تلخ و شیرین

ابتدا به این نکته اشاره کنم که نقدهایی که در زمان جشنواره نوشته می شوند بیشتر جنبه معرفی آثار را دارند و نگارنده تحلیل مفصل فیلم ها را به زمان اکران عمومی آن ها موکول می کند.
«بمب» برای بسیاری از ما که تجربه زیست در سالهای دهه 60 را نداشته ایم اتفاق ارزشمندی است خصوصاً که پیمان معادی در فضاسازی درست و باورپذیر آن سنگ تمام گذاشته است.
«بمب» فیلم نوستالژیهاست و قابلیت ایجاد حس همذات پنداری را برای بسیاری از مخاطبان خود بوجود می آورد. این مسئله به واسطه طراحی درست صحنه و لباس فیلم، تسلط فیلمساز به جزییات زیستیِ آن دوران، دیالوگ نویسی خوب و به طور کلی میزانسن هوشمندانه او شکل گرفته است.
برای منی که تجربه زندگی در آن دهه را نداشته ام فیلم به قدری ملموس و باورپذیر است که خود را به راحتی در فضای آن احساس می کنم و بدیهیست که این اتفاق برای افرادی که در آن دوره زندگی کرده اند به شکل دوچندان رخ می دهد.
درباره ی «بمب» باید به این مسئله اشاره کنم که فیلم با آن که در زمان جنگ اتفاق می افتد و سایه ی مصایب جنگ در لحظه به لحظه آن احساس می شود تا حد زیادی موفق می شود دیدگاه های ضدجنگ فیلمساز را بازگو کند. معادی نیز مانند بسیاری از فیلمسازان جدید و قدیمی همچون منیر قیدی و نرگس آبیار در «ویلایی ها» و «نفس» و بهرام بیضایی در «باشو غریبه کوچک»، روایت متفاوتی را از جنگ ارائه می دهد.
داستان فیلم در اوج موشک باران های تهران در زمستان 66 اتفاق می افتد. مکان های فیلم بسیار ملموس اند. سه لوکیشن مهم در فیلم از جمله «مدرسه»، «آپارتمان» و «زیرزمین» هر یک علاوه بر زنده کردن برخی وجوه نوستالژیک برای تماشاگر، در هویت بخشیدن به آدمهای قصه نیز نقش به سزایی ایفا می کنند. مدرسه، مکانی ست که در آن "دو چهره گی ها" را مشاهده می کنیم. نحوه دیالوگ برقرار کردن معلمان با شاگردان برای آن هایی که در آن دوره زیسته اند به گفته خودشان به شدت واقگریانه بوده است. همین معلمان سختگیر پشت در بسته دفتر مدرسه می خوانند و می رقصند و از پیله تصنعی دور خود بیرون می آیند. آپارتمان، مکان دوری و جداییِ میترا (لیلا حاتمی) و ایرج (پیمان معادی) دو شخصیت اصلی فیلم است و در مقابل زیرزمین محل نزدیکی دوباره ی آنها و البته زوج نوجوان به یکدیگر. "زیرزمین" یک موقعیت ناب مکانی را در فیلم پدید می آورد. در زیرزمینِ تاریک و نمور خانه که پناهگاه آدم های فیلم است، روابط آن ها با یکدیگر تغییر می کند و همین مکان در تشدید دیدگاه ضدجنگ فیلم بشدت موثر است زیرا جایی که آخرین امید آدمها برای زنده ماندن از آتش جنگ و بمباران است تبدیل به مکانی برای شکل گیری "دوست داشتن" ها می شود.به عبارتی نوعی شیرینی آمیخته با تلخی حاصل از جنگ و جدایی در این مکان پدید می آید که در دیگر لوکیشن های فیلم دیده نمی شود.
نگارنده در دهه شصت زندگی نکرده است اما به نظر می رسد روابط آدم های فیلم معادی وام گرفته از واقعیت مطلقی ست که هوشمندانه طراحی و پرداخته شده و با همان دقت نظر همیشگی او باعث شده کوچکترین گافی در فیلم پیدا نشود.
فیلمنامه ی «بمب» به رغم اندک ضعف هایش یک حسن بزرگ دارد و آن پیشرفت موازی روایت "سمانه و سعید" در کنار روایت "ایرج و میترا" و در نهایت برخورد این دو روایت به یک دیگر است. همچنین فیلمساز خوب بلد است بازی درستی با سکوت ها بکند و فیلم خود را با پرگویی و هجوم رویدادها بی جهت شلوغ نکند.
بازی های درونی زیبایی طی سکوت های فیلم شکل می گیرند. نوع رابطه میترا و ایرج و حتی شیوه قهر کردنشان را شاید در کمتر فیلمی دیده باشیم که این خود تماشای «بمب» را جذاب می کند.
فیلم، البته می توانست ریتم تندتری داشته باشد. ایرادی که بر آن وارد است و البته پیمان معادی در نشست خبری فیلم اذعان داشت که تعمداً طراحی شده است تا بار عاشقانه و شاعرانه کار جدی تر شود. با این حال فکر می کنم کمی ضرباهنگ بخشیدن به «بمب» به وسیله ی تدوین مجدد می تواند اتفاق درستی باشد.
همان قدر که کاراکترها خوشایند و ملموس اند، بازی های فیلم نیز بسیار باورپذیر و تماشایی اند. ابتدا باید بگویم که «بمب» مجموعه ای قوی از بازیگران نقش های مکمل را دارد. چه معلمان مدرسه که همه در جای درست خود قرار گرفته اند، حضور به اندازه ای دارند و بازیگران این نقش ها نیز همگی درخشان اند خصوصاً سیامک انصاری و حبیب رضایی. این مسئله در انتخاب بازیگران نقش همسایه های زوج اصلی فیلم نیز به چشم می خورد. اما دو بازیگر اصلی فیلم نیز بازی های درونی بسیار قوی و خوبی دارند که امیدوارم ازسوی هیئت داوران نادیده گرفته نشود زیرا اساساً بازی هایی این چنین درونی و مملو از سکوت کمتر به چشم می آیند و به شکل مضاعفی دشوارترند.
موسیقی متن فیلم که تمی عاشقانه دارد نیز از نقاط قوت آن به حساب می آید.
«بمب» حاصل ریزبینی و دقت نظر کارگردانی ست که در فیلم دومش گام های رو به جلوی او آشکارا قابل مشاهده اند. فیلمی با فیلمنامه نسبتاً موزون، اجرای تمیز و مطلوب، شناخت درست فیلمساز از برهه زمانی انتخابی اش و در نهایت مجموعه درست انتخاب های او که «بمب» را به یکی از فیلم های خوب جشنواره سی و ششم تبدیل کرده است.