انسانیت سخت است.

موتیف های فیلم،اگر از اول فیلم ثابت و بدون تغییر باشند،باعث کلافگی مخاطب میشوند،فیلم در این حالت بیشتر به مستند یا فیلم های تجربی نزدیک میشود و علاوه بر اینکه این فیلم ها در حوصله مخاطب عام سینما نمیگنجد،بلکه باعث میشود فیلم خاصیت دراماتیکش را نیز از دست بدهد و بیشتر به سبک های دیگر صنعت سینما مانند فیلم های انتزاعی نزدیک شوند.امید شمس این مسئله را خوب میداند.او با فیلمهای کوتاه خود آزمون و خطا کرده است و حال با تخصص بیشتری وارد این حرفه شده است. علاوه بر این،بهمن ارک که سال گذشته با فیلم «پوست» به همراهی بهرام ارک به موفقیت های زیادی هم در جشنواره و هم خارج از آن رسیده است،در مشاوره دادن به امید شمس سنگ تمام گذاشته و «ملاقات خصوصی»را به اثری قابل تأمل تبدیل کرده است.
حال بپردازیم به فیلم، موتیف های ملاقات خصوصی به درستی از تضاد و تنوعی که لازمه اثری سه پرده ایست،بهره برده است. به قول دیوید بوردول:{اثر نباید به صورتaaaaa
به مخاطب عرضه شود}
موتیف ها در فیلم،علاوه بر تکرار که لازمه یک اثر کلاسیک است،به تضاد نیز پرداخته است.
برای مثال،سر سبزی و طراوت و گل های زیبای فیلم در ابتدا را با خار ها و دشت پر از سیاهی و پژمردگی پایان فیلم مقایسه کنید…
یا شخصیت معشوق فیلم«پروانه» که در ابتدا شیفته و دلباخته فرهاد است،در پایان او را نیز مانند دیگر مردهای خانواده و حتی اطراف خود،انسانی سو استفاده گر و پر از پلیدی میبیند و دیگر آن معصومیت و ساده دلی ابتدای فیلم را در او نمیبینیم.
و حتی تنوع بین موتیف های آغازی و پایانی…
در ابتدای فیلم،شاهد عشقی عمیق و ساده در بین شخصیت ها هستیم که هیچ پلیدی و طعمی را در آن حس نمیکنیم و با شور و شوق فراوان به تماشای این زوج دوست داشتنی میشینیم و اما در پایان فیلم…
با فهمیدن نقشه فرهاد که سخت ما را آشفته میکند(هر چند در پایان فیلم پشیمان است)، اما هم «پروانه» و هم مخاطب نسبت به آن بدبین است و این عشق را همچون، شماری از عشق های زندگی واقعی امروزه، پر از نقشه و سرشار از «پلیدی» میبیند…