوش درخشید و موفق شد برای ایفای نقش عبدالرحمن یکی از اعضای خانواده تکفیری ریگی، سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول مرد را با خود به خانه ببرد.
این درحالی بود که شکیبا پیش از «شبی که ماه کامل شد» مهمترین و دیدهشدهترین بازیاش در یک سریال کمدی یعنی «لیسانسهها» بود و تردید زیادی درباره قرار دادن او در یک نقش جدی این چنینی وجود داشت. هرچند که بازی شکیبا هم بسیار اغراق شده است اما تماشاگر بهواسطه گریم و اکتهای زیاد و البته لهجه، او را باور کرد و با این شخصیت همراه شد.
غلامرضا تختی/ علیرضا گودرزی- شاهرخ شهبازی- امیررضا فرامرزی- فیلم غلامرضا تختی
در فیلمی ضعیف که در گیشه هم شکست خورد، بارزترین نکته شباهت میان بازیگران با جهان پهلوان تختی در سه مقطع سنی متفاوت او، است. ایفای نقش جهان پهلوان برعهده بازیگران مختلفی بود که هیچکدام مطرح نبودند و این شباهت چهره میان آنها و جهان پهلوان و سردرآوردن از کشتی و فنونش مهمترین عوامل انتخاب این سه بازیگر به شمار میآمد.
البته در ابتدا قرار بود امیر جدیدی این نقش را بازی کند اما به دلیل گریم سنگین چندین ساعته و عدم امکان بازسازی مبارزات با چنین گریمی سنگینی، از پروژه «غلامرضا تختی» کنار رفت.
مجید سوزوکی/ کامبیز دیرباز- اخراجیها
در جلسه مطبوعاتی بعد از فیلم در جشنواره فجر همان سال بود که مسعود ده نمکی، که برای اولین بار به عنوان کارگردان یک فیلم سینمایی پشت تریبون آمده بود؛ یک عکس سه در چهار کوچک، قدیمی و سیاه و سفید از جیبش درآورد و با شوری خاص اذعان کرد که این مجید سوزوکی واقعی است و او این کاراکتر را از ذهنش نساخته که براساس یک انسان واقعی آنرا در فیلم «اخراجیها» بازسازی کرده است.
او در ادامه گفت که مجید سوزوکی واقعی هم با هدفی مشابه به جبهه آمده بود و اخلاقیات و رفتار لات منشانه همسانی با کاراکتر فیلم که کامبیز دیرباز نقش آن را بازی میکرد داشت. این اظهارات کنجکاوی را نسبت به فیلم متفاوت دهنمکی بیشتر کرد.
مهندس شریف/ بهروز شعیبی- سیانور
هرچند کارگردان و فیلمنامهنویس محافظهکار بخش عمده انرژیشان را روی اختلافات درونسازمانی که درنهایت منجر به ترور موفق مجید شریف و ترور ناموفق مرتضی لبافی نژاد میشود گذاشتهاند (که انصافاً زحماتشان در بعضی از سکانسها ازجمله سکانس ترور شریف بهخوبی به بار نشسته) اما درعینحال ترجیح دادهاند تا با تمرکز بر عاشقانه آبکی فیلم زیاد خود را درگیر با حوادث سازمان نکنند و تنها به ارائه یک گزارش تصویری ازآنچه گذشته است بسنده میکنند.
مهندس شریف در «سیانور» هرچند همدلیبرانگیز است و تماشاگر دل به سرنوشتش میدهد اما اصلا با شخصیت حقیقی مهندس شریف و اوج آگاهی و عدالتخواهی او قابل مقایسه نیست. آنچه که بهروز شعیبی از مهندس شریف بر پرده به نمایش میگذارد، ورژن اخته و محافظهکاری از این مبارز انقلابی است.
لیلا زمردیان/ بهنوش طباطبایی- سیانور
تصور کنید داستان زنی که به خاطر مبارزه بر سر عقایدش زندگی و فرزندش را پشت سر جا میگذارد و در آستانه اعدام، درحالیکه فراری و بی مآمن است به معشوقه سالهای دورش پناه میآورد چقدر میتواند همدردی برانگیز و منقلب کننده باشد.
کافی است تنها چند سطری از وصیتنامه لیلا زمردیان (یکی از مهمترین مهرههای این واقعه که در فیلم به شکل فاجعه باری سوخته و بیربط از آب درآمده) را خوانده باشید تا بدانید «سیانور» از چه میزان غرق شدن در زندگی حزبی و خود را فدای سازمان و ایدئولوژیهایش کردن، حرف میزند. از شستوشو مغزی و جنونی که زنی را به نقطهای رسانده که مینویسد:
آنوقت که صرفاً مسائل فردی و ضعف فردی داشتم بار زیادی سازمان بودم و حالا که علاوه بر آنیک سر بدبینی و اسمش را بگذاریم شناخت و یک سری رذالت هستم. در این مرحله و مراحل بعد میدانم که صرف سازمان نیست که مسائل مرا وقت بگذارد که حل کند. باید مرا به قتل برساند.»
بهنوش طباطبایی تلاش زیادی برای بازسازی تشویش درونی و سرگردانی لیلا کرده است. انصافا تلاشش هم قابل توجه است. اما مشکل شخصیت پردازی در فیلمنامه درباره لیلا هم مانند مهندس شریف باعث شده شخصیتها آنطور که باید جذاب نباشند و با خود واقعیشان در جهان زیست حزبی فاصله زیادی پیدا کنند.