همه فرزندان من *
نخستین درسی که در کلاسهای نگارش تدریس میشود نحوه نگارش ابژکتیو و سوبژکتیو است. نوع نگارش ابژکتیو، بیرونی و موضوع محور است. توصیف صرف بدون هیچ گونه دخل و تصرف و قضاوت درباره آنچه مشاهده میکنیم. اغلب فیلمنامههایی که نوشته میشوند از این نوع نگارش استفاده میکنند، یعنی راوی سوم شخص که دانای کل است و طبق قرارداد با او همراه میشویم. هر چند با یک ضریب خطا کوچک اغلب نوع روایت اینگونه آثار یک ته رنگ قضاوت به خود میگیرند. اما در نوشتار سوبژکتیو آنچه در نوشتار مهم است حس و عاطفه و نوع نگاه سوژه ( راوی) است. در این نوشتار با اهیمتترین عنصر سوژه است. موضوع در این نوع متن در درجه دوم اهمیت قرار میگیرد. زیرا هر آنچه مشاهده ] یا شنیده[ میشود از فیلتر ذهنی سوژه گذر کرده است. نمونه مثال خوب برای این نوع فیلمنامه، آثار اکسپرسیونیسمی است. در روایت این نوع فیلمنامهها اغلب شاهد راوی اول شخص هستیم. این نوع روایت جایی برای قضاوت باقی نمیگذارد. زیرا مخاطب خود شاهد قضاوت سوژه از جهان پیرامون خود است. بنابراین تنها یک تجربه جدید از زاویه دیدی تازه و نو به موضوعی است که شاید بارها برای مخاطب اتفاق افتاده باشد یا درباره آن شنیده باشد. نوع واگویه کردن یا همان مونولوگ بیشترین سبکی است که این نوع روایت به خود میگیرد. روایت « آشغالهای دوست داشتنی» نیز از همین جنس است. فیلمنامه بر پایه واگویه ذهنی شخصیت اصلی بنا شده است، در این واگویه کردن منیر با قاب عکسهایی وارد گفت و گو میشود و داستانی میسازد که مخاطب را به مکاشفهای درباب یک خانواده برساند. اشاره کردیم که در چنین داستانی قضاوت نهایی صورت نخواهد گرفت زیرا از همان ابتدا مخاطب شاهد یک روایت شخصی از واقعه و موضوع است. البته در این داستان نویسنده تلاش داشته که منیر قضاوتی را انجام ندهد و تنها نگران ابتداییترین و البته با اهمیتترین خطری باشد که او تهدید میکند. البته آنچه در ذهن منیر به صورت سیال در جریان است یک ابر روایت به نام وطن است که در ذهن تمام افرادی که در کشوری زندگی میکنند در جریان است و همواره افراد به دنبال حل کردن پازل این ابر روایت هستند. منیر در ذهن خود نخست با محمد علی همسرش که یک کارمند دوران پهلوی و از اعضا حزب جبهه ملی بوده است، سپس با رامین پسر بزرگش که برای تحصیل به غرب مهاجرت کرده، بعدتر با امیر دیگر پسرش که در زمان جنگ شهید شده است و در انتها با برادرش که عضو سازمان مجاهدین خلق بوده و کشته شده است در حال بحث و جدل است.این بحث و در طول روند داستان زیر چتر نگرانی منیر مبنی بر وجود وسایلی در خانه که برای او دردسر ساز خواهد شد. منجر به مکاشفههایی از جنس تضارب آرا و همدلی و عاشقی میشود. تمام تلاش منیر در ذهن خود سامان دادن این تضارب آرا و همدل کردن قاب عکسها با یکدیگر است. این تلاش و نگرانی از به خطر افتادن خود زخم خاطر یا تروما شخصیت اصلی داستان را میسازند. به خصوص اینکه در داستان مشخص میشود حدود 10 سال است که منیر دائم با قابها صحبت میکند. و در طول این 10 سال رازهایی را در سینه خود پنهان نگاه داشته است اما به دلیل موقعیتی که در آن گرفتار آمده است طی مکاشفههایی که صورت میگیرد این رازها برملا میشود. به نوعی شخصیت اصلی در میان این مکاشفهها است که تروما خود را هم حل میکند. در صحنهای از داستان تمام افراد حاضر در قابها با یکدیگر یک شعر دوران انقلاب را میخوانند و این نقطه طلایی همدلی افراد برای منیر است اما بلافاصله تفاوت اندیشهها اوج میگیرد و مسیرها را از یکدیگر جدا میکند. در این بین لحظاتی وجود دارد که شخصیتهای داخل قابها در نقاطی با یکدیگر همسو هستند و تنها تفاوت نگرش است که باعث جدل میشود. اگر آنچه را باعث آغاز روند قصه است معمایی بدانیم که منصور برادر مجاهد منیر طرح میکند و به عنوان شخصیت مخالف قهرمان میخواهد با او مقابله کند باید بپذیریم که طرح این معما است که باعث روبهرو شدن شخصیت اصلی با تروما خود میشود. از سویی این نکته را نیز نباید نادیده انگاریم که منصور معما اسلحه را برای آزار دادن و با نیت دشمنی با منیر طرح نمیکند بلکه طرح این معما تنها برای نجات وجود خود است زیرا منیر قصد دارد قاب عکس منصور را هم همراه با اشیا دردسر ساز دیگر به سطل زباله بیاندازد. این نکته زمانی بیشتر خود را نشان میدهد که در صحنه پایانی خود منصور معما و سد راه شخصیت اصلی را برمیدارد. این برداشتن سد راه و معما باعث میشود تروما ذهنی منیر نیز تا حدودی برطرف شود و آن صلح و همدلی که مدنظرش بود را بین شخصیتهای داخل قابها برقرار سازد. موضع اصلی شخصیتها حمایت و یاری دادن به منیر است اما هر کدام به شیوه و نگرش خود این عمل را انجام میدهند. این شیوه و نگرش در همان اشیایی نهفته است که باید به سطل زباله انداخته شود. اشیایی که هر کدام در زمانی منیر را تهدید کردهاند و منیر از هر کدام کوله باری از اندوه و رنج و درد را دارد. اشیایی مانند، ویدئو، ماهواره، کتاب سرمایه مارکس، گلوله، مجلات روشنفکری غربی و ... در دوران مختلف به جای آنکه خانهای امن برای منیر بسازند باعث تهدید و ارعاب او شدهاند. هر چند داستان دارای یک آنتاگونیست مشخص و عیان نیست که به طور مستقیم شخصیت اصلی را تحت فشار قرار دهد، اما حضور یک نیرو قدرتمند در جهان بیرون از ذهن منیر که بر جهان ذهنی او سایه افکنده است دائم گوشزد میشود. همان نیرو قدرتمند است که باعث میشود منیر و خانهاش رنگ عوض کنند. این نیرو قدرتمند است که در میان داستان دائما خاطرات را برای منیر زنده میکند و منیر برای دوری از تکرار این خاطرات روی بر جمع آوری اشیا داخل خانه میآورد. خاطرات مهمترین نقش را در پس زمینه داستان «آشغالهای دوست داشتنی» ایفا میکنند. اگر نگاهی بینارشتهای به خاطرات در داستان داشته باشیم بسیار روشنتر متوجه خواهیم شد که جنس ارتباط منیر با شخصیتهای داخل قابها و فضای اطرافش چگونه است. در این باره لازم است بسیار کوتاه و موجز درباره نظرات پل ریکور درباره خاطره و تاریخ بدانیم و سپس بیشتر به عمق و نگرانی شخصیت منیر درباره تروما خود پی ببریم. همچنین کنش پایانی داستان را بر اساس آرای ریکور متوجه خواهیم شد. ریکور معتقد است همواره جنبهای از گذشته در اختیار ما نیست و ما همواره در تلاش هستیم تا آن را در حال بازنمایی کنیم. این امر از طریق حافظه باید صورت گیرد. اما نباید این را نادیده انگاریم که حافظه بسیار خطاپذیر است. بنابراین گذشتهای که به واسطه حافظه برساخت میشود قطعی و حقیقی نیست. ریکور بیان میکند برای فهم تاریخ و گذشته باید از خاطره آغاز کنیم. خاطره فرد خاطرهای است که فرد با آن مواجه شده یا آن را متحمل شده است. به همین قیاس باید مجموعهای خاطرههای مشترکی بین گروهی وجود داشته باشد. بنابراین مردم از طریق این خاطرات اعمال مشخصی را در گذشته بیاد میآورند. یعنی حافظه جمعی بر حافظه فردی مقدم است، زیرا ما در خانواده یا کشوری که حافظه جمعی از پیش دارد به دنیا میآییم. اما نکته اصلی این است که این حافظه جمعی باید توسط گزارش یا شهادت فرد یا افرادی تایید شود. یعنی حافظه جمعی مستقیم با حافظه فردی کاری ندارد اما برای تایید خود و تاریخ نگاری به آن محتاج است. این عمل سه مرحله را باید پشت سر گذارد.
1.برپاسازی و کابرد بایگانیهایی که نشانهایی از گذشته دارند. این عمل به خودی خود عملی تفسیری است، زیرا بایگانیها بدون پرسشهای مورخان قدرت تکام ندارند.
2. تببین/فهم عمل تاریخ نگاری که مورخان توسط آن واقعیتها را بهم پیوند میزنند. این واقعیتها باید فهم ساختن یک کنش بیانجامد.
3. تولید متون درباره تاریخ نگاری صورت گرفته که کاملا سخنورانه است بنابراین دوباره یک تفسیر دیگر وارد تاریخ نگاری میشود.
زمانی که ماهیت تاریخ نگاری تفسیری باشد عمل تاریخ نگاری همانند حافظه با فراموشی عجین میشود. واژه فراموشی کلید واژه اصلی در نظریات پل ریکور است و همچنین باید گفت کلید واژه اصلی در فیلمنامه «آشغالهای دوست داشتنی» و شخصیت اصلی آن یعنی منیر. آنچه در لایه اول داستان میگذرد حضور اشخاص با طرز تفکر متفاوت در طول تاریخ کشور است اما در طول داستان بارها و بارها این وجه تاریخی موکد میشود. تمام داستان از علامتی که بر درب خانه نقش بسته آغاز میشود. و این علامت موید این است که به زودی درب این خانه توسط نیروی قدرتمندی که نیرو ناظر و حاکم است کوفته خواهد شد. این درب زدن یک ترس را بر شخصیت اصلی که صاحب خانه است مستولی میکند. چرا؟ زیرا خاطرات درباره لحظه کوفته درب بر سر او آوار میشود. به همین علت در طول داستان بارها در زمانهای تاریخی متفاوت خاطرات فردی منیر را از لحظه درب زدن میبینیم. نخست سال 1367 و خبر شهادت امیر، سپس سال 1355 و حضور ساواک در جلوی در خانه برای بازداشت منصور به جرم وابستگی به حزب توده، بعدتر سال 1332 و حضور اراذل و اوباش برای گرفتن محمدعلی به جرم عضو جبهه ملی بودن، سپس سال 1314 و حضور آجودان و آوردن مادر منیر بدون چادر و در نهایت سال 1310 حضور نیروهای امنیتی برای بردن پدر منیر به جرم سرودن شعری در نقد امرا و حاکم وقت. تمام این خاطرات فردی وابسته به یک خاطره جمعی عظیم است که بخش شخصی آن فراموش شده است. زمانی که مورخ در حال بایگانی کردن و بعدتر تبیین/ فهم آن است جزییات شخصی را حذف کرده و تنها بخشی که فرضیه و پرسش را تایید میکند نگاه میدارد. حال شخصیت منیر به همین علت فراموشی است که اشیا مختلف را داخل خانه پیدا نمیکند و با رجوع به قاب عکسها و شخصیتهای آن و واکاوی ذهنی خود در تلاش است تا بخش فراموش شده گذشته را برای خود زنده کند. اما عمق نگرانی و اضطراب شخصیت منیر حاصل همین فراموشی است. این نگرانی که همواره به علتهای متفاوت، توسط نیروی ناظر متفاوت خانهاش مورد تعرض قرار گرفته است و اکنون دوباره در موقعیتی قرار دارد که دوباره این اتفاق تکرار خواهد شد. به همین علت برای فرار از این تعرض به دنبال اشیایی ]خاطرات[ است که جلوی این تعرض را بگیرد. اما پرسش این است که آیا میشود خاطرات را پاک کرد؟ یا به صورت نمادین که در داستان بیان میشود آنها را برای همیشه دور انداخت. این امر حتی به صورت تخیلی و اثری هنرمندانه نیز در فیلم « درخشش ابدی یک ذهن بی آلایش» دقیق صورت نگرفت و در انتها قدرت خاطرات نشان داده شد. تاریخی که تفسیری شده است و یکور آن رو «دور تفسیری» مینامد هیچگاه قابل اتکا نیست زیرا دچار فراموشی شده است، اما چه چیز باعث میشود ما متوجه این فراموشی شویم؟ چیزی را که فراموش کردهایم را که نباید بدانیم فراموش کردهایم، زیرا فرض این است که فراموش شده است. نکته اینجاست که خاطره فردی در برابر خاطره جمعی از فراموشی کمتری برخوردار است. زیرا خاطره جمعی توسط پرسشها بایگانی شده است اما خاطره فردی به مرحله بایگانی نرسیده است. مسئله اصلی در کنش پایانی منیر خارج کردن قاب منصور در کنار دیگر اشیا از خانه است. این عمل برابر با فراموشی منصور است. اگر به صورت کلی به داستان نگاه کنیم و روند تاریخی اتفاقات برای شخصیت منیر، او سمبلی از مام وطن است و قابعکسها و اشخاص درون آنها فرزندان تاریخی مام وطن هستند. حال تاریخی که تفسیری است یا همان نیروی قدرتمند در تلاش است با بایگانی کردن و پرسش های خود بخشی از خاطرات فردی را در خاطره جمعی به فراموشی بسپارد. اگر شخصیت منیر را یک شخصیت فردی در نظر بگیریم این امر اتفاق میافتد زیرا قاب عکس منصور در کنار دیگر اشیا به سطل زباله انداخته میشود، اما در لحظه بازگشت به خانه وجه مام وطن گونه منیر نمایان میشود. مام وطن یک کلان روایت است که بالاتر از خاطره جمعی کارکرد دارد و او هرگز آنچه برایش اتفاق افتاده است را فراموش نمیکند. از سویی اگر کنش منیر را به عنوان فرد در نظر بگیریم، خاطره فردی برادرش و اتفاقاتی که برایش افتاده دقیقا همان وجه فراموشی تاریخ را که مدنظر پل ریکور است را نمایان میکند.
*- عنوان مطلب از نام نمایشنامه « همه پسران من» نوشته آرتو میلر الهام گرفته شده است.