یک اثر نقادانهی تند و تیز با موضوع رنجهای مادرانه و خطر خودباختگی
ترجمه اختصاصی سلام سینما
«تالی» یک فانتزی با نظمی خاص در بالاترین سطح خود است که ابتدا ممکن است شبیه به یک قسمت از سریال " این ما هستیم" به نظر برسد اما این قصه به اندازهی " شکل آب" شگفتانگیز خواهد بود. «تالی» را میتوان برداشتی نوین از داستان «مری پاپینز» آقای «دیابلو کودی» به عنوان نویسندهی این اثر دانست؛ کاستی هایی که آن فیلم در زمینهی آهنگها داشت خیلی بیشتر از کاستی هایش در صحنههای برهنه و همخوانیهای «کارلی رائی جپسن» بود. «تالی» بسیار بامزهتر از " جونو" و به اندازه ی " بزرگسال نوجوان " صادقانه است. سومین همکاری مشترک «کودی» با کارگردانی «جیسون ریتمن»یک اثر نقادانه ی تند و تیز با موضوع رنج های مادرانه و خطر خودباختگی است.
در ابتدای داستان شکم «مارلو»(با بازی رضایت بخش شارلیز ترون) را می بینیم؛ زنی ۴۰ ساله که مادر ۲ بچه است و در حال حاضر هم باردار است و با احتیاط در حال پایین رفتن از پلههای خانه اش در حومه ی شهر می باشد. از چهرهی او میتوان تشخیص داد که این زندگی که درون او در حال رشد است ، تنها چیزی است که در این زندگی برایش باقیمانده است. به برادر ثروتمندش(مارک دولپس) میگوید:«حس میکنم شبیه یک قایق قراضه ی رها شده هستم». در جایی دیگر هنگامی که از او میپرسند چند ماه از آخرین رابطه او با همسر بی توجه و بی خیالش (ران لیوینگستن) گذشته است، می گوید :«بدن من شبیه به نقشه سه بعدی کشوری است که در جنگ ویران شده». این بچه تنها حاصل یک تصادف بوده است و بنظر می رسد تصادف خوشحال کننده ای هم نبوده است.
به وضوح مشخص است که «مارلو» همین حالا هم بسیار زندگی پرمشغله ای دارد؛ دختر ۸ سالهی او در آستانه سنی که کودکان در آن دچار عدم اعتماد به نفس میشوند و پسر او هم- در جایی از فیلم اشاره میشود که علائم اوتیسم دارد- در آستانهی اخراج شدن از مهدکودک قرار دارد. هنگامی که سومین بچهی او به دنیا میآید، چهرهاش نشان میدهد که از تحمل بار مسئولیت بریده است. معجزهی زندگی و زیباییهای مادرانگی را فراموش کنید؛ «میا» کوچولو مانند یک خون آشام گرسنه است و هرگز اجازه نمیدهد «مارلو» یک شب خواب راحت داشته باشد.
در حالی که همسر او در تخت خواب مشترکان مشغول بازیهای رایانه ای است و سفرهای کاری به ایالت «فینکس» دارد ، «مارلو» شبها بیدار میماند و با شیفتگی خاصی به تماشای تکرار برنامهی تلویزیونی " گیگولوس " مینشیند(«کودی» بار دیگر استعداد ناب و زیبای خود را در استفاده از فرهنگ عامهی مردم برای برملا کردن نقاط ضعف شخصیتهای داستانش به ما نشان دهد). سینه اش دچار ناراحتی شده است، پاهای او سه برابر دفعهی اولی که باردار بود چاق شده و شکم او هم… شارلیز ترون یا او واقعا به کارش تعهد دارد(وزن اش را افزایش داده!) و یا اینکه باورپذیرترین لباس چاقی تاریخ سینما را به تن کرده است.
«تالی» (با بازی مکنزی دیویس که به اندازهی "همیشه بدرخش"محصول سال 2016 جذاب ظاهر شده است) زنگ در را به صدا در میآورد:« من اینجام تا از تو مراقبت کنم» و این گونه است که همه چیز تغییر میکند. مارلو که نسبت به قبول پیشنهاد برادرش مبنی بر استخدام کردن یک پرستار شبانه برای مراقبت از بچه بیمیل بود اما پس از گذشت چند ساعت از حضور «تالی» متوجه میشود که تا چه اندازه نیازمند کمک بوده است.
«تالی» رویایی بود که به واقعیت پیوسته است. او بسیار پرشور و خوش مشرب است و با آن نگاه خیره و لبخندش به «میا» گاهی بنظر می رسد که اگر «مارلو» برای نگهداری از کودکش خسته نباشد ، باعث دردسر می شود. اگر یک چیز دربارهی علاقهی زیاد از حد «تالی» به کمک کردن غیرقابل درک باشد، تنها به این دلیل است که فیلم کلیشه ی ذهنی ما در مورد خاص بودن مادرانگی را دچار چالش می کند.. «مارلو» دوباره متولد شده است. همانطور که خودش در جایی از فیلم میگوید:«انگار که دوباره میتوانم رنگها را ببینم.»
این رویای هر مادری است که بتواند زندگی خود را بدون تسلیم کردن یک زندگی دیگر بازگرداند (منظور از زندگی دیگر دوران بارداری است). و در حالی که ساختن فیلمی دربارهی لذت استخدام کردن یک خدمت کار جدید کمی عجیب است اما «دیویس» موفق شده است تا به تنهایی شخصیت «تالی» را از تمام پستی ها و بلندی ها عبور دهد و شخصیتی که نامش عنوان فیلم است را تبدیل به یک پرستار رویایی دیوانه و خوشبخت کند که این همیشه باعث می شود شخصیت او کمی غیرواقعی به نظر برسد؛ حتی ثروتمندترین افراد جهان هم نمی توانند هزینه ی همچین سطحی از مراقبت را بپردازند. هرچند هیچوقت بحث دستمزد به میان نمی آید اما انگار مارلو غول چراغ جادو را در خانه ی خود یافته است. صمیمیت بیگانه وار «تالی» و رفتار رباتگونهی او به مرور عجیبتر میشود و دیری نمی پاید که تردید کنیم فیلم درحال سرکار گذاشتن مخاطب با مسائل فراطبیعی است.(هیچ اسپویلری اینجا در کار نیست اما داستان دارای انواع گوناگونی از سرنخهای جذاب است.)
صمیمیت بیگانه وار «تالی» و رفتار رباتگونهی او به مرور عجیبتر میشود و در حالی که این فیلم خیلی زیرکانه نیست، چیزی که باعث شده است برای آن احترام قائل شویم به نمایش کشیدن این واقعیت است که مردم چگونه بخش عمده ای از زندگیشان را برون سپاری می کنند. یکی از نکات هوشمندانه ی فیلمنامهی «کودی» مقیاس مسائل مختلف زندگی «مارلو» را تراز میکند؛ و هرگز بدون اینکه چیز در عوض به او بدهد ، چیزی را از «مارلو» نمیگیرد. شاید مشکل نگهداری از «میا» حل شده باشد اما حالا «مارلو» باید مدرسهی جدیدی برای پسرش پیدا بکند. «تالی» ممکن است که «مارلو» را به یاد گذشته ی خودش بیاندازد اما یادآوری گذشته قائدتا با یادآوری حسرت های گذشته نیز همراه خواهد بود. سوالهای اساسی کم کم ظاهر می شوند: آیا «مارلو»یِ گذشته مرده است؟ یا فقط به خواب عمیق رفته است؟ آیا لازمه ی مادری این است که زنی خودش را فدای فرزندانش بکند؟ یا اینکه بخشی از خود را حفظ کند تا مطمئن شود که فرزندانش کسی را برای دوست داشتن خواهند داشت؟
«تالی» گره های داستانی بزرگی در خود دارد و این فراتر از اعتباری است که «کودی» و «ریتمن» در طول این سالها کسب کرده اند ، اما این مسئله در برابر لذتی که برای رسیدن به این جایگاه تجربه کرده اند کوچک است. زوج «ترون» و «دیویس» در کنار یکدیگر به حدی پویا هستند که انگار دو روی یک سکه اند. زیبایی قصه در آنجاست که این دو زن می آموزند خودشان را دوست داشته باشند و این باعث می شود که بتوانند به راحتی یکدیگر را نیز دوست داشته باشند.
منبع : ایندی وایر
مترجم : وحید فیض خواه