جستجو در سایت

1398/10/05 00:00

تولد یک نقاش

تولد یک نقاش

 

 تولد یک نقاش   مردِ ایرلندی
The Irish Man   کارگردان :مارتین اسکورسیزی   جدیدترین ساخته ی مارتین اسکورسیزی درامِ گنگستری طولانی و داستانی اقتباسی از  I Herard you paint Houses و نگارش فیلمنامه ی استیو زیلان؛ بدون خستگی و با بازی بازیگران سالخورده ای چون آل پاچینو و رابرت دنیرو  شما را به عمقِ زندگی فرانک شیرنِ ایرلندی و در داستانی قدرتمند و تاثیرگذار در کنارِ حد بالای کارگردانی مارتین اسکورسیزی می برد ،که پیش از این در کارنامه ی دوران فیلمسازی اش اثبات کرده که توانایی فیلمسازی در هر ژانری را دارد اما به سبک و سیاق خویش.   وجه تمایز عالی فیلم در عمقِ شخصیت پردازی کرکترها و توجه به جزئیات روابط میان آن هاست.نه تنها در فرانک بلکه در جیمی هافا و راسل و ... هریک ویژگی های خاص و تعریف شده ای دارند.  اسکورسیزی در این فیلم تمرکزِ خود را روی داستان زندگیِ مردی ایرلندی به نام فرانک شیرن با بازی رابرت دنیرو گذاشته و سعی کرده است این داستان طولانی را حول این شخصیت متولد،پرورش و تا لحظه ی خریداری تابوتش روایت کند.فرانک شیرن راننده ی ساده ی یک کامیون حملِ محصولات دامی است که پس از آشنایی راسل (جو پشی) مبدل به یک حلال مشکلات تمام عیار در سیستمِ مافیایی آن دوران می گردد و به تندی پله های پیشرفت در این سیستم را می پیماید.فیلم بسیار بلند اسکورسیزی در حقیقت داستان تولد یک گنگستر است،گنگستری که در جهانی موازی میانِ روحیات و جنبه ی احساسی شخصیت خویش و نیز مسئولیت های شغلی اش که او را تهی از قدرتِ تصمیم گیری و قائل شدن تمایز کرده است،قرار دارد و همین امر در کنار دقت او در جزئیات کاری که به او سپرده شده است موجباتِ شکست وی را در برقراری رابطه با خانواده اش خصوصا دخترش پگی فراهم می آورد.  مهم‌ترین کرکتر جان دار زنِ «مردِ ایرلندی» را باید پگی بدانیم. دختری که از کودکی و بعد از ماجرای کتک زدن مرد فروشنده توسط فرانک حسِ چندان خوبی نسبت به پدرش و حتی راسل ندارد و از صمیمی شدن با وی اجتناب می‌کند و این اجتناب با تبادلِ نگاه های سرد میان او و پدرش در طول فیلم همراه است.  راسل بوفالینو با بازیِ جو پشی قابل توجه و تاثیرگذار است. راسل که به نوعی صمیمی‌ترین دوست و رئیسِ فرانک شیران به حساب می‌آید، شخصیتی خونسرد از خود در طول فیلم نشان می‌دهد و این کرکتر با توصیفات اولیه ی فرانک از وی در طولِ سفر که برای مثال سیگار نکشیدن در خودرو جزئی از آن است برایمان شناسانده می شود، اما همچنان مرموز باقی می ماند.او آرام است اما بسیار خطرناک‌تر از آنچه به نظر می‌رسد، عمل می‌کند. او کسی بود که فرانکِ ایرلندی را زیرپرو بال خود گرفت، تبدیل به دوست او شد، اما همواره رابطه او با فرانک مانند یک فرمانده و سرباز مطیعی است که عهد کرده‌اند مسیرشان از هم جدا نشود. راسل در انتها یک دستورِ دشوار پیشِ روی فرانک قرار داد: «تصمیم گرفته شده ، خونه باید رنگ بشه» .
کهنه سربازِ جنگِ جهانی دومی که همچنان فرمانبردار است و بی محابا فرمان های راسل را جز در موردِ عجیبِ جیمی هافا با بازی آل پاچینو که در تردیدی مرگبار دوربین ما را از لحظه ی سوار شدنش جهتِ عزیمت به فرودگاه تا پاشیدن رنگ خون جیمی  به دیوارهای محلِ اقامت و برگشت به خانه در انتهای سفری که از ابتدای فیلم با صدای فرانک همراهش بودیم،اجرا می کند.  هافا با بازی بسیار عالیِ آل پاچینو نیز ویژگی‌های منحصربه‌فردی دارد اما تقریباً در یک ساعت نخست فیلم، حاضر نیست. کارگردان سعی نمی‌کند او را شخصیتی منفی نشان دهد اما به شکل بارزی هافا را جاه‌طلب و فردی وقت‌شناس می‌داند که چیزی جز ریاست اتحادیه وی را راضی نمی‌کند. او از خاندان کندی نفرت دارد؛ بنابراین وقتی که قضیه ترورِ کندی که یکی از تراژدی‌های مهمِ تاریخ این کشور است، پیش می‌آید، هافا همدردی نمی‌کند و پرچم نیمه افراشته ی ایالات متحده را به حالت افراشته برمی گرداند.  جیمی بعد از دستورِ راسل حذف می شود، اما همه افرادی که در این موضوع نقش‌آفرینی کردند، به اتهامات مختلف وارد زندان می شوند. از جمله خودِ فرانک که 20 سال را پشت میله های زندان ماند.  
در پایان اما  خودِ شیران نیز واقعاً به دنبال توبه و بخشش نیست، او ده‌ها نفر را در طولِ زندگی‌اش به قتل رسانده اما آن چیزی که عذابش می‌دهد، همان عکسی است از جیمی هافا و دخترش در دست دارد. افرادی که اگر بودند می توانستند همراهان خوبی برای فرانک باشند، اما او کاری کرد که بدون آن ها در سال های پایانی عمرش با یک غریبه به خریداریِ تابوتِ خویش روی ویلچر برود.


 


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط