چند درجه سانتیگراد زیر صفر

زمانی که فروزن ۱ اکران شد، کمتر کسی فکر میکرد که انیمیشن جدید دیزنی تا این حد در جهان بفروشد و از آن استقبال به این پرشوری به عمل آید. فروزن ۱ در کشورهای آسیایی نظیر ژاپن نیز گیشه را به تسخیر در آورد و تقریبا تمام معادلاتی که پیش از اکرانش توسط رسانهها و تحلیلگران نوشته شده بود را برهم زد. فروزن ۱ جوایز سینمایی را نیز درو کرد و در یک کلام باید گفت که دنیای انیمیشن را در زمان اکران خود به تسخیر خود در آورد. دنبالهسازی برای چنین اثری کار بسیار پرریسکی بوده که در انیمیشن Frozen 2 صورت گرفته و باید دید که انجام این ریسک میارزیده یا خیر؟ با نقد انیمیشن Frozen 2 همراه ویجیاتو باشید.
ما از یک دنباله چه میخواهیم؟ فرقی نمیکند این دنباله در چه مدیوم تصویری باشد، فیلم یا گیم و یا حتی کتاب، پرسش اصلی اینجاست که ما به عنوان یک مخاطب از دنبالههای سینمایی چه میخواهیم؟ پاسخ این پرسش چندان آسان نیست چرا که مخاطبین در رستههای مختلفی قرار میگیرند و یکسان نیستند. به عنوان مثال شما اگر طرفدار پر و پا قرص شخصیت دانته در سری بازیهای DMC باشید، چندان برایتان فرقی نمیکند که نسخه جدید بازی چگونه خواهد بود و صرفا با دیدن دوباره شمشیر دانته به وجد میآیید. در سینما هم تقریبا همین فرمول حاکم است؛ در واقع طرفدار دو آتشه (یا همان «فن») جان ویک صرفا دلش میخواهد جان ویک را روی پرده ببیند که دشمنانش را تار و مار میکند.
از آنسو اما هوادارانی را داریم که با نگاهی منطقی در جستجوی یک دنباله خوب و قوی هستند و چشمهایشان را از روی حقایق نمیبندند. در کنار این دو قشر، قشر عام را داریم که بدون ذرهای از حس طرفداری به تجربه یک اثر مینشیند و میخواهد تازه به جرگه هواداران یا مخالفان آن پیوندد. این بخش عام در ریبوتهای سینمایی و یا ساخت یک دنباله پس از چندین سال متمادی، نقش قوی ایفا میکنند اما معمولا در یک دنباله که رسما به یمن هواداران ساخته شده، چندان اهمیتی ندارند. فروزن ۲ نیز با تکیه بر فروش قسمت اول و هواداران انیمیشن و آهنگهای آن ساخته شده و با همین فرمان نیز به موفقیت گیشه بسیار خوبی دست پیدا کرده است.
بگذارید بحث فرعیمان را در همینجا با توضیح بیشتری به خاتمه برسانم؛ در واقع باید گفت طرفداران دو آتشه مانند هواداران یک تیم فوتبال هستند که تیمشان هرچقدر هم بد بازی کند، کماکان طرفدار آن خواهند بود. در عالم سینما کارگردان نقش مربی یک تیم را بازی میکند و معمولا کاسه کوزهها بر او میشکند اما آنهایی که در فوتبال دقیق هستند میدانند که همه چیز به مربی برنمیگردد و دستهای پشت پرده بسیاری در مدیریت یک تیم وجود دارد که صرفا جلوی دوربین نیستند. در زمینه فیلمسازی به خصوص آثار ساخته شده توسط دیزنی نیز نباید این اصل را فراموش کرد چرا که به نظر میرسد کارگردانان فیلمهای دیزنی (لااقل بیشترشان) پیرو یک سری اصول این کمپانی هستند و نقش دست نشاندهای را دارند که باید سکان هدایت کشتی آنها را با توجه به قوانین دریایی مخصوص خودشان برعهده بگیرد.
جنیفر لی و کریس باک با انیمیشن فروزن در صنعت سینمای جهان شناخته شدهاند و دیگر بخشهای کارنامه آنها به پررنگی نام سنگین فروزن نیست. این دو نفر در دنباله سینمایی فروزن نیز بار دیگر کنار یکدیگر قرار گرفته و در مقام نویسنده، کارگردان و تهیه کننده حضور دارند. آنها در دنباله سازی بهترین و مهمترین اثر خود کمی بیش از حد معمول وسواس به خرج دادند و فرصتی شش ساله را برای خودشان خریدند. دستپخت این دو پس از شش سال اما آن طعمی که باید را ندارد و به نظر میرسد چاشنیهایی که به محصول اولیهشان اضافه شده، مزه جدیدی را به ارمفان نمیآورد.
قسمت دوم با پیروی از یک فرمول تکراری اکثر دنبالهها ساخته شده که البته به خودی خود اصلا فرمول بدی نیست: «رسیدن به ریشههای کاراکترها». قسمت دوم میخواهد ریشه قدرتهای جادویی السا را به ما نشان بدهد و شیرفهممان کند که چرا از بین این دو خواهر، فقط السا به قدرت جادوگری رسیده است. سفر السا و آنا به همین دلیل آغاز میشود و پای آنها به جنگل ممنوعهای باز میشود که سالیان سال است به خواب رفته اما گویا قصد بیدار شدن دوباره را دارد...
ما با همان کاراکترهای دوست داشتنی قسمت اول روبرو هستیم و چندین شخصیت جدید که هیچ یک مانند کاراکترهای اصلی به یاد ماندنی نمیشوند. اگر از طرفداران آدم برفی قصه یعنی همان اولاف باشید، کیفتان کوک میشود وقتی بفهمید که تمرکز روی این شخصیت به مراتب بیشتر از قسمت قبلی بوده است. به نظر میرسد سازندگان به این نتیجه رسیدهاند که از محبوبیت اولاف استفاده بهینهتری کنند و او را بیشتر از پیش وارد داستان کردهاند. کاراکتر اولاف در این قسمت با حال و هوای جدیدی معرفی میشود (او حالا رنگ و بویی از بزرگسالی به ارث برده و با مفاهیم جهان به صورت فلسفی برخورد میکند) اما این حس و حال ناب در ادامه کمرنگ میشود و گویا سازندگان دلشان بیشتر از این نمیرود که تغییراتی در اولاف ایجاد کنند. اولاف در ادامه همان آدم برفی خنگ همیشگی میشود و رسما تبدیل به یک پتانسیل از دست رفته میشود.
در کنار اولاف باید به کریستف اشاره کرد، شاهزاده سوار بر اسب سفید این اثر که نه شاهزاده است و نه اسب دارد (به جایش یک گوزن باشعور دارد) شخصیت کریستف در این قسمت به اعماق بیاهمیتی فرو رفته و تمام کارش در آماده سازی خود برای خواستگاری از آنا برمیگردد. کریستف دیگر پتانسیل از دست رفته فیلم است که حالا به همراه گوزن بامزهاش (بله، گوزن کریستف به مراتب از خودش کاراکتر قابل تحملتری از آب در آمده است) در نقش اولاف قسمت قبلی ظاهر شدهاند، حضور در یک سری سکانسهای کوتاه که ربط چندانی به خط داستانی ندارند. کریستف در اواسط فیلم به کل کنار گذاشته میشود و بازگشت بیمعنایی نیز برای او در نظر گرفته شده و در کل باید سازندگان را نسبت به کمرنگ سازی این شخصیت به شدت شماطت کرد. ضمنا باید در همینجا اشاره کرد که بدترین آواز فیلم به این شخصیت تعلق دارد و صحنههای آوازخوانی کریستف آدمی را یاد موزیکویدئوهای دهه شصت شمسی میاندازد.
اما خود السا و آنا چطور؛ بازگشت آنها برای هواداران چگونه بوده است؟ مانند قسمت اول، تقریبا السا شخصیت اصلیتر ماجرا است. سفر تکنفره او در راستای پیدا کردن اصل خویش، نکته جالب توجهی است. السا و آنا وارد یک جنگل ممنوعه میشوند که از منظر بصری به شدت وام گرفته از جنگلهای ترسناک آثار دو بعدی (کلاسیک) دیزنی بوده و طراحی آن به ویژه تداعی کننده جنگل انیمیشن زیبای خفته است. این جنگل با چهار عنصر آتش، آب، باد و خاک گردانده میشود و این عناصر در هیبت موجوداتی خودشان را نشان میدهند. جنگل و نگهبانان عناصر حیاتی آن، کمی تا قسمتی یادآور آثار انیمیشن شرقی (انیمه) است و به نظر میرسد که داستان این قسمت با نیمنگاهی به این حوزه به رشته تحریر در آمده است. جنگلی که السا و آنا سعی در کشف رازش دارند، به شدت یادآور جنگل خشمگین پرنسس مونونوکه است،هرچند باید تاکید شود که فلسفه موجود در دو اثر زمین تا آسمان با یکدیگر تفاوت دارد.
آنا نیز در هیبت یک خواهر دلسوز به خوبی ظاهر میشود. او سختیهای زیادی در راه کمک به خواهرش میکشد و رابطه عمیق بین این دو نفر است که انیمیشن را به جلو میبرد. در کمال تعجب در قسمت دوم انیمیشن هیچ شخصیت خبیث و نقش منفی وجود ندارد و دو خواهر قصه با سرنوشت و پیشینه خود در حال تکاپو هستند. نبود شخصیت منفی در یک فیلم ساخته توسط دیزنی کمی تا قسمتی عجیب است، هرچند این سیاست در برخی آثار جدید این کمپانی به چشم میخورد و به نظر میرسد که محو شدن آدم بدهای فیلمها در راستای سیاستهای جدید دیزنی صورت میگیرد. شخصا با این سیاست تا حد زیادی موافقم و البته امیدوارم که افراط و تفریط در استفاده از آن باعث نابودی به کل «شخصیت منفی» در آثار دیزنی نشود.
نکته مهمی که باید پیش از خاتمه مطلب به آن اشاره شود پیرامون موسیقی و آوازهای فیلم است. همگی میدانیم که قسمت اول فروزن به سبب آوازها و قطعات موسیقایی بینظیر خود توانست به این حجم از موفقیت دست پیدا کند. قسمت دوم فروزن تعداد آوازهای بیشتری در خود گنجانده و با ابعادی گستردهتر به سمت ژانر موزیکال پیش رفته اما باید اعتراف کرد که بیشتر آوازهای فیلم فراموش شدنی هستند. در واقع هیچیک از آوازها نمیتوانند تبدیل به یک هیت بزرگ مانند Let It Go بشوند، هرچند تعدادی از آنها شنیدنی و تا چند روزی در مغز مخاطب پژواک دارند؛ ولی هیچیک جاودان و شاهکار نیستند. صداپیشگان اما در امر صداپیشگی سنگ تمام گذاشتهاند و هیچ ایراد و خردهای نمیتوان به آنها گرفت.
خارج از مباحث سمعی فروزن ۲، باید تاکید کنم که این انیمیشن از منظر بصری، خارقالعاده بوده و چندین پله نسبت به نسخه قبلی که شش سال پیش عرضه شد، بالاتر رفته است. عناصر آب، باد، خاک و آتش جزو آن دسته از آیتمهایی هستند که به تصویر کشیدنشان در یک انیمیشن تا چند سال پیش، یک کابوس برای انیماتورها و استودیوها به شمار میرفت ولی دیزنی در فروزن ۲، به زیبایی هرچهتمامتر و استادانهتر از همه استودیوهایی که میشناسیم، از پس این ماموریت برآمده است. در قسمت دوم با دنیای سرزمین آٰرندل (جهان خیالی انیمیشن فروزن) بیشتر آشنا میشویم و وارد ابعاد جدیدی از آن به جز لوکیشنهای برف و بوران میشویم. جهان آرندل زیباست و تنوع لوکیشنها باعث شده که تیم سازنده بتوانند خلاقیت و مهارت خود را بهتر به رخ بکشند.
انیمیشن فروزن ۲ از لحاظ داستانی به مشکل میخورد و جدا از هدر دادن یک سری از شخصیتهای اصلی خود، در خلق کاراکترهای جدید پیروزمند نیست. داستان فروزن ۲ در بسیاری از موارد آغشته به عنصر کلیشه میشود و پایانبندی آن نیز بدترین قسمت این فیلمنامه است؛ البته پیش از پایان بندی و در قسمت میانی، میتواند پیچشهای جذابی خلق کند که جزو برگهای برنده فیلم هستند اما در نهایت داستان به خوبی قسمتهای میانی پیش نمیرود و در اوج کلیشه به پایان میرسد.
دنباله فروزن به هیچوجه نمیتواند جایگاه قسمت اول را پر کند اما علی رغم داستان با ایرادش، برای کم سن و سالترها میتواند یک اثر سرگرم کننده باشد. سرگرم کننده بودن، ماموریت اصلی فروزن ۲ بوده ولی این اثر نمیتواند مانند قسمت اول،تمام گروههای سنی را به وجد بیاورد و آنها را تبدیل به هوادار خود کند.