جستجو در سایت

1394/03/27 00:00

هزارتوی خیانت

هزارتوی خیانت
سهیلا (رویا جاویدنیا) مدیر یک مرکز نگهداری کودکان معلول در زعفرانیه است و زندگیش با جلال (احسان امانی) متخصص زنان و زایمان که فردی هوس­ باز است و اعتقاد دارد منشی حتما باید مجرد باشد رو به زوال است. آذر (پانته­ آ پناهی­ ها) منشی جلال به حقوق ماهیانه اندکی راضی است تا خورد و خوراک بچه­ هایش تامین شود. شوهرش خسرو (صابر ابر) با سیمین (شبنم مقدمی)، یکی از شاگردهایش در آموزشگاه رانندگی، دوست شده و می­ خواهد با بهانه­ های واهی از آذر طلاق بگیرد تا به عشق غیرسنتی­ اش برسد. سیمین هم که استاد دانشگاه است، از شوهرش جدا شده و به دنبال ساختن یک زندگی جدید با خسرو است. مهسا (مهسا علافر)، دانشجوی سیمین، نیز خود را در برابر خیانت دوست پسرش رضا (محمد رضا غفاری) می­ بیند. دست بر قضا مهسا دختر سهیلا و جلال است و این دایره بیان می­ کند که از هر دستی بدهی از همان دست پس می­ گیری... «گَس» اولین ساخته کیارش اسدزاده یک فیلم جمع و جور با بازی­ های خوب است که کل داستانش را می­ توان در پاراگراف بالا خلاصه کرد. البته قرار نیست همیشه با داستان­ های غیرخطی و پیچیده مواجه باشیم. همین که یک پاراگراف داستان وجود دارد (!) و به خوبی روایت می­ شود جای خوشحالی است. کاراکترهای «گَس» آدم­ هایی کاملا ملموس از جامعه ما هستند که طعم زندگیشان نه فقط گَس که کاملا تلخ است و این تلخی بن­ بستی برای این کاراکترهاست. شاید بهتر بود در میان تمامی این سیاهی­ ها و تلخی­ ها کورسوهای امید نیز باز گذاشته می­ شد. فیلم یک تعریف سطحی از فمینیسم هم می­ دهد: اینکه در جامعه ما همیشه به زن­ ها ظلم می­ شود و مردها معمولا هیولایی هستند که خیانت می­ کنند! البته ارجاعی به یک کتاب مبانی فمینیسم یا دادگاه­ های خانواده کلیت این تعریف را به سادگی زیر سوال می­ برد. شکل روایت فیلم و تاکید آن بر مسیر داستان (و نه ابتدا و انتها)، هم چنین دوربین روی دست و موسیقی اندک تاثیر گرفته از فیلم­ های اصغر فرهادی است. پایان­ های باز و دوربین­ های روی دستی که این روزها بدون در نظر گرفتن دلیل منطقی برای آن، به وفور کپی­ برداری می­ شوند. هر چند در مورد اول، اسدزاده فیلمش را تا حدودی شخصی­ سازی کرده و حرفش را واضح می­ زند و نتیجه­ اش را واضح می­ گیرد اما در مورد دوم بسیار ضعیف عمل کرده است. دوربین روی دست در صحنه­ های آرام و سرد باعث ایجاد تنش­ های بی­ مورد می­ شود، در صورتی که تاکید فیلم بر سردی روابط بین آدم­ هاست نه تنش. بهترین روش برای بیان این سردی استفاده از نماهای دور با دوربین ثابت و نورپردازی و طراحی صحنه­ با استفاده از رنگ­ های مناسب است. هرچند فیلم در مورد طراحی صحنه و نور خوب عمل کرده اما دوربین روی دست وصله­ ای ناجور است. در واقع اگر دوربین در اکثر سکانس­ ها کمی دورتر و البته ثابت می­ بود، حس سردی به شکل بهتری منتقل می­ شد. روند داستان یکنواخت و کُند است که می­ تواند در برخی جاها برای مخاطب حوصله­ سربر باشد به خصوص که ریتم کُند بیشتر ناشی از کمبود محتوای فیلمنامه است -مانند نشان دادن یک دور کامل از بازی مافیای مهسا و دوستانش!- تا نمایش سردی روابط. چه زمانی قرار است مشاورین فیلمنامه نقش واقعی در سینمای ما ایفا کنند؟... «گَس» فیلمی قابل قبول به عنوان اولین ساخته بلند یک فیلمساز است و اسدزاده با شناخت و شخصی­ سازی هرچه بیشتر المان­ های فیلمسازی­ اش می­ تواند کارهای قوی­ تری نیز ارائه دهد.