جستجو در سایت

1396/07/07 00:00

اثری جنایی، ناکام حتی با جلوۀ سینمایی!

اثری جنایی، ناکام حتی با جلوۀ سینمایی!

  

کماکان «ورود آقایان ممنوع»، معقول‌ترین فیلم رامبد جوان است. فیلمساز بعد از «اسپاگتی در هشت‌دقیقه»، «پسر آدم، دختر حوا» و «ورود آقایان ممنوع»، فیلمی می‌سازد که از لحاظ ژانر، با دیگر آثارش متفاوت است. رامبد جوان از تریبون تلویزیون در آخرین قسمت برنامه‌اش، از نگار جواهریان دعوت کرد و اتفاقاً روی فیلم «نگار» بیشتر مانور دادند و به نوعی تبلیغ کردند. علی‌ای‌حال فیلم نگار، با شناختی که از رامبد جوان و شخصیتش در ذهن مخاطبان موجود است، توفیر دارد.

فیلم شخصیت‌محور است و تمام بار بردوش نگار(نگار جواهریان) قرار است به سرمنزل برسد. «فرامرز ولیان خودکشی می‌کند، اما نگار دخترش، این اتفاق را باور نمی‌کند و به‌دنبال سرنخ برای دریافت حقیقت ماجراست». همیشه خلاصه داستان‌ها به خوبی بیان می‌شوند، اما وقتی ورود می‌کنیم به فضای فیلم، بعضاً با موضوعاتی روبرو می‌شویم که با داستان تک‌خطی منافات دارند. رابطۀ دختر و پدر، همیشه زبانزد بوده است، اما در فیلم با وجودی که انگار روح پدر (علیرضا شجاع‌نوری) در کالبد این دختر (نگار) حلول می‌کند، حتی اندک صحنه‌ای از گذشته و سطح ارتباط این پدر و دختر دیده نمی‌شود که پی‌گیری ماجرای خودکشی به‌دوش نگار بیفتد و توجیه و انگیزه‌ای برای آن باشد. برعکس مادر نگار (افسانه بایگان) که حتی وجودش جای ان‌قلت دارد، بیشتر می‌سوزد و ابراز احساسات می‌کند و نبود خودکشی، ابتدائاً بر زبان او جاری می‌شود. علی‌ای‌حال چه می‌شود کرد، فیلم شخصیت‌محور است و از اتفاق، نام «نگار» برآن نهاده شده است که او قهرمان داستان باشد.

یکی از عناصر مهم یک اثر هنری، عنصر «باورپذیر بودن» اثر است. اگر مخاطب با یک فیلم تخیلی مواجه باشد، تکلیفش با فیلم مشخص است، اما اگر فیلم مدام از رئال به سورئال در نوسان باشد، کماکان قوت این عنصر باقی‌ست. باورناپذیری «نگار» از صحنه‌ای استارت می‌خورد که چک هفت‌میلیاردی(سرنخ رسیدن به حقیقت)، بعد از خواب دیدن نگار، به شکل فراواقعی در دستش یافت می‌شود. متعلق است به بهتاش(مانی حقیقی) که با بهمنی، شوهرخالۀ نگار(آتیلا پسیانی) شریک است. با همین استارت، تکلیف فیلم معلوم است. فیلم ابداً از قاعده‌ها پیروی نمی‌کند. در مسیر روایت خود جلو نمی‌رود. موقعی که قدم به جلو می‌گذارد، می‌فهمیم در تخیل به سرمی‌بردیم و برمی‌گردیم. منطق روایی ندارد؛ همین امر سبب می‌شود که در پایان، چیزی در ذهن تماشاگر باقی نماند و تنها همان خلاصۀ تک‌خطی در ذهن مخاطب بماند و تمام.

فیلم همان‌طور که از نامش پیداست، حول شخصت نگار می‌گردد و بقیۀ بازیگران، مکمل رسیدن به هدفند. بازی کلیشه‌ای مانی‌حقیقی، همان است که تاکنون بوده است و گاهی اغراق در بازی، تماشاگر را به خنده وامی‌دارد. آتیلا پسیانی زیاد مجال بازی ندارد اما بازی‌اش معقول‌تر است. محمدرضا فروتن بازی بدی را به نمایش گذاشته که اشکان خطیبی با همان نقش اندک و بامزگی زودگذر، جبران مافات می‌کند.

بدترین سکانس، سکانس تیراندازی نگار است که ما را به یاد ترمیناتور جیمز کامرون می‌اندازد. این سکانس به شدت بی‌معناست. نگاری که کار با اسلحه را نمی‌داند، به‌طور مستقیم و رودررو، محافظان بهتاش از پسش برنمی‌آیند و تیرهای‌شان به در و شیشه اصابت می‌کند و فشنگ‌های نابودگر به قلب و عروق. به گفتۀ رامبد جوان، هدف از ساخت این فیلم، به نمایش درآوردن شکل‌گیری خشونت در آدم‌هاست؛ چیزی که در عمل نمی‌بینیم. با جلوه‌های سینمایی نیز نمی‌توان حرف را به عمل نزدیک کرد. 

«نگار» چیزی در چنته ندارد؛ نه دیالوگ ماندگاری و نه صحنه‌ای به یادماندنی. توگویی یک فیلم سالگرد ازدواج یک زن و شوهر. می‌گویند اصالت سینما سرگرمی‌ست. رسالتی اما دارد؛ زبانِ بیان ذهنیات و دغدغه‌های فیلمساز است. احوال تماشاگر «نگار» قبل و بعد فیلم فرقی نمی‌کند. نگار علاوه براین‌که درقیاس با اخواتش، خالی از ارزش فرمی و محتوایی‌ست، حتی برای سرگرمی هم مناسب نیست.


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط