نقد فیلم سینمایی پلتفرم۲۰۱۹

توی این که فیلم پلتفرم یه فیلم نمادگرایانه س هیچ شکی نیست و به همین خاطر باید این فیلم رو از اون منظر دید که هر اتفاق یا المانی که توی خط داستانی حضور داره بیشتر از همه چه چیزی رو تداعی میکنه و کدوم نماد بیشتر جور درمیاد. از کیک پاناکوتا تا سیاهپوست امیدوار هر کدوم به اندازه ی خودش میتونه حرف برای زدن داشته باشه.
۳۳۳ طبقه که توی هر طبقه دو نفر هست که مجموعا میشه ۶۶۶ نفر، البته اگه توی طبقه ی ۳۳۳م غیر از اون دختربچه ی آسیایی کسی بوده باشه، تعداد طبقات عدد محترم برای فراماسون هاست که به بنا کردن و "لابی کردن برای پیشبرد اهداف" معروفن، و تعداد نفرات عدد مقدس برای سیتنیست هاست که بیشتر به سرنوشت و زندگی خصوصی افراد و "لابی کردن برای پیشبرد اهداف" علاقه دارن. گورنگ با توجه به کتابی که با خودش برده بود، نماینده ی قشر روشنفکر و آگاهه، که به جبر توی چهارتا شرایط خوب، متوسط، بد و افتضاح حضور پیدا میکنه، گورنگ روشنفکر وقتی تازه رسیده و توی طبقه ی چهل و پنجه همه چی روی روال پیش میره و با پیرمرد دغل باز (که همونم به نظر من روشنفکر در گذر زمان در سختیه) دوستای خیلی خوبی میشن، گورنگ از دیدن زشتی ها متاثر میشه اما پیرمرد با طنز به اونا نگاه میکنه و با تمام توان به فکر بقا و طبقه ی بعدی ایه که در انتظارشه و وقتی زمانش میرسه میبینیم که توی طبقه ی ۱۷۵ و وضعیت افتضاح، پیرمرد که عاشق بقاست و از مرگ میترسه گورینگ رو محکم بسته ذره ذره بخوره و زنده بمونه، پیرمرد روشنفکری که کتاب دوست داشت اما با خودش چاقو آورده بود چون تجربش بهش گفته بود بهش نیاز پیدا میکنه. طبقات بالا و دستای بالای دست ما در جواب درخواست کمک ما توی صورتمون مدفوع میکنن و ما هم برای اهداف و عقاید خودمون به ناچار به پایین دستیا زور میگیم، خواه خیرخواهانه باشن خواه نباشن، سیستم اشتباهه، این تونل عمودی و طبقه طبقه کردن اجتماع اشتباهه، چون باعث میشه انسان بواسطه ی غریزه ی بقاش دنیا رو به گند بکشه. اون زن آسیایی که برای حفظ جون بچه ش هر هفته به تجاوز و آدم کشتن تن میده تا اولین نیازش ک مراقبت از بچشه بدست بیاره، اون زنی که خودش برای مدیرها کار میکرد و خودش توی تونل بود و هنوزم به مدیرها باور داشت، اون سیاهپوست جوگیری که گام اول به سمت نسل آینده بود، دختربچه ای که حامل پیام یا خود پیام بود که مدیرها باید میگرفتن، کیک پاناکوتای صورتی که فانتزی ترین غذای روی اون میزی بود که به ازای هر بشقابی که ازش خورده میشد یک نفر میمرد، گورینگ آگاه که سیاهی و تباهی رو به جون خرید تا پیام رو برسونه و اون پیرمرد سخت گیری که به کار آشپزا نظارت میکرد و تمام سعیش بر راضی نگه داشتن ساکن طبقه ی یک از میز غذا بود، هر کدوم پیامهایی رو میتونن منتقل کنن که توی هیچ نقدی نمیشه بصورت کامل بررسیش کرد.