جستجو در سایت

1396/11/23 00:00

شما او را نمی بینید ولی او حاضر است

شما او را نمی بینید ولی او حاضر است

  

روز ششم آفرینش، قدرت به انسان منتقل می­شود. همه چیز از بین رفته و نابود می­شود.

"مادر"، یک تمثیل آخرازمانی است. فیلمی درباب مکاشفه هستی و واکاوی یک تاریخ تکراری. فیلمی که در آن هیچ شخصیتی نامی ندارد. یک مادر، یک شاعر، مرد و زنی مهمان، ناشر، کشیش و نهایتا یک نوزاد متولد شده، همگی بی نام هستند. همگی با ضمیر "او(him)" صدا زده می­شوند. البته برخلاف همه تنها شاعر است که (Him) صدا زده می­شود.

شاعر شبیه پروردگاری جدید، پیامبری با مریدان فراوان معرفی می­گردد و مادر از دید او و از دید پیروانش، منبع الهام شاعر برای نوشتن است. مادر در اساطیر "اینکاها" و بومیان آمریکا، نمادی از زمین شناخته می­شود. در مصر باستان و قبیله­های پارینه سنگی که الهه­ های بسیاری وجود داشتند، الهه مادر به عنوان استعاره­ای از طبیعت زمین بوده است پس پر بی­راه نیست که مادر فیلم آرنوفسکی، زمینی باشد که میزبان مهمانان زیادی شده است. الهه اشراه، مادر، همسر خدا از دید برخی انجیل شناسان، که نهایتا به صورت نمادین درختی قطعه قطعه و به آتش کشیده شد. مادر، زمینی است که بارها نابود شده و به وجود آمده است.

خداوندگار فیلم، همان شاعری است که نوشته ­های پیشینش دیگر خواننده­ای ندارد، کاربردی ندارد و به دنبال الهامی جدید برای نوشتن است و این منبع الهام همسرش است. خدائندگاری که به هیچ وجه نماد لطف الهی نیست بلکه نشانی از قدرت مطلق دارد. در ابتدای فیلم سخت تلاش می­کند بنویسد و به قول خودش کار کند. اما ورود یک مهمان به عنوان دکتر که بعدا مشخص می­شود از پیروان متعصب شاعر است به همراه همسرش درچه وقوع رخدادهای تاریخی آینده می­شود. از این جهت تاریخی که تکرارشونده است.

در جهانی سوخته و ازبین رفته، خانه­ای آتش می­گیرد، یک هستی جدید پدیدار می­شود. انفجاری عظیم که از دل آن جهانی نو با زندگی جدید بیرون می­آید. شبیه انفجاری بزرگ که نظریه­ ای درباره شروع و تکامل جهان و تمامی کهکشان­ها است. از درون این نابودی بزرگ اولیه، کریستالی در دستان شاعر باقی می­ماند. باقیمانده از زمانی ماقبل تاریخ و این کریستال مقدس که در اتاق شخصی و بسیار مرموز شاعر-که هیچکس اجازه ورود به آن را ندارد-نگهداری می­شود. اتاق، شبیه مکانی مرموز که در آموزه­ های دینی و مذهبی، عرش خدا نامیده می­شود و کسی اجازه ورود به آن را ندارد. همانطور که "مادر" نیز میهمانان را از ورود به آنجا منع می­کند و این وسوسه ­ای اولیه برای انسان است. گویی طبیعت ذات انسان­ها را بهتر از خداوند می­شناسد و آنها را از ورود به بهشت مهر و موم شده بازمی­دارد.

هنگامیکه نهایتا میهمان­ها بدون اجازه وارد این اتاق شده و به ناگاه کریستال مقدس شاعر را می­شکنند. این داستانی است که یادآور خوردن سیب عدن توسط آدم و حوا است. با این تفاوت که "آدم" فیلم آرنوفسکی، مریضی الکلی و سیگاری است و جای زخمی روی پهلوی خود دارد. بعد از شکستن کریستال، به طور شهوتناکی با همسرش معاشقه می­کند. همانطور که در تعالیم مذهبی آمده است که بعد از خوردن سیبی، عورت آدم و حوا نمایان گشته و به نوعی زندگی الاهیاتی به زندگی بدوی و حیوانی تبدیل می­شود. متن فیلم مادر از همین استعاره نشات می­گیرد. قضیه به اینجا ختم نمی­شود، دو پسر آنها که به خانه(جهان) می­آیند به جان یکدیگر افتاده، به خاطر دلایل مادی(دنیایی) و درآخر یکی به دست دیگری به قتل می­رسد. همانند داستان هابیل و قابیل و داستان شروع جنایت.

از اینجاست که رفته رفته تعداد میهمان­ها به دلایل مختلف در خانه زیاد می­شود و پروژه تخریب جهان شروع می­شود. خانه­ای که مادر با وسواس تمام سعی در تعمیر و بازسازی آن داشته است، کم کم توسط پیروان شاعر ازبین می­رود. با نابودی تدریجی خانه، اعتماد مادر به شاعر نیز به تدریج ازبین می­رود.

مادر شبیه به مریم باکره، باردار می­شود و فرزندش شبیه مسیح موعود به دنیا می­آید. بلافاصله توسط پیروان مذهبی شاعر، به قتل رسیده و تکه تکه می­شود. همانند مسیح مصلوب و از دید کشیش او نمرده است، صدایش همه جا هست. همان تفکری که مسیحیان درمورد عروج عیسی نزد خدای پدر و بازگشت دوباره او به زمین دارند. مثله کردن نوزاد نیز در مراسمی مقدس انجام می­شود، مراسمی که بیشتر به تشریفات شیطان پرستان(با ارجاع به فیلم "بچه رزماری" اثر "رومان پولانسکی") شبیه است.

تمام این رخدادهای به ظاهر شوم که در داخل خانه اتفاق می­افتد، به زعم شاعر نشانی از الهام الهی و درجهت زیبایی دنیاست. برعکس مادر که رنج می­کشد، شاعر، پیروان خویش را قطعه ­ای از وجود خود می­داند، همواره همراه آنان است و بیش از اینکه درکنار همسرش باشد درکنار آنهاست. درصورتی که مادر لحظه به لحظه عصبی ­تر شده و به مرز جنونی افسارگسیخته نزدیک می­شود تا جایی که دست به قتل چندتن از پیروان شاعر حواریون می­زند. نشانه­ های زجر، رنج و جنون عصبی مادر، رفته رفته به شکل ویرانی خانه بازنمایی می­شود. بازنمایی غرق شدن خانه بعد شکستن لوله­ های آب آشپزخانه که خود استعاره­ای از داستان نوح پیامبر(فیلم قبلی آرنوفسکی) و تفکیک انسان­ها در دیدگاه مزهبی است، مراسم عذاب آور تولد نوزاد و قتل او، ازبین رفتن اتاق مقدس شاعر یا هاله مقدس مکانی مرموز و جاوید، درگیری­های جنگ جهانی، گروه­های چریکی، هیپی­های دهه 60 و سیر تاریخی تحولات و بازنمایی وقایع، همه پاسخی در جهت واکنش­های مادر به نابودی خانه و از دست دادن تمام زحماتش در تعمیر خانه، از بین رفتن اعتماد به همسرش و کشته شدن فرزندش است.

معانی تصویر، معانی نشانه­ ها را نتیجه می­دهد. این که هرچیز در سینما، معنای متفاوتی از واقعیت پیدا می­کند. پرسوناژ مادر در خانه ­ای به مثابه جهان تصویر می­شود و از خانه هیچگاه خارج نمی­شود. جرات ندارد، می­ترسد خود را آزاد کند، ناتوان و عقیم است. برعکس شاعر که نامحدود است و به هیچ چیز پایبند نمی­شود.

فیلم به اگزیستانسیالیم نزدیک می­شود و مجددا از آن دور می­شود و این حلقه تکراری ادامه پیدا می­کند. این اساس پست مدرنیسم فیلم است.

فلسفه وجودی شاعری که نمادی از قدرت و ایمان الهی است و مادر، کشیشی با قدرت مذهبی، ناشری با قدرت سیاسی و پیروانش را به راه خود می­کشاند. به نوعی آرنوفسکی پیوند بین الاهیت، سیاست و قدرت را ناگسستنی و شکست ناپذیر می­داند.

نحوه فیلمبرداری روی دست برای به تصویرکشیدن اضطراب مادر به جا استفاده می­شود. خاصیت تعلیق و انتقال احساس زجر به بیننده فیلم را به سینمای وحشت نزدیک می­کند. نما و قاب ­بندی درجهت به تصویرکشیدن شکوه زندگی و شکوه تاریخ است. جهنمی که بیرون از خانه به تصویر کشیده می­شود، بهشتی از قدرت کرستال مقدس با درختانی سرسبز شکل می­گیرد، آرنوفسکی بهشت و جهنم را در این دنیا و نه در جهانی انتزاعی به نمایش می­گذارد.

اساسا هرچیزی در فیلم خلق می­شود و سپس نابود می­شود و این چرخه تکراری ادامه پیدا می­کند. دقیقا شبیه تاریخ. از زخم کف خانه که گاهی دهان باز می­کند تا خود مادر و کریستال مقدس، همه آنها هستند و در چشم به هم زندنی وجود ندارند. و جهانی که از دل آن دالان تاریک در عمق خانه توسط مادر آتش زده می­شود.

فیلم پر از مفاهیم فلسفی و اگزیستانسیالیستی است و درنگاه فرمالیستی بسیار قابل تامل است. دریچه زیبایی شناسی فیلم اما از دید نشانه شناسی گشایش می­یابد.

مفاهیم و روایت­های مذهبی درکنار مسیر نابودی خانه از منظر تاریخی شرروع و ادامه زندگی انسان و نهایتا پایانش را بازنمایی می­کند.

میزانس­های فیلم برگرفته از ارجاعاتی به فیلم­های خود او مثل "سرچشمه" و "قوی سیاه" است و کابوس­های آن یادآور آثار "آلن پو" است.

فیلم اضطرابی تاریخی است. تصویری از اخلاق که در طول تاریخ نمایش داده می­شود. تعالیم مذهبی بازنمایی می­شود اما به شیوه­ای خشونت بار. عشق راه حل نهایی است. برتر از هر ایمانی، برتر از هر تاریخ و الهامی. خود آگاهی سختی که فیلم به دشواری به آن می­رسد از دل یک اکتشاف تاریخی بیرون می­آید. سینماتوگرافی که آرنوفسکی به آن دست پیدا می­کند، یک پست مدرنیسم تاریخی در گذر از سینمای مدرن و آوانگارد است. لحظه­ای که آگاهی ثبت می­شود. این آگاهی از نقطه نظر "ژیل دلوز" توسط "تصویر-حرکت" و "تصویر-زمان" به دست می­آید. از نظر "لویی دلوک"، "فتوژنی" آن را می­سازد و از دید "آندره بازن"، آگاهی حقیقی به وسیله "رئالیسم" روشن می­شود. یکی از اهداف فیلم "مادر" رسیدن به این آگاهی از دل وحشت و خشونت در زندگی انسان و انتقال احساس اضطراب و رنج است. این که انسان و کنش­های او چگونه در روند شکل­گیری زندگی و سیر رخدادهای تاریخی تاثیرگذار است. این هاله مقدس هر انسان است که به طوری فزاینده تاثیری شدید بر زندگی او می­گذارد و در رسیدن به آگاهی او نقش ایفا می­کند. کریستال مقدس شاعر که می­شکند و نمود خود را در بارداری، نویسندگی شاعر، اتفاقات خانه نشان می­دهد. فرزندی که همانند کریستال تکه تکه می­شود و از دید کشیش فدای یک آگاهی بزرگ­تر می­شود. یک منجی مثله شده. متن چنان به فرامتن تندیل می­شود که مرزهای بین ساختارهاب نشانه شناسانه و سمبلیک را در برابر جهان انتزاعی را از بین می­برد. همانقدر به سورئالیسم نزدیک می­شود به همان شکل با سینمای وحشت پیوند می­خورد. فلسفه جهان بینی کارگردان آنقدر بزرگ می­شود که فیلم را درخود می­بلعد. تریلر روانکاوانه آرنوفسکی فاقد زمان است و نهایتا نشانی از تهی و هیچ به جای می­گذارد. همانطور که از لحاظ بصری فیلم کم کم تیره و خاکستری می­شود.

آگاهی فیلم "مادر" از دل روایتی تاریخی بیرون می­آید. تکرار زندگی در مواجهه با رخدادهای تاریخی، اعتقادات مذهبی و نهایتا ذات هنر و شاعرانگی.

فیلم با ارجاعات فراوانی به فیلم­های "بچه رزماری"، ملودرامی شبیه " چه کسی از ویرجینیا وولف می­ترسد"، شات­های "پی" اولین اثر آرنوفسکی و عقیم بودن در نویسندگی شبیه جک تورنس "درخشش" استنلی کوبریک ساخته شده است. آرنوفسکی سینما را با سینما نمایش می­دهد و این مهمترین دستاورد فیلم است. مدیومی که هیچ یک از هنرهای دیگر قدرت بازنمایی آن را ندارند. فیلم "مادر" فیلمی است که بیشتر احساس می­شود تا دیده شود، آشناست. زیرا جدای از هرچیز، عشق برآیند آن و قدرت مطلق قلمداد می­شود و این خود جادوی سینما است.


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط