جستجو در سایت

1404/03/16 13:02

تراژدی قتل هولناک الهه حسین نژاد و لزوم فرهنگ سازی رسانه ای | با حامیان تعرض و قتل چه کنیم؟

تراژدی قتل هولناک الهه حسین نژاد و لزوم فرهنگ سازی رسانه ای | با حامیان تعرض و قتل چه کنیم؟
باید با یک استراتژی مناسب با جریان متحجر و وقیحی مقابله کرد که با حمایت از اتفاقات شرم‌آوری چون خبر تعرض سه ورزشکار ایرانی در کره یا انداختن بار گناه اتفاق هولناکی چون قتل تکان‌دهنده و دردناک الهه حسین‌نژاد به گسترش یک فرهنگ مسموم کمک می‌کند.

قتل دلخراش الهه حسین‌نژاد، تازه‌ترین پرده از مجموعه وقایع هولناکی است که در ایران یا در ارتباط با ایرانیان رخ می‌دهد. همین چند روز پیش اعلام شد که سه ورزشکار ایرانی متهم به تجاوز به یک زن کره‌ای شده‌اند. این بازه زمانی را اگر امتداد دهیم به مجموعه پرشماری از اخبار آزاردهنده، از قتل و سرقت تا تعرض و دخترکُشی، می‌رسیم. آن‌چه به‌اندازه شنیدن چنین اخباری دل آدم را به درد می‌آورد، خواندن برخی از واکنش‌های خجالت‌آور در شبکه‌های اجتماعی از سوی افرادی است که گاه صدها هزار یا میلیون‌ها دنبال‌کننده دارند. فلان شاخ اینستاگرام به این می‌بالد که آن سه ورزشکار ایرانی پرچم ایران را بالا برده‌اند و آن یکی می‌گوید مشکلی که به قتل فجیع دختران بی‌گناهی چون الهه حسین‌نژاد منجر می‌شود مسائلی چون نوع پوشش قربانی، نوع رفتار قربانی یا داشتن گوشی گران‌قیمت توسط فردی متعلق به طبقات پایین یا میانه جامعه است (خلاصه یعنی در این میان کمترین تقصیر گردن قاتل است)! ریشه‌یابی شکل‌گیری چنین تفکری و رسیدن به این اقدامات بحث بسیار مفصلی است که در این مختصر نمی‌گنجد. پس بیایید فقط روی یک قطعه از این پازل زجرآور تمرکز کنیم: از نظر رسانه‌ای چطور می‌توان اقدامات متقابلی را در مقابل این تفکر انجام داد؟


بیشتر بخوانید:

بازیگران و هنرمندانی که کنار الهه حسین‌نژاد بودند

ماجرای مفقودی الهه حسین‌نژاد در اسلامشهر چه بود؟


  1. سلاح تفکر نقادانه

نیل براون و استیوارت ام. کیلی در کتاب ارزشمند «راهنمای تفکر نقادانه: پرسیدن سوال‌های به‌جا» (ترجمه کورش کامیاب، انتشارات مینوی خرد) بسته‌ای از مغالطه‌ها و روش‌ها را عرضه کرده‌اند که می‌توانند ما را فریب دهند. طبق این توضیحات، تقریبا هر شکلی از تحلیل (از تحقیقات علمی گرفته تا نظرسنجی‌ها، تمثیل‌ها و تکیه بر تجربیات شخصی) می‌تواند فریب‌دهنده باشد. ادعاهایی که در نگاه اول متقاعدکننده و کامل جلوه می‌کنند، با کمی تامل بیشتر ممکن است پر از ایراد جلوه کنند. در عصر ارتباطات جهانی، هر روز در معرض بمباران خبری و تحلیلی هستیم و به‌راحتی ممکن است تحت تاثیر یک موج رسانه‌ای قرار بگیریم. راه مقابله با این جریان‌ها، مسلح‌شدن به سلاح تفکر نقادانه است. هر تفکر نقادانه‌ای (یا هر تفکری که ادعای نقادانه بودن دارد) باید شامل سه بخش باشد: 1) طرح یک مساله، 2) استدلال، 3) رسیدن به نتیجه/ مدعا. خیلی از ما عادت داریم به نتیجه بحث واکنش نشان دهیم اما در این صورت داریم راه اصلاح را بر خود می‌بندیم. نکته کلیدی، توجه به کیفیت استدلال‌ها است. اگر توجه ما فقط معطوف به مدعا باشد، به‌سادگی ممکن است تحت تاثیر جوسازی‌ها و رفتارهای هیجانی قرار بگیریم اما تمرکز بر استدلال‌ها به ما کمک می‌کند تا برخورد عقلانی‌تری با هر قضیه‌ای داشته باشیم. به‌عنوان مثال، بسیاری از واژگان مثل «مبتذل»، «مستهجن»، «غرورآفرین»، «فاخر» و نمونه‌های دیگر ممکن است تاثیری لحظه‌ای بر ما بگذارند اما کمی که به آن‌ها فکر کنیم، همه آن‌ها را واژگانی مبهم می‌یابیم. اگر کسی از مفهومی مثل «غرور ملی» صحبت می‌کند باید بدانیم که منظورش از این اصطلاح چیست وگرنه استدلال او ناقص خواهد بود. مبهم بودن این مفهوم است که باعث می‌شود یک نفر تجاوز سه ایرانی به یک زن خارجی را مترادف با اقدامی غرورآفرین قلمداد کند! در بخش مربوط به بیان استدلال در چنین جریان‌هایی، عموما با انبوهی از چنین واژگان مبهمی روبه‌رو می‌شویم که ممکن است در نگاه اول واضح به‌نظر برسند و عدم توجه به این کیفیت ما را به طعمه‌های خوبی برای لمپن‌های خوش‌خط‌وخال تبدیل می‌کند. همان‌طور که براون و کیلی بیان کرده‌اند، قبل از مواجهه با هر تفکری در ابتدا باید مسئله، نتیجه/ مدعا و دلایل را تشخیص دهیم: «برای کسی که نقادانه فکر می‌کند فقط وجود ابهام در «استدلال» است که خیلی اهمیت دارد». اگر بخواهیم بحث را به ساده‌ترین شکل جمع‌بندی کنیم، اگر استدلال کسی مبهم بود، باید با دقت بیشتری در مورد صلاحیت یا عدم صلاحیت او در طرح آن بحث خاص اندیشید. همین یک ویژگی را اگر در خود تقویت کنیم، ممکن است بتوانیم تصمیمات دقیق‌تری بگیریم.

  1. شناخت رسانه

ژان بودریار، فیلسوف و نظریه‌پرداز پسامدرنیته، اعتقاد داشت که جوامع پسامدرن وارد عصر وانمایی یا شبیه‌سازی شده‌اند. طبق نظر بودریار، مردم در عصر پسامدرن بیشتر به تصاویر واکنش نشان می‌دهند تا به اشخاص یا اماکن واقعی. در دوره‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، تشخیص واقعیت از بازنمایی ناممکن شده است. با این وجود شاید اوضاع این‌قدر هم یک‌طرفه نباشد. شاید ما در این حد منفعل نباشیم. در نظر گرفتن سلاح تفکر نقادانه به‌عنوان یک تمرین روزمره می‌تواند (لااقل تا حدی) به ما برای رسیدن به این تمایز کمک کند. بسیاری از واکنش‌های عجیب در مورد حوادث اخیر، دقیقا دارند آن‌ها را به یک تصویر تبدیل کرده و از هویت واقعی تهی می‌کنند. اگر در خیابان با تصادف مهیبی روبه‌رو شویم که در آن یک نفر به‌شکل تکان‌دهنده‌ای کشته شود، خیلی بعید است که به پاره‌بودن کفش او هنگام مرگ بخندیم اما وقتی چند شاخ فضای مجازی این پارگی را به سوژه خود تبدیل می‌کنند، به‌تدریج شرایط تبدیل آن شخص واقعی به یک تصویر تک‌بعدی فراهم می‌شود. وقتی کسی ادعاهایی را در مورد رفتار یا نوع گوشی قربانی مطرح می‌کند، باید به یاد بیاوریم که ماجرای اصلی خیلی بزرگ‌تر از این جزییات است: یک دختر نوجوان که چند روز پیش زنده بود، به‌شکل فجیعی به قتل رسیده است. تلاش بی‌وقفه برای واکنش‌نشان‌دادن به اشخاص و اماکن واقعی به‌جای واکنش به تصاویر، به ما کمک می‌کند تا کمی در تشخیص مرزها قوی‌تر عمل کنیم.

جدا از خودسازی، چه کاری از دست ما برمی‌آید؟ در وهله اول، سعی کنیم که به چنین افراد و دیدگاه‌هایی پروبال ندهیم. عده‌ای در طول این روزها به این اشاره کرده‌اند که دنبال‌کردن فلان شاخ مجازی با پیشینه صحبت‌هایی زن‌ستیزانه و نفرت‌پراکن لزوما به‌معنای تایید نظرات او نیست و به‌تنهایی ایرادی ندارد. این، نگاهی تک‌بعدی و ساده‌انگارانه به ماجرا است. هر تصمیم و هر کلیک ما ممکن است یک معنی اولیه داشته باشد و ده‌ها معنای ثانویه. تداوم تعقیب این دسته از افراد، ممکن است آن‌ها را دچار توهم کند. فراموش نکنیم که گسترش فن‌آوری اطلاعات نوعی خصلت تعاملی ایجاد کرده است. ما به‌عنوان مخاطب دیگر منفعل نیستیم بلکه می‌توانیم به شکل‌های مختلف در تولید محتوای دیگران مشارکت داشته باشیم. وقتی فلان چهره شناخته‌شده سخنانی زن‌ستیزانه را بر زبان می‌آورد و طی چند روز 1 میلیون نفر به مخاطبان او افزوده می‌شود، احتمال زیادی وجود دارد که آن مسیر را درست بپندارد و با قدرت بیشتری به سخنان توهین‌آمیز خود ادامه دهد. ممکن است شما خود را چنین توجیه کنید که نیت تایید سخنان او را ندارید اما باید به شما تبریک گفت چون شما هم شریک جرم هستید و، ولو ناخواسته، دارید نقش خود را در گسترش آن تفکر متحجرانه ایفا می‌کنید.

به‌طور خلاصه، شناخت شیوه‌های پیچیده تاثیرگذاری رسانه‌ها در عصر اینترنت می‌تواند نقش مهمی در مواجهه هوشمندانه‌تر ما با شکل‌های مختلف محتوا ایفا کند.

  1. بالا بردن هزینه‌ها

با رفتار یا گفتار خاصی مخالفید؟ سعی کنید هزینه انجام آن رفتار یا بیان آن گفتار را، البته با استفاده از شیوه‌های دموکراتیک، بالا ببرید! این استراتژی بارها در طول تاریخ اجرا شده است. حتی در تاریخ سینما هم به موارد زیادی از این رویکرد برخورد می‌کنیم: از اعتراضات گسترده به دلیل تمجید از نژادپرستی در فیلم صامت «تولد یک ملت» (دیوید وارک گریفیث، 1915) گرفته تا کمپین‌های گروهی از افراد مذهبی در راستای تحریم فیلم‌هایی چون «آخرین وسوسه مسیح» (مارتین اسکورسیزی، 1988) و «نوح» (دارن آرونوفسکی، 2014). در همین سال‌های اخیر، جنبش‌هایی چون «جان سیاه‌پوستان اهمیت دارد» (Black Lives Matter) و «می تو» و فرهنگ جدیدی به نام «کنسل کالچر» منجر به بازنگری‌هایی در ساختار سینمای آمریکا شده‌اند. این کمپین‌ها البته قرار نیست همیشه موفقیت زودهنگامی به همراه داشته باشند («تولد یک ملت» با اختلاف پرمخاطب‌ترین فیلم سال 1915 بود و تاثیر مهمی بر تاریخ سینما گذاشت). در بسیاری از موارد حتی می‌توان در حقانیت افراد معترض هم تردید داشت یا آن‌ها را مبتلا به نوعی رویکرد افراطی دانست (همان‌طور که در سال‌های اخیر در مورد تبعات برخی از جنبش‌های ذکرشده به درستی به برخی از افراطی‌گری‌ها اشاره شده است). اما این دست از اقدامات همواره از لحاظ آگاهی‌بخشی به مردم حائز اهمیت هستند. با چنین اقداماتی و ایجاد امواج رسانه‌ای، دیگران را ترغیب می‌کنیم تا از زوایای متفاوتی به اقدامات، آثار و اشخاص نگاه کنند و این ممکن است موجب بازنگری عده‌ای در افکارشان شود. بدیهی است که این شیوه دموکراتیک مقابله با نظرات مخالف، از زمین تا آسمان با «سرکوب» نگاه مخالف تفاوت دارد و حق آزادی بیان را زیر پا نمی‌گذارد.

بخشی از پوستر فیلم «تولد یک ملت» (1915) که به‌خاطر ترویج نژادپرستی با اعتراضات گسترده‌ای روبه‌رو شد.

این استراتژی، ما را به بحث کلان‌تری می‌رساند: امکان ایجاد خرده‌فرهنگ‌هایی در تقابل با فرهنگی که آن را رد می‌کنیم. در دهه‌های 1960 و 1970، نسل جوان که با الگوها و افکار کلاسیک سر ناسازگاری داشتند، گروه‌هایی غیررسمی تشکیل دادند و این‌گونه موفق به ایجاد پادفرهنگ‌هایی در مقابل فرهنگ غالب شدند. این نهضت ضدفرهنگ توانست به‌تدریج تاثیر مهمی بر افراد مختلف گذاشته و فرهنگ رسمی را تضعیف کند. حتی کودکان هم گاهی اوقات در مواجهه با هنجارهایی که به آن‌ها آموزش داده می‌شود یا در رسانه‌های جمعی مشاهده می‌کنند، به سمت مخالفت، سرپیچی یا بازتفسیر حرکت می‌کنند و گروه‌هایی از همسالان را در مخالفت با فرهنگ‌های رایج تشکیل می‌دهند. این گروه‌ها معمولا رفتارها و آیین‌های مخصوص خود را دارند.

تمام این‌ها شیوه‌هایی دموکراتیک برای مواجهه با نظرات مخالف هستند. اما زمانی که به نظر می‌رسد آن رفتار یا کلام واجد جنبه‌هایی آزاررسان (مثل جنبه‌های زن‌ستیزانه، نژادپرستانه، ترویج قتل یا تجاوز و موارد مشابه) است امکان‌های دیگری هم در اختیار ما قرار دارد. به‌عنوان مثال، شبکه‌های اجتماعی مثل اینستاگرام و ایکس/ توییتر امکان گزارش سخنان نفرت‌پراکن و خطرناک را ایجاد کرده‌اند. هر چند این قابلیت‌ها هنوز با مشکلات زیادی روبه‌رو هستند (گاهی هجوم سازمان‌یافته ممکن است منجر به مسدود یا تعلیق شدن حساب‌ها و پست‌هایی شود که در دسته فعالیت‌های ذکرشده قرار نمی‌گیرند) اما می‌توان از این امکانات برای افزایش هزینه رفتارهای خطرآفرین و ضدّ انسانی استفاده کرد.

  1. نتیجه

راه‌های مختلفی برای مقابله با تهدیدها و افکار متحجرانه وجود دارد. فرهنگ‌سازی از همین رفتارهای کوچک شروع شده و گسترش می‌یابد. چه کسی می‌گوید با یک گل بهار نمی‌شود؟ درست است که هوا بس ناجوانمردانه سرد است اما گاهی اوقات ممکن است سر بیرون آوردنِ یک گل، مقدمه رویش گل‌های بعدی باشد!

آریا قریشی، سردبیر وبسایت سلام سینما


اخبار مرتبط
ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image