مسافران مریخ

احتمال باران اسیدی نخستین ساخته بهتاش صناعیهاست. فیلم اجتماعی است که در فضایی آشنا و ساده، قصهای ساده را روایت میکند. نگاه مینیمال کارگردان و نویسنده در تمام اجزا فیلم جریان دارد. انتخاب این نوع روایت و دوری از پرگویی همواره برای یک فیلمساز که میخواهد فیلمش را با بودجه کم بسازد و در عین حال نوعی پیچیدگی را در ذهن مخاطب متبادر کند، جذاب است.
این انتخاب میتوانست برای یک فیلمساز فیلم اولی این خطر را ایجاد کند که که روایتش الکن بماند اما مشخص است صناعیها این قالب را صرفا به دلیل نوعی سلیقه و ذائقه شخصی برای فیلمش انتخاب نکرده و قصه پر وسواس فیلم مسیری دیگر را برای بیان روایت نمیطلبید. داستان فیلم با سفر منوچهر به تهران برای جستجوی دوستش آغاز میشود اما این جستجو در روندی معقول و منطقی ارزشش را ازدست میدهد و به تحول منوچهر که با ترک حاشیه امنیتش شروع میشود پایان مییابد. این تحول با کدهای کوچک در حد باز نکردن یک چتر و کنار گذاشتن وسواسهای کوچک نمایش داده میشود و درست به همین دلیل، منطقی، معقول و قابل باور است . احتمال باران اسیدی داستان آشنای آدمهای سرخورده از روابط پیچیده دنیای مدرن است که هر کدام برای خود سیارهای دارند و امیدشان برای برقراری ارتباط با دیگران کمرنگ است. روابط بین آدمهای قصه از نوع معمول و کلیشه نیست.
سه آدم بیربط با دنیاهای متفاوت ناخواسته در یک هتل کنار هم قرار میگیرند و نکته جالب داستان این است که همان تنهایی آنها را هرچند برای مدت کوتاه کنار هم قرار میدهد و از تنهایی درشان میآورد. این فیلم با اینکه اولین تجربه بلند بهتاش صناعیها است، چه در انتخاب نوع روایت و چه در ساختار اثری پخته و قابل توجه است. و نوید تولد کارگردانی خوش ذوق و وسواسی را به سینمای ایران میدهد. فیلمساز با اینکه از بازیگران چهره در فیلمش استفاده نکرده است اما بازیهای درخشانی را از هر سه کاراکتر فیلم شاهد هستیم که هر کدام به فراخور نقششان شخصیت را برای مخاطب باورپذیر کردهاند. شمس لنگرودی بازیگر نقش منوچهر که به عنوان شاعر برای مخاطب چهرهای آشناست یکی از بهترین بازیهای چند سال اخیر را در این فیلم به نمایش گذاشته است. یقینا اکران این فیلم سبب خواهد شد که سیل پیشنهادات زیادی به سمت ایشان روانه شود که البته از هوشمندی آقای لنگرودی به دور است که بخواهند این نقش را در فیلمهای دیگر تکرار کنند.
طراحی صحنه ساده فیلم و دیالوگهای محدود و بازیهای ساده و بی اغراق همچنین ریتم کند و نمایش روزمرگی، ناخودآگاه فیلمهای اروپایی در سبک «برسون» را در ذهن تداعی میکند. جذابیتهای بصری و تر و تمیز بودن فیلم و همچنین قصه آشنایش سبب میشود با وجود ریتم کند، اما هماهنگ و یکدست فیلم، مخاطب حتی از نوع مخاطب معمولی، فیلم را تا انتها دنبال کند و با حال خوب با فیلم همراه شود و به خانه برود. گرچه ممکن است در نگاه اول به واسطه قابهای خالی و ثابت فیلم و تم رنگی فیلم اثری غمانگیز به نظر برسد اما در لایه زیرین اثری امیدبخش است و انزوا و تنهایی را ترویج نمیکند.