جستجو در سایت

1400/05/15 00:00

ترکیبی مهیج از کاراکترها، عاشقانه و هیجان

ترکیبی مهیج از کاراکترها، عاشقانه و هیجان

ترجمه اختصاصی سلام سینما

فیلم «مرداب» ترکیبی مهیج از مطالعۀ کاراکتر‌ها، درام عاشقانه و هیجان است و داستان «مت دیمون» آمریکایی و گردن کلفت را روایت می‌کند که برای تبرئه کردن دخترش، و شاید هم سر و سامان دادن به زندگی خود، به فرانسه سفر کرده است. در اینجا «تام مک‌کارتی»، کارگردان فیلم «افشاگر»، اثر سال 2007 خود یعنی «مهمان» را تکرار کرده و به بررسی دو شخصیت از دو فرهنگ متفاوت می‌پردازد که بینشان صمیمیتی خاص ایجاد شده است؛ پیوند «بین دیمون» و «کامیل کوتن» از جهاتی هم جذاب و هم تاثیرگذار است. اما در نهایت تغییرات عجیب فیلم باعث تضعیف آن شده و تنها نکته مثبت باقی‌مانده این است که داستان به سمتی می‌رود که کسی انتظارش را ندارد.

مت دیمون نقش بیل بیکر، یک آمریکایی بی‌عرضه در فرانسه را بازی می‌کند و آنقدر در آن خوب عمل کرده است که عیب‌های این فیلم ناامیدکننده و کم و بیش جذاب محو شده‌اند. او همسرش را از دست داده، کارگر بیکار دکل نفت و اهل اکلاهماست و برای ملاقات دختر گیر افتاده در غربتش، الیسون (ابیگل برسلین)، به مارسی سفر می‌کند؛ ابیگل آنجا به جرم قتل معشوقه‌اش لینا به 7 سال زندان محکوم شده و ادعا می‌کند اینکار را نکرده است. گرچه بیل فرانسوی بلد نیست و کلاً به خرابکاری هم معروف است، اما سعی می‌کند شواهد جدیدی را در پرونده الیسون پیدا کرده و در این حین ویرجینی (کامیل کوتن) و دختر کوچکش مایا (لیلو سیاوو) را نیز وارد این بازی پیچیده می‌کند.

قرار است این فیلم بعد از اکران در کن، در تاریخ 30 جولای در آمریکا و یک هفته بعد از آن در انگلستان اکران شود. حضور ستاره‌ای چون دیمون نقطه قوتی برای فیلم به شمار می‌رود، گرچه رویکرد غمگین و داستان پیش پاافتاده و متداول آن ممکن است فروشش را دچار مشکل کند.

الیسون در فرانسه پدرش را از وجود یک شاهد عینی باخبر می‌کند که می‌تواند او را از زندان نجات دهد اما چون بیل فرانسوی بلد نیست از همسایه‌اش ویرجینی (کوتن) میخواهد به او در پیدا کردن این شاهد مرموز کمک کند.

بیل بیکر نه پولی دارد و نه آشنایی. فرانسه هم بلد نیست. اما قلدر و یک‌دنده و قویست؛ ویژگی‌هایی که باعث می‌شوند نه تنها ویرجینی را جذب این ماجرا کند بلکه او را متقاعد سازد در پیدا کردن مردی که ممکن است کلید آزادی دخترش را در دست داشته باشد، کمکش کند.

مک‌کارتی با مهارت بالایی تنش فیلم را رفته رفته افزایش می‌دهد: دیمون – قوی‌تر و سرسخت‌تر از نقش خود به عنوان جیسون بورنه – هم ویرجینی و هم دخترش مایا را گرفتار مخمصه‌ می‌کند، اما هنوز هم برای سیاست وقت دارد: توماس بیدگین، نوئه دبره و مارکس هینچی – نویسندگان فیلم – تلاش کرده‌اند در این سفر جایی را نیز به عقاید ترامپی بیل اختصاص دهند.

یقیناً تصور نکردنِ این دونالد ترامپِ دوم به عنوان پدری لجباز کار سختیست؛ پدری که حساسیت‌ها را زیر پا گذاشته، قانون را بدست می‌گیرد و قصد دارد قتل را گردن مهاجری بی‌تقصیر بیندازد. بااینحال تمام اینها صرفاً پیش‌زمینه‌ای برای بیل مهربان‌تر و عاقل‌تريست كه ظهورش را به تدريج مشاهده خواهيم كرد.

«مرداب» داستان آماندا ناكس را روايت نمي‌كند (آماندا ناكس در سال 2007 به قتل دوست‌دخترش مرديث كرچر متهم و زنداني شده اما پس از گذشت چهار سال تبرئه می‌شود) اما به وضوح مشخص است که ماجرای محکومیت، حبس و سپس تبرئه شدن او نهال روایت مرموز این پدر اهل اکلاهما را کاشته است؛ پدری که مصمم است دخترش را پس از گذراندن پنج سال در زندان به جرم قتل معشوقه‌اش آزاد کند.

بنظر می‌رسد «مرداب» یکی از همان فیلم‌های هیجان‌انگیز معمولی باشد که در آن بیل با بی‌قراری به نجات دخترش مشغول است، اما چیزی نمی‌گذرد که این ایده بر باد می‌رود چراکه بیل متقاعد می‌شود ماموریتش شکست خورده و الیسون باید در زندان مانده و باقی‌ مدت حبسش را بگذراند. سپس داستان چهار ماه جلو رفته و بیل را می‌بینیم که در آپارتمان ویرجینی با دخترش مایا زندگی می‌کند – نه به خاطر اینکه با ویرجینی رابطه دارد، بلکه به این دلیل که می‌خواهد به این شیوه در زندگی الیسون باقی بماند. کم کم فیلم به درامایی خانوادگی تبدیل شده و بیل برای مایا کوچولوی دوست‌داشتنی داستان نقش پدر را بازی می‌کند.

موفق‌ترین بخش فیلم همینجاست: دیمون نمی‌تواند کاملاً در نقش آمریکایی گردن‌کلفتی که دیدش به زندگی عوض شده غرق شود و در عوض کم کم احساسات فزایندۀ بیل به ویرجینی و دخترش را آشکار می‌سازد. او از جهاتی سعی دارد اشتباهات گذشته‌اش را جبران کند – الیسون در اصل برای دوری از بیل و اعتیادش به مارسی نقل مکان کرده است – و کوتن هم نقش زنی را دارد که شفقت و مهربانی این مرد سفت و سخت را تحریک کرده و از وجودش بیرون می‌کشد. بیل برای کمک به الیسون به فرانسه آمده اما شاید بتواند چیزی را نیز درون خود بهبود بخشد.

این فیلم گذشته از شخصیت غیر طبیعی بیل که برای یک آمریکایی قلدر و گردن‌کلفت بیش از حد عالیست، گاهی نیز به طور ناخوشایندی بین چند ژانر در نوسان است. تلاش بیل برای پیدا کردن شاهد، آن چنان جذاب پیش نمی‌رود و تغییر پایانی داستان با توجه به آنچه از این کاراکترها می‌دانیم، غیر قابل باور است. مفهوم کلی فیلم (همانند فیلم “مهمان” ) ستایش آن چیزیست که همۀ ماانسان‌ها را علیرغم تفاوت‌هایمان به یکدیگر پیوند می‌دهد – اندیشه‌ای عاطفی که مک‌کارتی با بازی با لحن و تنش سعی در برانگیختن آن دارد. داستان دربردارندۀ احساسات و تمایلی واقعی برای به چالش کشیدن انتظارات مخاطب بوده، که البته قابل ستایش است. این فیلم هم مانند بیل نمی‌تواند آنچه می‌خواهد پیدا کند.

چیزی از جاگیر شدن بیل در خانه و قلب ویرجینی (با استفاده از مهارت‌های خاص خود مثل اهمیت دادن به مایا و تعمیر دستشویی) نمی‌گذرد که اتفاق بزرگی روی می‌دهد و فیلم باز به ژانر هیجان‌انگیز خود برمی‌گردد. تدابیر و دسیسه‌هایی که از این پس در فیلمنامه پیاده شده‌اند آن‌چنان داستان را کش می‌آورند که صبر مخاطب مورد آزمایش قرار می‌گیرد. آنچه مانع از هم پاشیدگی فیلم می‌شود حضور پرقدرت دیمون است. برسلین نیز از آنجا که از خرابکاری‌های پدرش خبر دارد و می‌داند نمی‌تواند نجاتش دهد، مهارت‌های خود را رو می‌کند. گرچه در آخر مک‌کارتی به آنچه می‌خواهد دست نمی‌یابد و در نتیجه چند ژانر بر سر یک ستاره خراب می‌شوند. 

«مرداب» تا حدودی از ماجرای آماندا ناکس الهام گرفته است – دختری که به جرم قتل یک دانشجوی مهمان در سال 2007، حدوداً چهار سال در یکی از زاندان‌های ایتالیا زندانی بود اما سرانجام تبرئه شد – گرچه این فیلم بر خلاف رویداد اصلی، راه پرپیچ و خم و نه چندان جالب خود را طی می‌کند. برسلین، در نقش دختر جوانی که ادعا می‌کند بی‌گناه است، احساس معذب بودن دارد؛ گویا در جسم خود زندانیست. سکانس‌هایی  که در آن بیل کم کم وارد خانه و زندگی ویرجینی و مایا می‌شود ریتم روان و قابل باوری دارند. گاهی اوقات چیزهایی که فکر می‌کنی تنها در فیلم‌ها اتفاق می‌افتند واقعی می‌شوند؛ در دستان بازیگران خوب، محسوس و قابل باور جلوه می‌دهند: کوتن (که همه او را با جملۀ "با مدیر برنامه‌هام هماهنگ کن" می‌شناسند!) مانند آب، روان و همیشه بی‌قرار است و از این جهت خنثی‌کننده خوبی برای سفت و سختی دیمون به حساب می‌آید. باورش سخت است این دو شخصیت ناسازگار با یکدگیر دوست شوند و حتی رابطه‌شان فراتر از دوستی رود. 

اما ناگهان فیلم بهم می‌ریزد و حال و هوایش به سمت تاریکی می‌رود؛ داستان ناخوشایند و تلخ می‌شود و ما را مجبور به پذیرش رفتارهایی می‌کند که خارج از منطق‌اند و مطمئن نیستیم آن شخصیت قادر به انجامش باشد. اما با وجود مسیرهای زیگ‌زاگی که فیلم طی می‌کند، دیمون همچنان بازیگری ثابت و پابرجاست؛ از آن بازیگرهای عالی و آمریکایی واقعی که فکر می‌کردیم نسلشان منقرض شده است. بیل – مردی مهربان اما غمگین و مرموز، باهوش و گاهی تصمیم‌گیرندۀ بد - برای جسمش بیش از حد بزرگ است، مردی نجیب که درمی‌یابد وزن مسئولیت حتی از چکمه‌های بزرگ کارش هم بیشتر است. عملکرد بیل فوق‌العاده است؛ اعتبار و اطمینانی پابرجا در فیلمی که گاهی اعتبارش از دست می‌رود.

منبع: اسکرین دیلی

مترجم: وحید فیض خواه


مرداب Stillwater (2021)

تاریخ اکران: 30 جولای 2021

کارگردان: تام مک کارتی

نویسنده: مارکوس هینچی

توزیع‌کننده: فوکس فیچرز

بازیگران: مت دیمون، ابیگل برسلین، کامیل کاتین، دیانا دانگن، لیلو سیاوود، جنیفر ری، رابرت پیترز، آنه لی نی، جیک واشبرن

فیلمبرداری: ماسانوبو تاکایاناگی

تدوین: تام مک آردل

موسیقی: مایکل دانا

خلاصه داستان: فیلم «مرداب» داستان شخصیتی به نام بیل را روایت می‌کند که کارمند یک دکل نفتی است و ناگهان متوجه می‌شود که دخترش به جرم قتل در کشور فرانسه در زندان است. وی به فرانسه رفته و بعد از آنکه دخترش می‌گوید مرتکب این قتل نشده است، با وجود عدم آشنایی با زبان فرانسوی، نظام حقوقی متفاوت فرانسه نسبت به آمریکا و فرهنگ متفاوت دو کشور، تلاش می‌کند تا بی‌گناهی دختر خود را ثابت کند.