سرانجام این همه بی ثمری
نقد و بررسی فیلم احتمال باران اسیدی
منتقد و تحلیلگر:مهیار محمد ملکی
#مهیارمحمدملکی
احتمال باران اسیدی ساخته جدید بهتاش صناعی ها را میتوان به مثابه تقابل جدی فرم و محتوا دانست این در حالیست که این اثر دقیقا خلاف جهت اثاری همچون لاک قرمز حرکت میکند از طرفی با اثاری همچون وارونگی تفاوت های چشمگیری دارد این بدین معناست که این اثر از گروه سینمایی هنر و تجربه حاوی محتوایی است که به هیچ عنوان قصه قلمداد نمیگردد و بیشتر شبیه یک رکورد یا یک ضبط ساده بدون هیچگونه تهمیدات روایی میباشد
همانطور که قبلا عرض شد سینمای داستانی چیزیکه ما از ان به عنوان پاپ کرن یاد میکنیم ،سینمایی است که هدف اولیه اش تحقق سرگرمی و بعد ارائه مفاهیم ارزشی خود در زیر لایه پروژه میباشد منتها اثر پیش رو به نطر میرسد تماما سعی دارد خود را پشت هنر و تجربه ای پنهان کند که نه هنری و نه تجربی میباشد این همان راه غلطیست که کارگردانان کم تجربه بار ها و بارها در سینمای ما طی میکنند
اما سینمای داستانی را کمی دقیق تر و موشکافانه تر بشناسیم
سینمایی که ما از ان به عنوان داستانی و شاید تا حدودی مخاطب پسند یاد میکنیم به منزله خطیست که قرار است دو نقطه ابتدایی و انتهایی را طی مسیری به هم متصل کند این وسط گره های متعدد داستانی با حفظ ارتباط معنایی با گره اصلی و در خدمت ان، کنار هم قرار میگیرند تا با بالا و پایین کردن این خط، درام را در قصه به شکلی جذاب به وجود اورند
احتمال باران اسیدی ضمن عدم بهره گیری از یک خط روایی روشن؛ در ایجاد گره های داستانی هم روشن عمل نمیکند
اما از طرف دیگر شاهد ان هستیم که در زمینه فرم و القای حس عملکرد نسبتا خوبی دارد
درست است که اکثر نماها به شکل دوربین ثابت انجام گرفته است و همین عامل سبب بی روح بودن و بی جان بودن اثر پیش رو گشته است اما صناعی ها در زمینه القای حس از طریق خرده پلان های شخصیت پردازی به خصوص در نیمه ابتدایی اثر موفق عمل کرده است
داستان حول شخصی به نام منوچهر رهنما (با بازی شمس لنگرودی )میگذرد پیرمردی که در دنیای نیمه خاکستری خود سر میکند (نه تلخ نه خوش)و از طرفی مثل همه ما محکوم به یک زندگی یکنواخت و خارج از تنوع میباشد این پیش در امد میبایست عملکرد مثبتی در به نمایش گذاشتن وجوه شخصیتی رهنما داشته باشد که تا حدودی موفق میباشد اما ارام ارام با شکل گیری گره اصلی که همان یافتن دوست قدیمیست میبینیم صناعی ها به همان پرداخت نیمه اولیه فیلم بسنده میکند و قصه خود را تنها بر اساس المان های ابتدایی فیلم که بخش مهمش بازی خوب جناب لنگرودی در سکوت میباشد جلو میبرد
به عبارت دیگر نیاز میبود که ماجرای یافتن دوست قدیمی از مرحله ایده پردازی خارج شود و با تشریح درست چند موقعیت کلیدی در دل قصه ایده شناخته شود و در دل قصه بسط داده شده و درنهایت به القای حس منجر شود
موضوعی که من روی ان تاکید دارم از این قرار است احتمال باران اسیدی اثری میباشد که از حیث بازی بسیار جذاب و در خور کار شده است اما از حیث موضوع و قصه دچار یک تضاد جدیست
همین تضاد جدی سبب گشته که با پیشبرد بخش روایی اثر بنیان و اساس پروژه از هم گسسته شود
احتمال باران اسیدی را میتوان به نوعی فیلم شبه ایستگاهی نیز قلمداد کرد فیلمی که قرار است نه در جاده ها بلکه در خیابان های این شهر به شرح رویداد هایی بپردازد که محوریت شکل گیری همه انها دختری به نام مهسا ، میباشد که این دختر نیز اینده و گذشته معلومی ندارد و به نوعی صناعی ها سعی دارد در دل قصه به واگویی لایه های پنهان شخصیت این دختر بپردازد اگرچه فیلم و اثر پیش رو به واقعیت دنیای ما بسیار نزدیک است اما همانقدر که به واقعیت دنیای ما نزدیک است از درام موجود در سینما دور میباشد
این بدین معناست که اگر چه سینما برگرفته شده از واقعیت میباشد اما واقعیت هیچگاه ارتباط تنگاتنگی با سینما نداشته است ساده شده اش سینما متشکل از المان هایی هست که همگی یک هدف واحد دارند و ان همذات پنداری مخاطب با اثر و نهایتا القای حس به وی میباشد
احتمال باران اسیدی هیچگاه نمیتواند واقعیت های زندگی ما را به شکلی در خور و سازنده طوری دراماتیزه کند که به اهداف ذکر شده منجر شود (همان رکورد ساده)
دیالوگ نویسی در این اثر به هیچ عنوان جذاب و دوست داشتنی کار نشده است هر انچه که بنده جذب ان شدم تماما حول سکانس هایی بود که به نوعی درسکوت منوچهر رهنما میگذشت (همان پلان های شخصیت پردازی)
از همان ابتدا در احتمال باران اسیدی شاهد یک بزرگنمایی و یا هایلایت مبنی بر تمرکز روی زندگی منوچهر رهنما به عنوان شاهراه اصلی قصه میباشیم این همان مسیر پیش در امدیست که به درستی طی میشود اما در ادامه به دلیل عدم پرداخت درست قصه دچار بی توجهی و در نتیجه افول کیفیت اثر میگردد
بهتاش صناعی ها از همان تیتراژ آغازین سعی دارد بنای قصه طوری شکل گیرد که ضمن پیشبرد اثر ارتباط معنایی خاصی بین
اثر و عنوانش یعنی احتمال باران اسیدی به نمایش بگذارد موضوعی که به وضوح هیچ نقشی در پیشبرد بحث محتوایی اثر نداشته و تنها حکم یک مک گافین یا فضا سازی را دارد این در حالیست که ما میبایست در حداقل ترین حالت ، ارتباط معنایی عمیق محتوای اثر و این باران اسیدی را که محتملا میبارد شاهد باشیم از طرفی در خوشبینانه ترین حالت بنده معتقدم اساس و پایه این عنوان بر همان احتمالش خلاصه میگردد یعنی تنها پارامتری که در عنوان اثر تشریح کاملتری از فضای قصه را به مخاطب منتقل میکند همان واژه احتمال میباشد
یکی دیگر از نکات منفی پروژه وجود و حضور پلان های اضافی و زائد در طول خط روایی اثر میباشد پلان هایی که میبایست گویای شخصیت پردازی باشند اما ارام ارام به حدی تکرار میشوند که گویا قصه اصلی شرح و تشریح همین پلان ها میباشد از طرفی اگر هم حذف شوند هیچ اسیبی به بدنه روایی پروژه وارد نمیاید
مانند پلان هایی که به تشریح کامل زندگانی منوچهر رهنما میپردازند
از ابتدا تا انتهای پروژه ،صناعی ها هیچ گاه به موسیقی متن به عنوان یک المان موثر جهت القای حس به مخاطبش نگاه نمیکند بدین جهت تنها در سکانس های انگشت شماری شاهد شنیده شدن موسیقی میباشیم که در همان معدود سکانس ها ،موسیقی عملکرد و ضرباهنگ درستی دارد
احتمال باران اسیدی همچون وارونگی سعی دارد پیشبرد خود را در بحث روایی به شکل چند شاخه پیش ببرد این چند شاخه بودن یعنی وجود گره هایی فرعی که به صورت راز الود و علنی به شکل پیدا و نهان میباشند بنابراین مخاطب ضمن مواجهه با این گره ها بر خود لازم میداند تا برای فهم بهتر این موضوعات به یک واکاوی عمیق در زندگی شخص اصلی یعنی منوچهر رهنما بپردازد این در حالیست که اثر پیش رو هیچگاه همچنین بستری را برای مخاطب خود فراهم نمیکند
پلان های پرتعداد فیلم شامل سه بخش میشود :
۱-پلان های مرتبط با بخش داستانی (شامل تشریح و حل گره های فرعی و گره اصلی)
۲-پلان های شخصیت پردازی (شامل شرح حال کاراکتر ها)
۳-پلان های نامرتبط
وجود و حضور دسته سوم ضربه مهلکی به ساختار شکننده اثر وارد اورده است نمونه اش را میتوان در پلان هایی دید که حضور بیش از حدشان هیچ توجیه منطقی در بخش روایی اثر ندارد
یکی از نکات مهم و قابل توجه احتمال باران اسیدی شکل گیری وقایع بر اساس تصادف میباشد این در حالیست که این موضوع نه به درام نزدیک میباشد و نه حتی به زندگی روزمره ما،این در حالیست که بخش عمده زندگی ما حول وقایعی خواهد بود که قطعا طی یک رابطه علت و معلولی بهم وابسته میباشند این بدین معناست که حلقه ارتباطی مهم و تاثیر گزار قصه یعنی اشنایی منوچهر با مهسا (مریم مقدم)به صورت کاملا اتفاقی و شانسی میباشد
نکته دیگر این میباشد که هیچگاه وقایع پیرامون مهسا (جهت شخصیت پردازی)انچنان عمیق مورد بحث و بررسی قرار نمیگیرد که ما در نهایت به یک شناخت کلی از وی دست پیدا کنیم هر چه هست بریده بریده و به صورت از هم گسیخته میباشد
این بدین معناست که صناعی ها در بحث شخصیت پردازی به شکل صحیحش ، فقط به رهنما اکتفا کرده است و بس
چند مورد دیالوگ جالب توجه و به ظاهر کلیدی در دل کار شنیده میشود
دیالوگ هایی بدین مضمون:
۱- اسم نویسی برای سفر به کره مریخ
۲-دایی من میشید ؟
۳-در یک کلینیک روانی بستری بودم
۴-بابا رو همینجا توی همین باغچه چال کردیم
که همه موارد به شدت مورد بی توجهی و بی اعتنایی توسط کاراکتر شنونده قرار میگیرند بدین معنا که هیچگاه تاثیری در واکنش کاراکتر شنونده انچنان که انتظار میرود نمیگذارد و همین باعث میشود که ما از طبیعت زندگی انها به شدت فاصله بگیریم و البته افت ریتم قصه هم شامل میگردد
یافتن و پیدا کردن خسرو دوانی هیچگاه مارا به یک درام احساسی درست انچنان که انتظار میرفت نزدیک نمیکند و به نوعی میتوان اینگونه به عرض رساند که در خط اصلی روایت هم دچار اشکالاتی میباشد
جمع بندی پایانی :
احتمال باران اسیدی ساخته بهتاش صناعی از ان دست اثاریست که نمیتوان دوستش نداشت این در حالیست که اثر پیش رو از ایرادات متعددی در بخش روایت و شخصیت پردازی و کمتر فرم رنج میبرد اما باید توجه داشت که احتمال باران اسیدی میتوانست در مدیومی دیگر به مثابه بازشوی پنجره ای به سوی چشم انداز زیبا باشد که با کمی صرف وقت و قطعا تمرکز روی مفاهیم ان علیرغم تمام نداشته هایش ، لذت ببریم و نوع نگرش مارا نسبت به زندگی را تا حدی عوض کند
با همه این تفاسیر :
نمره ارزشیابی از ده :۵
منتقد و تحلیلگر:مهیار محمد ملکی
#مهیارمحمدملکی