اندک یادداشتی بر سریال اقتباسی « لوپین »
شناسنامه اثر
نام اثر : لوپین با اقتباس از داستان های آرسن لوپن نوشته موریس لبلان/کارگردانان : لویی لتریر/ مارسلا سید/ لیدوویچ برنارد/نویسندگان : جرج کی/ فرانسیس اوزان/ فلورنت میر/بازیگران : عمر سی/ وینسنت لاندز/ آنتوان گای/ کلوتیلد هزم/ لودویین سگنیر/مدت زمان : 45 دقیقه/ 55 دقیقه/تعداد فصل و قسمت : 2 فصل / 10 قسمت/کشور: فرانسه/ زبان : فرانسوی/ سال : 2021
سریال دوست داشتنی لوپین اثری ست شاید شاهکار و یک اثر شاخص نباشد اما این سریال در دو فصل ده قسمتی توانست در دل و جان مخاطب واژه « محبوب » را از آن خود کند اگر کمی نگاه سختگیرانه ای را در ارزیابی و بررسی این سریال اتخاذ نکنیم سریال توانسته است مخاطب را با الهام تقریبا مدرنیزه تری از داستان های آرسن لوپن به قلم موریس لبلان به خود درگیر سازد و همچنین مخاطب را تا پایان آخرین قسمت با خود همراه کند. از آنجا که سریال لوپین اقتباسی از داستان های آرسن لوپن می باشد شاید در اول بحث این را بشود گقت که سریال چندان تابع منبع اقتباس نیست یعنی آنطور که باید از قواعد و الگو های آثار اقتباسی پیروی کند این سریال تقریبا در جهت مخالف منبع اقتباس به روایت داستان خود می پردازد که خب درست است این یک نقض بشمار می آید اما با جدا بودن مسیر روایت داستان سریال خود سریال با شکست چندانی مواجه نمی شود و می تواند در آخر ماجرا مخاطب را رضایت مند از پای صفحه نمایش بلند کند بنظرم خود این ویژگی ست که سریال را با محبوبیت فراوانی مواجه می کند اگر با جدا بودن مسیر روایت داستان سریال از منبع اقتباس سریال در روایت و پیشبرد داستانش با ضعف و مشکل مواجه می شد آنوقت به هر ترتیب که شده است بلاخره پس از چند قسمت ایراد هایش به گوش و چشم مخاطب برخورد می کرد اما خوشبختانه این سریال از این دره ترسناک نجات می یابد و در روایت داستانش با مشکل خاصی برخورد نمی کند و می تواند دایره احساسات مخاطب را درست و به موقع به اقتضای رویداد های هر قسمت برانگیخته کند احساس هایی از قبیل تنفرء هیجانء خشمء ترسء آرامشء اضطراب و خنده را به موقع و درست سر بزنگاه برانگیخته کند خب وقتی مخاطب می تواند احساس های درستی را به اقتضای فضا و محوریت داستان تجربه کند آنوقت می شود باجرئت اعلام کرد که سریال لوپین که حاصل جهان بینی سه کارگردان می باشد سریال « موفقی » می باشد و در جذب و همراه کردن مخاطب یا تشویق مخاطب برای ادامه دادن سریالء یا استفاده از محرک هایی که تشنگی مخاطب را برای ادامه دادن بیشتر می کند بسیار و بسیار موفق عمل کرده است طبیعتا در موارد دیگری با ایراد های ریز و درشتی همراه است اما در بحث مخاطب و فیلمنامه ایراد خاصی که باعث لطمه دیدن داستان شود را ندارد و همانگونه که عرض کردم در پایان قسمت ده در دل مخاطب احساس رضایت را می کارد. اقتباسی که از داستان های آرسن لوپن در این سریال صورت گرفته است تقریبا با تفاوت های زیادی روبه روست و دومین ویژگی سریال همین موضوع ست الاقاعده برای تماشا و بررسی آثار اقتباسی می بایستی اول رفت سراغ منبع اقتباس و سپس نشست به تماشای اثر این یک قاعده کلی در بررسی آثار اقتباسی می باشد اما این سریال برای افرادی که هیچگونه شناختی از شخصیت ادبی « آرسن لوپن » ندارند هم همچنان جذاب و پر کشش می باشد به بیان ساده تر افرادی که به هر دلیلی هیچگونه شناختی از منبع اقتباس این سریال ندارند وقتی که با داستان سریال همراه شوند کاملا با روایت همراه خواهند شد و تقریبا از نظر جذب و تشنگی برای ادامه دادن با افرادی که منبع اقتباس را مطالعه کرده اند برابر خواهند بود این اگر یکی از بنظرم ویژگی های قابل توجه سریال نیست پس چیست؟ سریال با برگزیدن فضای مدرن و همچنین شخصیت های مدرن با تکیه بر حیله و نقشه های شخصیت ادبی « آرسن لوپن » توانسته است بسیار خوب و بدون لغزش عمل کند در حالی که فضای منبع اقتباس کاملا کلاسیک است اتمسفرش زمین تا آسمان با سریال فرق دارد اما با این حال باز هم سریال هم با اقبال زیادی روبه روست و هم از محبوبیت زیادی ( به دلیل شخصیت آرسن لوپن) روبه روست تبریک هم برای تیم کارگردانی و هم برای تیم نویسندگان. حال یکی از وجوه بنظرم بشدت قابل تحسینء تشنگی حس « انتقام » شخصیت آسان با بازی بسیار خوب عمر سی برای اثبات بی گناهی پدرش« بابا کار » می باشد که همچنان با گذشت 25 سال باز هم آسان با تکیه بر هوش و ذکاوت و حیله های شخصیت آرسن لوپن همچنان تشنگی اش را برای گرفتن انتقام از پلیگرینی در درون خود دارد درود بر او که با گذشت 25 سال کینه ی عجیب و ضخیمی که از پلیگرینی در دل خود دارد را به موقع به احساس سبکی و رضایت نبدیل می کند. تمام موقعیت و خانواده آسان پس از آشکار شدن هویتش به خطر می افتد اما حتی با وجود گروگان شدن پسرش رائول همچنان مقدار و شدت کینه و تنفر آسان نسبت به پلیگرینی کمتر که نمی شود بلکه بیشتر و بیشتر می شود شاید در زندگی طبیعی اگر شخصی در موقعیت آسان قرار می گرفت پس از ایجاد خطر جدی برای خانواده اش نسبت به واژه « انتقام » احساسش را از دست می داد اما آسان بلاخره زهر عجیب و چندین و چند ساله ی خود را سر بزنگاه به پلیگرینی ریخت و با گرفتن اعتراف از او کارش را به سرانجام رساند این یکی از ویژگی و امتیاز خوب سریال و همچنین شخصیت های سریال است که توانسته است دید و بعد مثبتی را برای مخاطبانش القا کند آسان شخصیتی زبر دست و سرسخت و تشنه انتقام از شخصی که باعث خودکشی پدرش شد می باشد که در مسیر رسیدن به انتقام با فراز و نشیب های بشدت سختی رو به رو می شود اما مهم امیدی ست که در آسان دیده می شود البته با حمایت دوستش « بنجامین » و بقیه همدستانش تواست بلاخره به جایگاهی که در ذهن و ضمیرش بود برسد وفاداری او نسبت به پدرش معرکه می باشد مورد بعدی که در پی معرفی و همچنین تکمیل شخصیت آسان برای مخاطب می باشد استفاده از تکنیک فلاش بک ( گذشته نمایی) می باشد که بنظرم عالی و همچنین دقیق و هوشمندانه از آب درآمده است فلاش بک هایی که گاه در جهت معرفی و آشنایی بهتر مخاطب از شخصیت آسان استفاده می شود و گاه در جهت نشان دادن پشت پرده ی نقشه هایی که آسان برای به دام انداختن پلیگرینی برگزیده است می باشد که هر دو به یک اندازه مهم و از امتیاز های قابل توجهی بشمار می رود.
سکانس انفجار ماشین و تلاطم آسان برای یافتن رائول
سکانس تقریبا 3 دقیقه ای برخورد فیزیکی آسان با شخصیت گروگان گیر با نام لئونارد و سپس انفجار ماشین و پیوند همین سکانس با استفاده از تکنیک فلاش بک در گذشته به هنگام دستگیری آسان توسط پلیس سکانسی بشدت بی نظیری ایست. سکانسی که متشکل از اشک آلود ترین نما هایی ست که آسان و مخاطب پشت صفحه نمایش را به زانو در می آورد امتیازی که این سکانس را از بقیه سکانس های ایضآ مهم سریال متمایز می کند آمیختن و پیوند این سکانس با فلاش بک به سکانسی که چندین سال پیش اتفاق افتاده است می باشد و همچنین نواختن ساز ویولون توسط کلر و در پایان افتادن چوب ساز از دستان کلر بر روی زمین همه و همه در ایجاد یک سکانس بسیار غمناک و مهم و بشدت احساسی نقش داشته اند و همچنین درست در زمانی که ماشین منفجر می شود بازی درست عمر سی در نقش آسان تمام معادلات و روح مخاطب را بهم می ریزد درست در لحظه انفجار عمر سی واقعا آسان را مقابل لنز دوربین و چشمان مخاطبان به نمایش در می آورد آسانی که پس از انفجار ماشین درست مقابل چشمانش بانگ « رائول » را چنیدن بار در حجم صدای غمناک و خشمگینش بر می آورد درود بر او که چقدر بازی دقیق و احساسی را در آن سکانس به نمایش گذاشت بنظرم این سکانس از تمام سکانس های سریال جداست چون در این سکانس آسان زندگی اشء دلیل انگیزه اشء تمام تمامش را از دست داد و به هنگام خبر دادن پلیس مبنی بر نبودن جسد رائول در صندوق عقب ماشین آسان به معنای واقعی کلمه جانی دوباره را دریافت نمود نفس دوبارهء انگیزه دوبارهء و دلیل زندگی و ادامه دادن دوباره را به یک باره پس از شنیدن خبر پلیس دریافت نمود همین دلایل درست و منطقی ست که همین سکانس را از بقیه سکانس های سریال متمایز می کند. و به عنوان بند پایانی بحث باید گفت که سریال لوپین هرچند عیب های خودش را همچون هزاران آثار اقتباسی در درون خود دارد اما با تکیه بر سبک روایت مدرن و با تکیه بر شخصیت های مدرن و مهمتر از همه با تکیه و با پشتوانه داستان های آرسن لوپن توانسته است در بحث برآورده کردن رضایت مخاطبان به خوبی عمل کند هرچند با وجود انتقاد های منفی وارد بر سریال از سوی مخاطبان اما با در نظر گرفتن تمام انتقاد ها و عیب های گاه ریز و گاه درشت سریالء سریال همچنان در بحث درگیر ساختن مخاطب به داستانش چه متکی به منبع اقتباس و چه جدا رفتن از منبع اقتباسء برنده و موفق می باشد سپاس فراوان از شما عزیزان مخلصیم...
نقد و بررسی سریال « لوپین »
بیست و نهم مردادماه هزار و چهارصد
سامان جوادی